بدون دیدگاه

پنجره‌ای رو به امید

 

فعالیت‌های محله‌محور اعضای شورایاری امیرآباد

در گفت‌وگو با زهرا محمدی‌نژاد

در رهگذر تغییرات اقتصادی و کالبدی شهری محلات دچار دگرگونی‌های بی‌شماری شده‌اند و شیوه تعامل افراد محله نیز از این تغییرات مصون نمانده است.  زهرا محمدی‌نژاد در این گفت‌وگو درباره تلاش‌جایهایی صحبت کرده که در محله امیرآباد با هدف تقویت و بهبود کیفیت فضای کالبدی محله و در راستای ارتقای تعاملات محله ای انجام شده است.

 

جایگاه شورایاری در مدیریت شهری چیست؟

تعداد زیادی از مردم اصلا نمی‌دانند شورایار یعنی چه؟ فکر می‌کنند شورایار یعنی فردی دغدغه‌مند و دلسوز که در محل مشکلات را حل کند؛ یعنی من فرد دلسوزی هستم که اگر در محل جوی آبی گرفت باید سریعاً به شهرداری اطلاع دهم تا رفع خرابی شود. خیر، شورایار باید فکر کند در غار است و می‌خواهد راه خودش را پیدا کند. باید شورایار را آموزش داد تا نگاه او تغییر کند. ما نیامده‌ایم که به شهرداری دستور دهیم، ما آمده‌ایم که سهمی پیدا کنیم تا شهروند برای آن چیزی که به‌عنوان یک انسان در یک جامعه شهری وظیفه اوست با مدیران شهری و مسئولان به اشتراک بگذارد؛ اما من می‌بینم همه رفته‌اند پشت میز نشسته‌اند انگار که رئیس هستند. شهرداری کم بود ما الآن ریاست شورایارها را هم داریم. مثلاً الآن در برگزاری مناسبات در محلات، برای شورایار جایگاهی در کنار مسئولان شهرداری ترتیب داده‌اند؛ اما مردم صندلی برای نشستن ندارند.

چطور می‌توان به شورایاران این مسئله را آموزش داد؟

به نظر من، فعالان اجتماعی باید شورایاران را آگاه کنند. می‌توان عده‌ای از شورایاران را با آموزش آگاه کرد که حرف حساب یک فعال اجتماعی چیست. کسی اجازه ندارد بگوید یک نفر بالاتر بنشیند یا پایین‌تر. نه شما برتر از من هستید نه من برتر از شما. اگر باهم باشیم، حتماً اتفاق مثبتی خواهد افتاد.

اینکه یک شورایاری فعال داشته باشیم، نیاز به یک جامعه فعال یا یک محله فعال داریم. این محله فعال چطور به وجود می‌آید؟

من در کنار عضویتم در شورایاری، از سال‌ها پیش یک نهاد مدنی هم دارم. بیشتر کسانی که در این نهاد همکاری می‌کنند، هم‌سن خودم هستند. من بین این اعضا دنبال چهره‌سازی هستم. خیلی‌ها به من نقد می‌کنند و می‌گویند خودت باید از اول تا آخر کار باشی. من همچنان با این قضیه می‌جنگم. دوست دارم جای خودم چهره داشته باشم که اگر من نبودم کار ادامه داشته باشد. بیشتر افرادی که من روی آن‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنم هم‌سن خودم هستند. آدم‌های گرم و سرد چشیده و فعال. جوان‌ها چند مشکل دارند؛ اعتماد به نفس ندارد، و آمار افسردگی در جامعه، به‌ویژه جوانان، زیاد است.

چیزی که من در فعالیت اجتماعی متوجه شدم گاهی می‌بینم یک عده ناپدید می‌شوند. اوایل نمی‌دانستم چرا ناپدید می‌شوند اما الآن میدانم. دوره افسردگی دارند. زمانی که بیرون می‌آیند خیلی فعال هستند و من فکر کنم که این‌ها آدم‌های فعالی هستند بعد می‌بینم نه و مشکلات پیچیده و بزرگی دارند. مردم یک نقاب بزرگ در چهره دارند اگر این نقاب را بردارند؛ یعنی اگر ما بتوانیم سیستمی را راه بیندازیم که مردم بتوانند خود واقعی‌شان باشند یک باری از دوششان برمی‌داریم و از اجباری که هر روز نقشی را بازی کنند راحت می‌شوند و چقدر در داخل زندگی‌هایشان و هم در زندگی‌های اجتماعی‌شان اتفاقات خوب میفتد.

