در آستانه انتخابات ۱۴۰۰
لطفالله میثمی
در شماره اردیبهشت و خرداد ۱۳۸۰ چشمانداز ایران، سرمقاله «چرا خاتمی؟» درج شد. از یکسو افراد زیادی کاندیدای ریاستجمهوری شده بودند که حدس میزدند رأیآوری خوبی داشته باشد، از سوی دیگر طرفداران اصلاحات هم ارزیابی دقیقی از عملکرد چهارساله خاتمی و همچنین از روحیات مردم نداشتند و فکر نمیکردند خاتمی بتواند برای بار دوم رأی کافی کسب کند. پوپولیسم رسانهای هم دائم بر طبل خود میکوبید که چرا کره و پنیر گران هستند! خاتمی میگفت اندیشهورزی من در حدی هست که بتوانم با ارز نفت، کره وارد کنم و مخالفتها را خنثی کنم، اما من معتقدم ارز حاصل از فروش نفت باید خرج سرمایهگذاریها شود و به تولید اشتغالمحور تبدیل شود.
از اسفند ۷۹ تا فروردین ۸۰، هشتاد نفر از اعضای نهضت آزادی و ملی-مذهبی با برچسب ناچسب براندازی دستگیر شدند که حتی آقای خاتمی از این دستگیریها اطلاع نداشت. ابتکار عمل این کار با اطلاعات سپاه بود و همه دستگیرشدگان به زندان ۵۹ عشرتآباد منتقل شدند. اینگونه تحلیل میشد این کار با این انگیزه بوده که ملت تصور کنند دستگیریها در دوره خاتمی شکل گرفته و او در این موضوع نقش داشته است تا نتواند رأی بیاورد. رقبای خاتمی عبارت بودند از: احمد توکلی که در رقابت با هاشمی رأی زیادی آورده بود، عبدالله جاسبی که تصور میشد رأی دانشجویان دانشگاه آزاد را در سبد رأی خود داشته باشد، علی شمخانی که فکر میشد رأی عشایر خوزستان برای اوست، همچنین محمود کاشانی، سید مصطفی هاشمیطبا، شهابالدین صدر، منصور رضوی، حسن غفوریفرد و علی فلاحیان.
خانوادههای ملی-مذهبی و نهضت آزادی برخلاف تصور مهندسیشده عملاً از خاتمی حمایت کردند. یکی از کاندیداهای رقیب به من گفت خاتمی شما هم دو الی سه میلیون رأی خواهد آورد. این موضوع نشان میداد چگونه سناریو طراحی شده است. از قضا در ۱۸ خرداد ۱۳۸۰، با رأی چشمگیر بیش از ۲۲ میلیونی مردم به خاتمی نقشهها نقش بر آب شد. برای بررسی این رأی باید نیمنگاهی به عملکرد خاتمی بیندازیم.
خاتمی در شرایطی کار خود را شروع کرده بود که با بحران منطقهای و جهانی روبهرو بود. در پی انفجاری در برج «الخُبر» عربستان ۲۱ امریکایی کشته شده بودند و رسانههای جهانی ایران را متهم میدانست؛ گرچه دستگاه امنیتی عربستان چنین ادعایی نداشت. سفرای خارجی ایران را ترک کرده بودند و موشکهای امریکا و غرب ایران را رصد میکردند. انتخابات دوم خرداد فضا را بهکلی دگرگون کرده بود. بهتدریج سفرا برگشتند و اوضاع عادی شد.
در اولین سالگرد دوم خرداد، خاتمی در سخنرانی خود در دانشگاه تهران گفت هرکسی دوم خرداد را بهگونهای تحلیل میکند، ولی من جوهر آن را شعار قانون اساسی و قانونگرایی میدانم. درواقع او با احیای قانون اساسی میخواست نشان بدهد قانون ظرفیتهای زیادی دارد؛ مانند اصالت دادن به آرای مردم و حق شهروندی در اصول ۶ و ۵۶، منع مطلق شکنجه، عدم تفکیک آزادی و استقلال و همچنین جمهوریت و اسلامیت، احیای حقوق ملت و آگاهی مردم از حقوق خود با شعار ایران برای همه ایرانیان و گفتوگوی تمدنها بهجای جنگ تمدنها، ارزش دادن به جوانان و زنان، مقابله با خشونت و خودسری تا جایی که مراجع دینی هم که حتی قانون گرایی را نمیپذیرفتند به او رأی دادند. خاتمی خصومتهای زیادی را پشت سر گذاشته بود؛ مانند برنامه چراغ، کارناوال عصر عاشورا، فاجعه قتلهای زنجیرهای و فاجعه حمله به کوی دانشگاه.