ما یک خانواده بزرگ محله تعریف کردیم. البته در این خانواده، مشارکت زیادی نشد و چهل نفر عضو شدند، اما در خانواده بزرگ محله، ما تعریف می‌کنیم که یک فعال اجتماعی باید رابط بین مردم و مسئولان باشد و اعتماد بین این دو را برگرداند، هم اعتماد بین مردم و مردم و هم اعتماد بین مردم و مسئولان. اگر این‌ها به هم اعتماد کنند و آورده‌های کوچک را در یک صندوق بریزند و هیچ‌کس نگوید که من متولی نیستم و به من مربوط نیست و صندوقی که از این آورده‌های کوچک جمع شده بشود برای هر محله و جامعه‌ای از آن را خرج کرد بدون اینکه هیچ مسئولیتی پای دولت و مسئولان شهرداری باشد.

شما خانواده بزرگ محله را از محله‌های قدیم الهام گرفتید، مثلاً محله‌ای بوده که خودتان در آن زندگی می‌کردید یا شنیدید؟

خانه پدری من به این شکل بود که دَرِ خانه‌هایمان همیشه باز بود و عموی من در روستایی که بودیم کدخدا بود. در خانه‌شان باز بود هر موقع که سفره پهن می‌کردند هرکسی هر کاری انجام می‌داد و همه مشکلاتشان را به کدخدای ده می‌گفتند.

چطور یک خانه اگر آسیب داشته باشد تمام اعضای خانواده اذیت می‌شوند. شما این فرض را برای جامعه بزرگ‌تری مثل محله در نظر بگیرید. همیشه می‌گویم جامعه به ما ربطی ندارد. اگر جامعه ناسالم باشد فرزند شما قطعاً آسیب خواهد دید؛ بنابراین ما نمی‌توانیم نسبت به محیط پیرامونمان بی‌تفاوت باشیم. در خانواده بزرگ محله ما یک چرخه تعریف کردیم که بُرد من فقط برای من نیست؛ بلکه بُرد من، بُرد همه محله است. امروز ما به برند اعتمادسازی و اخلاق نیاز داریم. با اعتمادسازی کسانی همراه ما خواهند شد و از این اعتماد هم سود خواهند برد.

انتخابات شورایاری نشان داد در محله‌ها، انفعال نسبت به کار جمعی وجود دارد. ریشه این انفعال کجاست؟

من فکر می‌کنم این مسئله ریشه در خانواده دارد. در خانواده آموزش ندیدیم. در مدارس هم تشویق به زندگی اجتماعی و کار گروهی نشدیم. به‌تازگی در آموزش و پرورش اتفاقاتی افتاده، اما در سطح است. زمانی می‌توانیم بگوییم که کار گروهی ما قوی خواهد شد که درد باشد و درمان عملیاتی و عینی شود. کار گروهی تبعاتی دارد و سخت است. کار را خراب انجام بدهیم، اما گروهی انجام بدهیم نفع دارد و کم‌کم یاد می‌گیریم. در جامعه کسانی که کار گروهی می‌کنند تشویق نمی‌شوند و ارزش نیست. برای کسی مهم نیست فردی یا گروهی کار انجام شود. می‌گوییم از ما کار خواسته شده و فردی هم می‌شود انجام داد و از کار گروهی گریزان هستیم. اگر بدانیم کار گروهی با همه سختی‌ها چه منافعی دارد به آن سمت می‌رویم.