به یاد بیاوریم در سال ۱۳۴۲ جان اف کندی، رئیسجمهور امریکا ترور شد. «اسوالد» عامل ترور پس از دستگیری در زندان توسط «جک روبی» به قتل رسید. جک روبی را هم کشتند و پیگیری پرونده به بنبست رسید، اما خاتمی قتلهای زنجیرهای را پیگیری کرد و درنهایت در بیانیه وزارت اطلاعات افشا شد این قتلها، خودسریهای برخی اعضای وزارتخانه بوده که کاری بیسابقه بوده و معمولاً دستگاههای اطلاعاتی جهان هرگز مشابه چنین اعمالی را بر عهده نمیگیرند. خاتمی در ۵ مرداد ۱۳۷۸ در سخنرانی همدان بدین مضمون گفت: فاجعه حمله به کوی دانشگاه واکنش به بیانیه وزارتخانه و «اعلام جنگ» به دولت بود. با وجود روشنگری خاتمی که بیان آن جرئت میخواست، متأسفانه در آن مقطع از جانب خیلیها به این فضای جنگی علیه دولت توجه نشد.
کار بزرگی که خاتمی کرد این بود که ۲۴ نفر از سرداران دوره جنگ بیانیهای صادر کرده بودند و قرار بود حکومتنظامی شود، ولی آقای خاتمی در شورایعالی امنیت گفته بود وقتی اپوزسیون ما امثال سحابی، رئیسطوسی و بستهنگارها از امنیت ایران دفاع میکنند چه جای حکومتنظامی است؟ درباره این اقدامات او گفته میشد اگر مصدق نفت و سیاست را «ملی» کرد، خاتمی هم اطلاعات و مشارکت را ملی کرد و اهمیت آن کمتر از ملی شدن نفت نبود.
متأسفانه خاتمی را به غربگرایی و امریکایی بودن متهم میکردند، درحالیکه در انتخابات سال ۷۶ و در مناظره با سایر رقبای ریاستجمهوری برای اولین بار گفت ناوگانهای امریکا باید از خلیج فارس خارج شوند و بهواسطه رأی چشمگیری که آورد ظاهراً کلینتون، رئیسجمهور امریکا، سعی داشت خود را حامی او نشان دهد، ولی اینطور نشد و تحریمهای نفتی بیش از ۴۰ میلیون دلار و بعداً ۲۰ میلیون دلار بدون اینکه بهانهای باشد توسط کلینتون اعمال شد.
پس از استقرار دولت خاتمی در خرداد ۷۶، با تمام همسایگان قرارداد امنیتی و عدم تجاوز بست. بهطوریکه هاله امنیتی به دور ایران کشیده شد و امریکا از این عمل خاتمی که تمامیت ارضی ما را حتی بدون شلیک یک گلوله تأمین کرد، بسیار نگران بود. او آزادیخواهی است که به استقلال تمامیت ارضی ما هم توجه عمیق داشت. ملک عبدالله درباره خاتمی میگفت او معتقد است هر کسی سرنوشت خود را خودش رقم میزند، در پی آن هر مملکتی نیز سرنوشت خود را خودش رقم میزند؛ بنابراین از چنین معادلهای تجاوز به کشور دیگری نتیجه نمیشود. رابطه ایران و عربستان و سایر شیخنشینان در دوره خاتمی با صلح و دوستی بود.