چه فعالیت‌هایی برای افزایش مشارکت‌پذیری در مردم محله خودتان داشتید؟

ما بحث امنیت را اولین مسئله ورود برای ایجاد خانواده بزرگ محله دانستیم. اولویت‌های بعدی را هم ایمنی و بهداشت شناسایی کردیم. دزدی و گوشی دزدی در محله ما زیاد است در عین حال سالمند و افسرده در این محل خیلی زیاد داریم. از یاد نبریم بسیاری از اتفاقات سال ۸۸ در این محله اتفاق افتاد و تأثیر زیادی روی مردم محله گذاشته است. این افراد به بچه‌هایشان هم ناامیدی را انتقال داده‌اند. برای امنیت، تصمیم گرفتیم نگهبان برای محله‌ها بگذاریم. علی‌رغم اعلام موافقت همسایگان هنگام مشارکت فقط سی نفر حاضر شدند مشارکت مالی کنند. این یک فاجعه بود. تصور کردیم ۴۵۰ خانوار در دو کوچه نهم و دهم هستند که ۲۱ سال است من را که ساکن آنجا هستم می‌شناسند. بعد شبکه مدیران ساختمان هر کوچه را به تفکیک درست کردیم و با مدیران ارتباط برقرار کردیم. دیدیم بعضی از این مدیران موافق هستند و تعدادی نمی‌خواهند یا وقت ندارند. محدوده را کوچک کردیم و از خیابان پنجم تا پانزدهم امیرآباد را انتخاب کردیم. موقع اجرا دیدیم بازهم الگو بزرگ است. الگو را به خیابان پنجم تقلیل دادیم که فقط چهل پلاک دارد و تعدادی از آن هم اداری یا خالی است. گفتند باید کوچه‌ای انتخاب شود که فعالیت بیشتری دارند. با مدیران ساختمان نشست گذاشتیم و باز هم همان کوچه پنجم انتخاب شد. از مبلغ مورد نیاز ما بخشی را یکی از سمن‌ها کمک کرد و بقیه را هم مردم جمع کردند. وقتی با مدیران ساختمان کوچه پنجم نشست گذاشتیم نزدیک چهل خانواده از این کوچه اعلام آمادگی کردند. این هم بسیار کم بود چون باید هزینه شبگردی را پایین نگه می‌داشتیم. فکر کردیم باید برای گرفتن مشارکت حتی در زمینه امنیت چیزی را حس و اعتماد کنند و پای کار بیایند. فکر کردیم کسبه را وارد بازی کنیم. با آن‌ها وارد صحبت شدیم که اگر بخواهیم شبگرد بگیریم کمک خواهند کرد؟ گفتند به ما ربطی ندارد. گفتیم این‌طور نمی‌شود و باید هر طور شده مشارکت کنند. از مغازه‌ها و حتی اداره‌هایی که در آن محل هست هم خواستیم مشارکت کنند. به مغازه‌ها گفتیم ۸ ساعت شما در محله نیستید اما در محله با ما شریک هستید. گفتیم اگر اهالی محله بیشتر از شما خرید کنند خوب است؟ گفتند اگر بیشتر معرفی بشوند و مردم بیشتر خرید کنند مشارکت می‌کنند. گفتیم گروهی به نام «همسایه چه کاره هستی» داریم و در آن شما را معرفی می‌کنیم تا از شما بیشتر خرید کنند؛ اما شما هم باید برای این خیابان که پایلوت است کاری کنید. حالا شما چه خدماتی به اهالی همین خیابان می‌دهید؟ یکی گفت ده درصد تخفیف می‌دهم. یکی گفت اینجا را پاتوق محله می‌کنم تا نشست داشته باشید. فهرست تهیه کردیم و گفتیم این کسبه این امکانات را در اختیار شما خواهند گذاشت. ما سایت حامیان رشد و بالندگی داشتیم و به طراح گفتیم در سایت یک جا برای بنگاه‌های اقتصادی و خدماتی بگذار. در سایت هم یک بخش برای انتقادات و نظرات داریم تا اگر آن کسبه زیر قولش زد مردم بتوانند در همین سایت نظر بدهند. به کسبه هم گفتیم که این بخش در سایت فعال خواهد شد. از طرف دیگر هم مردم بودند که شاید توقع زیاد از این کسبه داشته باشند. قرار شد کسبه هم شکایتشان را به انجمن محلی و شورایارها ببرند. در سایت هم جایی برای نظر شورای حل اختلاف محله تعریف شود. از این محل هزینه ابتدایی شبگرد تأمین شد.

ممکن است به هر دلیل کسانی که قرار بود پول واریز کنند استمرار ندهند. برای این مشکل چه فکری کردید؟

اولاً انجمن محلی تا الآن از دو نفر هشت میلیون تومان پرداخت کرده. در سایت هم صندوق تعریف شده و زیر نظر شرکتی است که به ثبت رسیده و متعلق به اهالی محله است و هفت نفر شدیم تا شرکت را به ثبت برسانیم. این کارها برای این است که بعداً به مشکل حقوقی برخورد نکنیم. آورده‌ها و خروجی‌ها آنجا ثبت می‌شوند. الآن پولی هست که اگر مردم پول پرداخت نکردند قرارداد با پلیس نگهبان امضا شود.

بحث دیگر این است که چند مدیر اقتصادی را تعریف کردیم تا ضامن مسائل مالی باشند. مردم بدون شک با ایجاد امنیت به طرح روی مثبت نشان خواهند داد. مدل اقتصادی ما این است که بحث تفکیک زباله از مبدأ انجام شود و من زباله را از در خانه مردم بگیرم شهرداری نمی‌تواند نسبت به آن ادعایی داشته باشد. تمام بحث حقوقی این کار را پیگیری کرده‌ام و این حرف را که می‌زنم از شهرداری پرسیدم. با پیمانکار شهرداری صحبت کردم که از ما کیلویی هشتصد تومان این زباله را می‌خرد. شهرداری پای صحبت آمد و گفت آموزش می‌دهم. باید پلاک به پلاک آموزش بدهند و دو تا مخزن برای تفکیک زباله خشک و تر بگذارند. گفتیم پول زباله هر خیابان باید به خود محله تحویل شود. مردم هم در سایت می‌توانند دریافتی کوچه و تناژ زباله‌ای که فروخته شده را ببینند. با این کار از این طلای کثیف، درآمد به خود شهروند و خود محله تعلق دارد. اگر این طرح شبگرد محله در خیابان پنجم به ثمر نشست کوچه‌های بعدی تا پانزدهم وارد این طرح خواهند شد. بحث بعدی استند تبلیغاتی است که برای کسب و کارها ایجاد کردیم و هزینه آن صرف محله می‌شود.

شما با سازمان‌های مختلف قرارداد امضا می‌کنید آیا ممکن نیست با تغییر افراد این قراردادها لغو شود؟ ارگان‌ها و حتی بخش خصوصی که قول دادند چه تضمینی دادند؟ مثلاً کسبه شما برای این تخفیف کیفیت را پایین نیاورده؟

ما سه ماه آزمایشی برای این طرح‌ها داریم. بحث کسبه مشتریِ بیشتر است. ضمن اینکه کل محله از این تخفیف‌ها برخوردار نمی‌شوند بلکه مردم یک خیابان هستند؛ بنابراین من بعید می‌دانم این اتفاق نیفتد! نتیجه این شد که با وجود اینکه فروشگاه شهروند در محله ما هست اما مردم از این کسبه بیشتر خرید می‌کنند. چون دوست ماست و در غم و خوشی ما هست. اگر فرض کنیم در بدبینانه‌ترین حالت این اتفاق نشد. به چشم آزمون و خطا که می‌شود به آن نگاه کرد. در بدبینانه‌ترین حالت این کار شکست نخورده بلکه نقاط ضعف پیدا می‌شود و کار بعدی ما تلاش برای رفع این نقطه‌ضعف‌هاست. در این برنامه اگر افرادی جذب شدند تا برای شروع به ما کمک کنند در مرحله بعد که کار کمی جلو برود و مردم این تلاش را ببینند افراد کارشناس‌تری هم جذب خواهند شد. شاید برنامه اقتصادی ما غلط باشد و کسی بیاید و برنامه اقتصادی ما را درست کند.

بحث من در مورد انجمن‌پذیر بودن نیست بلکه پیش‌بینی مشکلات و موانع مدنظر من است. مثلاً سه ماه آزمایشی را از کجا تعیین کردید؟ از کی شروع شده؟

این سه ماه از زمان اعلام به مردم و کسبه شروع می‌شود. احتمالاً برای ما از ابتدای آذر شروع خواهد شد اما شاید هم وارد کار بشویم و ببینیم ایراد دارد.

برای اینکه خوب انجام شود بهتر است مستند شود. روابط بین اجزا مستندسازی و قابل‌ردیابی بشود. نه اینکه به‌جایی برسید و ببینید یک‌سری مسائل اتفاق افتاده و اصلاً ندیدید.

هر بخشی کارشناس خودش را نیاز دارد. امروز با دوستان آی‌تی تماس گرفتم تا برای سایت یکی دو تا کار بکنند. به من گفتند باید به ما برنامه این کار را بدهید؛ یعنی باید بداند من از او چه می‌خواهم و چه انتظاری دارم. تیم‌های زیادی داریم که با ما کار می‌کنند و هرکدام برنامه دارند. حتی با همسایگان هم صحبت کردیم که آیا برنامه‌ای برای آن روز دارند؟ هر کس باید با هر میزان که می‌تواند مشارکت کند؛ یعنی کل خیابان مشارکت کنند. من به این‌ها فکر کردم اما ادعا ندارم که اشتباه نکردم. سواد من محدود و مشخص است، اما انگیزه دارم و تلاش می‌کنم. کسی نمی‌تواند ادعا کند کار ما بلوف است و ما نمی‌توانیم کاری بکنیم. یا نمونه این کار جایی دیده شده است. باید آورده‌ها را روی دایره بریزیم تا قوی‌تر هم بشود. شاید این آغازی باشد برای شناسایی تیم‌هایی که توانایی دارند و استفاده نمی‌شدند.