پس از خرداد ۷۶ شاهد اوج آزادی مطبوعات بودیم بهطوریکه مطبوعات جایگاهی در سبد مصرف خانوادهها پیدا کرد و مرجع شد و در انتخابات ششمین دوره مجلس لیست پیشنهادی آنها پیروز شد؛ البته هزینه آن را هم دادند و سعید مرتضوی، دادستان وقت تهران، دستور تعطیلی فلهای مطبوعات را داد. روزنامههای «صبح امروز» و «مشارکت» که درمجموع خوانندههای میلیونی داشتند به دلیل سرمقاله «راست وحشی» در روزنامه مشارکت بهیکباره تعطیل شدند. از دیگر کارهای بزرگ خاتمی احیای شوراهای شهر و روستا و برگزاری انتخابات آنها بود. مردم شهرها و روستاها فعال شدند تا سرنوشت خود را به وجه بهتری رقم بزنند.
خاتمی در گزارش صدروزه خود اعلام کرد مشکل اقتصادی ایران، مرض مزمن اعتیاد به درآمد نفت است که ریشهیابی خوبی بود، اما تنها کاری که توانست بکند ایجاد صندوق ذخیره ارزی بود که برای جلوگیری از نوسات قیمت نفت و همچنین برای سرمایهگذاری در تولید اشتغالمحور طراحی شد. با اینکه سررسید وامهای دوران هاشمی به دوره او منتقل شده بود، ضمن پرداخت آنها از توسعه سیاسی و اقتصادی هم باز نماند و نشان داد اولویت دادن به توسعه سیاسی در دل خود توسعه اقتصادی را هم به دنبال دارد. امروز که چندین سال از آن دوران میگذرد کسی نیست که به این پدیده اعتراف نکند. توجه کنیم که در ابتدای دوره خاتمی، در پی رکود جهانی قیمت نفت به زیر ۷ دلار رسید. علیرغم درآمد پایین نفت، خاتمی توانست قیمت ارز را ثابت، اقتصاد را متوازن و تورم را پایین نگه دارد و در این مدت هم مشکلی برای جذب سرمایه خارجی نداشتیم.
خاتمی درختی بود که نهال آن در تحولات سال ۶۶ توسط مرحوم امام کاشته شد. انشعاب روحانیون مبارز از روحانیت مبارز، مرزبندی اسلام امریکایی و اسلام محمدی، اولویت دادن به احکام اجتماعی قرآن نسبت به احکام فردی و ایجاد پشتوانه دینی برای قانون اساسی و قانونگرایی. اصلیترین جرم خاتمی این بود که میگفت دو قرائت از دین وجود دارد: نخست قرائت رسمی و جاری؛ و دوم قرائت مرحوم امام و قانون اساسی مبتنی بر آرای مردم. این مسئله از یکسو خشم برخی را برانگیخت و از سوی دیگر اندیشمندان دینی را بر سر شوق آورد. این در شرایطی بود که برخی علما قانون اساسی را هم غربی میدانستند و هم مغایر با دین. در دوره خاتمی قانون اساسی و قانونگرایی اعتبار خاصی پیدا کرد بهطوریکه افرادی که قانون را کاغذپاره میدانستند به اهمیت راهبردی آن پی بردند.
متأسفانه جرم دیگر او اتهام «فتنه خاتمی» از جانب برخی نهادها بود. بدین معنا که میگفت اصالت با اجرای قانون اساسی است و حتی آنهایی که سلاح به دست دارند میتوانند با زمین گذاشتن سلاح به پروسه مشارکت مردم بپیوندند. مسعود رجوی که دید هوادارانش ریزش پیدا کرده و خلع سلاح شده، «فتنه خاتمی» را مطرح کرد. خاتمی سعی داشت محارب را به مخاصم و مخاصم را به مخالف کاهش دهد و تشنجزدایی را تا جایی که ممکن بود عملی کرد.
امریکا با هر دو رژیم ایران و عراق مخالف بود و خطمشی مهار دوجانبه۱ را اعمال میکرد، اما به خاتمی که آرای چشمگیری داشت پیشنهاد شد ایران با داشتن نهصد کیلومتر مرز مشترک با عراق، با حمایت امریکا نقشی مانند نقش «کنتراها» علیه ساندنیستها را در پیش بگیرد، ولی خاتمی اعلام کرد این یک طاس لغزنده است و آن را نپذیرفت. امریکا میخواست ایران هزینه حمله آنها به عراق را بدهد که خاتمی زیر بار نرفت. خاتمی دو کار بزرگ انجام نداد: یکی اجرای پیشنهاد فوق بود و دیگری جنگ با افغانستان به رهبری طالبان.
کار مخالفتها با خاتمی به جایی رسید که او در سخنرانی خود در وزارت کشور اعلام کرد دولت هر نُه روز با یک بحران مواجه بوده است. به هر حال خاتمی بهواسطه عملکرد خود با رأی چشمگیری برای بار دوم انتخاب شد.
تا اینجا دلایلی بود که چرا علیرغم پیشبینیها، خاتمی با چنین استقبالی روبهرو شد. چشمانداز ایران هم با درج مقاله «چرا خاتمی؟» سرافراز شد. گرچه سناریوی انتخاباتی سال ۸۰ موفق نشد، اما مخالفان دست از مخالفت برنداشتند و خاتمی در دور دوم خود گفت اینها میخواهند از من یک تدارکاتچی بسازند که البته زیر بار آن نرفت. درواقع اگر اینگونه بود که با او مخالفتی نداشتند. او به مناسبت سالگرد ۱۶ آذر در سال ۸۳ در دانشکده فنی سخنرانی کرد و گفت اصلاحات بنبست ندارد و تاکنون چندین انتخابات رفراندومگونه انجام شده و با این بیان توپ را در زمین جناح مقابل انداخت و تلویحاً به آنها گفت شما که قانون اساسی را قبول دارید و مقام رهبری را فصلالخطاب میدانید این انتخاباتهای رفراندومگونه قانونی بوده و توسط مقام رهبری هم تأیید شد، بنابراین مخالفتهای شما از چه مقولهای است؟ درواقع آنها را در سهکنجی اتهام و نفاق قرار داد تا تکلیف خود را تعیین کنند؛ البته یکی از نقطهقوتهای این روند این بود که بهتدریج ریزشی در بین مخالفان قانونگرایی به وجود آورد و برخی از سران آنها گفتند اگر یک بار دیگر آرای مردم بدینصورت تکرار شود بایستی در ایدئولوژی خود تجدیدنظر کنیم و ایدئولوژی امام و آرای مردم را بپذیریم.
به نظر من به لحاظ راهبردی این ریزشها در جریان مقابل انقدر استمرار یافت تا اینکه در سال ۹۲، حتی پس از رد صلاحیت آیتالله هاشمی رفسنجانی، اتحادی بین اصلاحطلبان و رهبران منطقی جناح مقابل به وجود آمد که هاشمی گفت در ۹۲ مردم مانند انقلاب ۵۷ به خیابان آمدند و با پیروزی خود جلو انحراف را گرفتند و خیال من راحت شد.
همزمان با دوم خرداد مرحوم آیتالله آذری قمی احساس کرده بود ایران با بحرانی مواجه شده است که از یکسو رقیب خاتمی از طریق اجماع فقها حمایت شده، ولی از سوی دیگر رأی مردم در سبد خاتمی ریخته شده، ولیفقیه هم که بایستی اجماع فقها را تأیید کند آرای مردم را تأیید کرد. آقای آذری قمی گفت این پیروزی قانون اساسی و آرای مردم بر ایدئولوژی سنتی است. این نقطه عطفی بزرگی در تاریخ هزار ساله اجتهاد مصطلح بود.
خاتمی با تکیه بر همه نیروها و اقشار جامعه بهجز راست افراطی بهتدریج شفافترین استراتژی راهبردی را ارائه کرد. بهطوریکه چندین بار متوالی بیش از ۷۰ درصد آرای مردم در سبد یک طرف تعلق داشت و حدود ۱۸ از آرا در سبد مقابل که در کمتر جای دنیا اینچنین سابقه داشت.
در دوران خاتمی دو اتفاق افتاد: ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و در پی آن حمله امریکا به افغانستان؛ و دیگری حمله امریکا به عراق در ۲۰۰۳ (فروردین ۱۳۸۲). گرچه بهدرستی خاتمی واقعه ۱۱ سپتامبر را محکوم کرد، اما امریکا و جنگطلبان آن ایران را متهم میکردند. در مورد حمله امریکا به عراق هم خاتمی گفت در عراق القاعده وجود ندارد و این حمله توجیهپذیر نیست و اگر امریکا به عراق حمله کند، القاعده را به وجود خواهد آورد. دیدیم این پیشبینی درست از آب درآمد. داعش ابتدا در عراق به وجود آمد و بعد هم به سوریه منتقل شد. با اینکه فضای عمومی این بود که بعد از عراق نوبت ایران است و حتی عدهای میگفتند قبل از عراق باید به ایران حمله کرد، اما با خطمشی تشنجزدایی خاتمی، ایران از این مخاطره عبور کرد. تا جایی که امریکا هم در باتلاق افغانستان گیر کرد و هم در عراق. اوباما در ۲۰۰۷ این حملات را فاجعه نامید.
پس از پایان دوره هشتساله خاتمی با ایشان ملاقاتی داشتم. میگفت انصاف این بود متناسب با آرای آقای ناطقنوری در کابینه وزیر داشته باشم. من گفتم شما که در مرداد ۷۸ به فضای جنگی علیه دولت اشاره کردید چرا این فضا را بیشتر برای دانشجویان باز نکردید و روی آن مانور ندادید؟ خاتمی در جواب گفت در مقطع حمله به کوی باید کارهای بیشتری میکردم. او از تشکیلاتی که در پشت پرده احمدینژاد در حال شکل گرفتن بود نگرانیهایی داشت که در این مورد هم پیشبینی او درست از آب درآمد.
مردم دوران چهارساله احمدینژاد را پشت سر گذراندند و با جمعبندی منفی از این دوره چهارساله به سمت خاتمی رفتند و از او خواستند برای سال ۸۸ کاندیدای ریاستجمهوری شود. خاتمی درنهایت پذیرفت و در اولین حرکت خود در اسفند ۸۷ به شیراز، یاسوج و بوشهر رفت. استقبال بینظیر مردم در این سه شهر، عدهای را امیدوار و برخی را هم نگران کرد. وقتی خاتمی به تهران برگشت روزنامه کیهان مقالهای بدین مضمون نوشت که خاتمی مانند بینظیر بوتو در پاکستان ترور خواهد شد. گرچه آقای موسویخوئینیها از جانب روحانیون مبارز نامهای به مقام رهبری نوشت که سردبیر کیهان تغییر کند، اما ظاهراً پاسخی دریافت نکرد. در این اثنا شاید این تصور در مهندس موسوی راه یافت که اینها اجازه نمیدهند خاتمی رئیسجمهور شود و اگر هم شود، با ترورها و قتلهای زنجیرهای مواجه خواهد شد؛ بنابراین در فروردین ۸۸ به میدان آمد و اعلام کاندیداتوری کرد. خاتمی که با این وضعیت مواجه شد در فروردین ۸۸ در بین هواداران خود در یک روز مقدس گفت در برابر سناریوسازان تسلیم نمیشوم و انصراف خود را اعلام کرد. شاید تحلیل او این بود که با حضور حجتالاسلام کروبی و مهندس موسوی و خاتمی، آرای اصلاحطلبان شکسته شده و تجربه ۸۴ تکرار میشود. گرچه با این انصراف امید هواداران او به یأس تبدیل شد، اما او در جلسه مشترکی از کاندیداتوری مهندس موسوی حمایت کرد و شال سبزی را به گردن او انداخت و بدینسان رقابتهای انتخابات ۸۸ رقم خورد؛ سخنرانی خاتمی در میدان نقش جهان که به لحاظ جمعیت بینظیر بود، کمربند سبز از تجریش تا راهآهن، حضور پرشور مردم در خیابانها پس از مناظرهها و…
انصراف خاتمی اوج عقلانیت او بود. اگر انصراف نمیداد احمدینژاد بهطور طبیعی رأی میآورد و با فاجعه ۲۴ خرداد میدان ولیعصر مواجه نمیشد. طی دو روز تمامی رسانهها مردم را به جشن پیروزی احمدینژاد دعوت کردند اما فقط ۳۰ هزار نفر و خوشبینانه ۵۰ هزار نفر در این برنامه حضور پیدا کردند که به روز «خس و خاشاک» و سید بودن احمدینژاد معروف شد.
سخنی با آقای خاتمی
ملت ایران طی بحرانهایی که تا حدی آنها را برشمردم با شما آشنا شدهاند و نحوه برخورد شما را با این بحرانها مشاهده کردهاند. یکی از رهبران نواندیشی دینی میگفت خاتمی در اوج قدرت طی هشت سال یک دروغ هم نگفت. با مردم صادقانه برخورد کردید و صداقت نهادینه شد، تاکنون هیچ فردی از صدر تا ذیل مملکت، مسئله مالی و اخلاقی هم در شما ندیدهاند وگرنه آن را در بوق و کرنا میکردند.
اکنون ما در شرایط حساسی به سر میبریم تا جایی که برخی مسئولان نظام از بحرانها و ابربحرانهایی نام میبرند که یکی از آنها بیاعتمادی و فروپاشی اخلاقی است؛ البته منشأ همه آنها هم عدول از قانون اساسی و قانونگرایی و پیدایش رویههای ناهماهنگ با قانون و در مواردی ضد قانونی است. معلوم نیست ما به کجا میرویم.
دکتر مصدق معتقد بود نهضت ملی ایران و قانون نُه مادهای صنعت نفت نتیجه احیای قانون اساسی انقلاب مشروطیت بود. میدانیم در مجلس مؤسسان دوم در سال ۲۸ از قانون اساسی چیزی نماند، حتی قوام میگفت نتیجه آن فروپاشی سلطنت خواهد شد که شد. دکتر مصدق هم با این بازی با قانون اساسی مخالف بود. مصدق حتی در شرایطی که مجلس در دست فئودالها و بروکراتها و عوامل دربار و انگلیس بود و بدون توافق انگلیس و دربار کاری در ایران انجام نمیشد، در انتخابات دوره شانزدهم شرکت کرد. او اعتقاد داشت اگر انتخابات سالم باشد از دو حال خارج نیست: یا رأی میآوریم و به ملت خدمت میکنیم یا رأی نمیآوریم و ریشهیابی میکنیم چرا رأی نیاوردیم، اما اگر تقلب شد، باید مبارزه کرد تا انتخابات باطل و دومرتبه برگزار شود. کما اینکه این کار را در دوره شانزدهم انجام داد و وقتی اسناد تقلب بیرون آمد و افشا شد شاه مجبور شد انتخابات را باطل کند و در دور بعد فراکسیون نهضت ملی به مجلس شانزدهم راه یافتند و حماسه ملی شدن نفت و خلعید شکل گرفت.
حال من و دوستانم از شما میخواهیم با توجه به شناختی که مردم از شما دارند و اعتمادی که به بینش و عملکرد شما دارند کاندیداتوری خود را اعلام کنید. اگر رد صلاحیت شدید چه کسی بهتر از شما و قانونمدارتر از شما که با شورای نگهبان وارد گفتوگوی علنی شوید و رویههای غیرقانونی را برای مردم توضیح دهید و باز کنید. مسلماً چون نمیتوانند از شما هیچ بهانهای بگیرند فرجی برای ملت حاصل میشود. در غیر این صورت باید با قانونگرایی، فضای سیاسی قانونی، توسعه و مانند اینها خداحافظی کنیم و در آینده با هزینههای چندین برابر، تازه به وضعیت فعلی بازگردیم. بیاییم توکل کنیم و امر خودمان را به خدا واگذار کنیم و وارد صحنه انتخابات شویم. خدا میداند اگر قرار باشد این رد صلاحیتهای غیرقانونی تکرار شود، ایران به چه روزی خواهد افتاد.
من در طول دوران ریاستجمهوری شما ضمن حمایت نه تقاضای ملاقات کردم و نه توقعی از جنابعالی داشتم نه تصور این میرود که بخواهم پست و مقامی داشته باشم. حدود چهل سال است تنها به کار مطبوعاتی مشغول هستم. فکر هم نمیکنم کسی جامعتر از شما بتواند هم به آزادی فکر کند و هم به دفاع و استقلال مملکت، هم قانونمدار باشد و هم اخلاقمدار. امیدوارم چشمها به روی واقعیات باز شود.■
پینوشت:
- dualcontainment