این کارها در شرایط انفعال فعلی که بیشتر مردم می‌گویند هیچ کاری نمی‌توان کرد، می‌گیرد؟

یک کنشگر اجتماعی باید سرش برای کار کردن درد بکند! اگر من در محله‌ام سابقه نداشتم و امروز به‌یک‌باره در خانه مردم را می‌زدم کار سختی در پیش داشتم. یک‌‎عده این ویژگی در خونشان است اما نمی‌دانند چطور باید این کار را بکنند. یا نمی‌دانند چطور این کار را وسعت بدهند. وطن‌خواهی و دوست داشتن مملکت را باید ترویج کنیم و فکر نکنیم که من چطور نفع می‌برم. شاید ما نتیجه و ثمر حرکت خودمان را هم نبینیم اما داریم تلاش می‌کنیم تا بعداً اثر مثبتی بگذاریم. کسانی که کنشگری را بلد نیستند هم باید یاد بگیرند. من آدم افسرده‌ای هستم و اگر کار را از من بگیرند ممکن است روزگار غمگینی را بگذرانم. راه درمان خودم را در نشستن و غصه خوردن نمی‌بینم و این‌طوری به زندگی ادامه می‌دهم. چیزی که ما مردم را منفعل کرده همین نداشتن امید است. من به فعالیتم باور دارم. همسر من به من می‌گوید بابت کاری که می‌کنی حقوق هم می‌گیری که انقدر تلاش می‌کنی؟ حقوق من امید و باور من است.

فکر می‌کنید فرد باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد تا بتواند جلب مشارکت کند.

به نظر من مهم‌ترین ویژگی شناخت از خود است. بزرگ‌ترین مشکل را این می‌دانم که غیر از خودم مردم را هم نمی‌شناسم. همه ما ایراد داریم، من باید نقاط ضعفم را بشناسم تا بتوانم تبدیل به نقطه قوت کنم. دوم باور داشتن است. مردم باید باور کنند خودشان می‌توانند کوه را جابه‌جا کنند. مردم یاد گرفتند نگاهشان از پایین به بالا باشد یا برعکس. مردم یا خودشان را کوچک می‌دانند یا به‌زور بزرگ می‌کنند. درحالی‌که باید یاد بگیریم نگاه ما هم‌تراز و مشارکت‌طلبانه باشد.

مائو داستانی دارد که کوهی عظیم در مسیر یک پیرمرد چینی بود و او به‌سختی دامش را از کوه عبور می‌داد؛ بنابراین تصمیم گرفت کوه را بکند و از سر راهش بردارد. به عظمت کوه نگاه نکرد و شروع به کار کرد.

ما در اصطلاح می‌گوییم کار چشم را می‌ترساند. محله خوب ساختنی است نه یافتنی و کار هم شدنی است. خیلی‌ها من را مسخره می‌کردند که نشستن و چای خوردن کار بزرگی نیست. درست است کار بزرگی نیست، اما با مردم ارتباط گرفتن هزینه دارد. امروز من ۳ هزار نفر دوست در همسایگانم دارم که این ارتباطات آسان به دست نیامده است. من همیشه به مردم اعتماد دارم تا آن‌ها هم به من اعتماد کنند. چون مردم همین‌جوری به من بدی نمی‌کنند.

بالاخره طرح شبگرد را اجرا کردید؟

بله. استخدام کردیم. روزی که پدر من فوت کرد شب اول کار ایشان بود و به من زنگ زدند که کجایی. گفتم در مراسم پدرم هستم. شب دوم رفتم ببینم این شبگرد چطور کار می‌کند. دیدم یک پسر جوان است که یک گوشه چمباتمه زده. پرسیدم تو نگهبان خیابان هستی. گفت بله. زنگ زدم به شرکتی که قرارداد بسته بودیم و گفتم این فرد از من هم می‌ترسد و به درد من نمی‌خورد. گفتند مراسم شما که تمام شد دوباره صحبت می‌کنیم و یک نفر را برای شما می‌فرستیم.

همسر شما با فعالیت‌هایتان مشکل ندارند؟

اوایل کمی مشکل داشتیم، اما مشکل را حل کردیم. همسر من وقتی می‌دید من در این فعالیت خیلی هزینه دارم می‌گفت که نگران من است، اما الآن می‌بیند تمام تلاش‌ها به ثمر نشسته و مردم خودشان برای منافعشان خرج می‌کنند. یک فعال اجتماعی بدون همکاری همسرش چه مرد چه زن نمی‌تواند به فعالیتش ادامه بدهد. اگر پشتیبانی عاطفی نداشته باشم، ذهن و جسمم متمرکز کارم نمی‌شود؛ حتی همسرم مرا به این سمت برد که شورایار بشوم. حتی اگر راضی نباشد، اما خیلی همکاری می‌کند.▪

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط