بدون دیدگاه

چشمان بازِ کاملاً بسته

احمد هاشمی

 

احمد هاشمی

 

هواپیما دیر پرید. گفته بودند بار اضافی دارد. سنگینی بار هواپیما از حضور بی‌وزن هزاران آرزو بود. نزدیک صبح بود که آدم‌ها با رؤیاهایشان پرواز کردند؛ سبکی، آسمان و ناگهان آتش. همه‌چیز با یک موشک تمام نمی‌شود، دست‌کم من خیال نمی‌کنم رؤیای آدم‌ها را بشود با آتش سوزاند، رؤیا در آسمان می‌ماند، با همان سبکی و روشنی. پرهیب آرزوهای آدم‌های سوخته روی خانه‌هایشان می‌ماند، اینقدر که خیال می‌کنی سقف سنگین است و هر آئینه دارد فرو می‌ریزد. ناکامی‌ها و نرسیدن‌های این آدم‌ها آوار می‌شود روی خیالات پدر و مادرها و فرزندانشان. همسرانشان جان می‌کَنند؛ آتش که دوست داشتن را نمی‌سوزاند.

حرف‌های تکراری و بعد فراموشی؟!

آشکار است که سرنگونی هواپیمای مسافربری با پدافند هوایی را نمی‌شود به خطای یک فرد ربط داد. در چنین سازمان‌هایی لزوماً ساختارها به‌گونه‌ای طراحی می‌شوند که تصمیم یک نفر -که حتماً احتمال خطا در آن هست- حرف اول و آخر نباشد، افزون بر اینکه مسئولیت بی‌کفایتی نیروی گمارده شده در چنین موقعیت حساسی با رده‌های فرماندهی است. همچنین اشتباه رادار یا هر ابزار دیگری ناشی از خطای گروه فنی است و در نظر نگرفتن احتمال آن خطا چیزی بیشتر از ناکارآمدی است. حتی با این فرض که اپراتور پدافند ضدهوایی در شرایطی جنگی در کمتر از ده ثانیه ناگزیر به اتخاذ تصمیم بوده، گفتن اینکه متأسفانه فرد مذکور تصمیم اشتباه را گرفت مسئولیت را از گردن رده‌های بالاتر برنمی‌دارد، زیرا فرض بر این است که کسانی که در چنین موقعیت‌های حساسی قرار می‌گیرند ساعت‌ها و ماه‌ها و سال‌ها آموزش دیده‌اند تا در زمانی که ناگزیرند در کمتر از ده ثانیه تصمیم بگیرند راه غلط را انتخاب نکنند. اپراتور مربوطه باید درباره تبعات فاجعه‌بار تصمیم اشتباه خود آگاهی داشته باشد، در این صورت هر اقدام او تابع فرمول‌های پیچیده‌ای خواهد بود که از خطای احتمالی جلوگیری می‌کند. تقلیل دادن اشتباه مرگبار این‌چنینی به خطای انسانی، خطایی بزرگ‌تر است. وقتی اصل مشکل را نفهمیم یا آن را انکار کنیم، تلاشی برای اصلاح صورت نمی‌گیرد، این‌گونه است که به استقبال فجایع بعدی می‌رویم.

چه کسی دروغ می‌گوید؟

در این برهوت، مرگ اتفاق عجیبی نیست، سال و ماه هم نمی‌شناسد، هرروز هست. عجیب‌تر آنکه عدد و رقم هم ندارد. آدم‌ها آن‌قدر بی‌مقدار شده‌اند که جنازه‌هایشان هم شمرده نمی‌شود. دو ماه از اعتراضات آبان ماه گذشته، صد تا منبع خارجی از ظنّ خودشان عدد اعلام کرده‌اند و در داخل، یکی که ربطی به آمار داشته باشد صدایش درنیامده، یعنی حاکمان این‌قدر خودشان را از پاسخ‌گویی بی‌نیاز می‌دانند؟ آیا خبر دارند حقوقشان از مالیاتی که از دسترنج میلیون‌ها نفر گرفته شده پرداخت می‌شود؟ از کجا این سوءتفاهم برایشان ایجاد شد که جز به حرف مردم و خواسته مردم می‌توانند قدمی بردارند؟

نگفتن و نشنیدن ربطی به فراموش کردن ندارد. همه این پرسش‌ها در حافظه تاریخ می‌مانند و این روزها زمان آن‌قدر سریع می‌گذرد که معنی تاریخ دیگر هزار سال و پانصد سال نیست، با چشم برهم زدنی وقت پاسخ‌گویی می‌رسد.

چیزهایی هست که نمی‌دانی

لابد هستند مسئولانی که با دیدن رنج مردم ناراحت شوند، این‌گونه افراد دو دسته‌اند: یا خودشان را به خواب می‌زنند یا عذاب وجدان باعث می‌شود بی‌خواب شوند. مخاطب این متن دسته دوم است و به دنبال راه‌کاری هستیم که مشکل بی‌خوابی‌شان را حل کنیم، گرچه با این اوضاع و احوال کار بسیار مشکل است.

کافی است دور و برتان را نگاه کنید که به عمق فاجعه‌ای که در جامعه در حال رخ دادن است پی ببرید. بیشتر افراد در خانواده و فامیل خود کسی را دارند که به مواد مخدر اعتیاد دارد. این آدم می‌تواند کارگری ساده یا جوانی بیکار باشد یا یک مهندس یا معلم. مصرف مواد هم از روش‌های سنتی گرفته تا متادون و ترامادول که در بسیاری از عطاری‌ها به‌صورت علنی فروخته می‌شود و وابستگی به قرص‌های اعصاب که این روزها به وفور دیده می‌شود. بیکاری بیداد می‌کند، گرچه بسیاری از شاغلان هم حتی همان حداقل حقوق مصوب را هم دریافت نمی‌کنند، استخدام دولتی در انحصار آدم‌های فلان رئیس دولت و بهمان شهردار است. کارخانه‌ها یکی یکی تعطیل می‌شوند. مشکلات مالی موجب نابسامانی‌های عمیقی در خانواده‌ها شده است. بخش زیادی از جوانان در آستانه میانسالی امکان تشکیل خانواده را ندارند و بسیاری از خانواده‌ها هم به دلیل مشکلات روزافزون در آستانه فروپاشی قرار گرفته‌اند. مدارس به پولی که از دانش‌آموزان می‌گیرند وابسته‌اند، نخبگان یکی یکی چمدان مهاجرتشان را می‌بندند، بهداشت و درمان دولتی دچار نابسامانی‌های عمیقی است، داروهای بسیاری کمیاب‌اند، افسردگی و بیماری‌های روانی شیوع بی‌حدی دارند، مردم عصبانی‌اند و با کمترین اصطکاکی کار به مشاجره می‌کشد، دزدی و کیف‌قاپی به وفور دیده می‌شود و ده‌ها و صدها رنج و ناملایمت که گریبان‌گیر این ملت شده است.

با این وضعیت معلوم است که مسئولان خواب راحتی نداشته باشند، مگر اینکه تعمدی در ندیدن این‌همه رنج داشته باشند. چشمانشان کاملاً باز است، اما جلوی پایشان را نمی‌بینند و مشکلات همه دنیا را می‌خواهند حل کنند. معلوم است که مردم همه دنیا مشکلات زیادی دارند و مسئولان وقت کم می‌آورند و خسته می‌شوند، ولی واقعیت این است که مردم ایران هم خسته شده‌اند؛ واقعاً و واقعاً و واقعاً خسته شده‌اند از این‌همه شعار درمانی. از این‌همه خیالبافی که در رسانه‌های رسمی حکومت به اسم خبر به خورد مردم می‌دهند خسته شده‌اند، مردم عقل دارند و آنچه را می‌بینند باور می‌کنند.

همه آدم‌ها به استراحت نیاز دارند

حتماً متصدیان امور هم از دیدن این وضعیت ناراحت‌اند، همین که بودجه هنگفتی را صرف تبلیغات می‌کنند تا شرایط کشور را عادی جلوه دهند، یعنی می‌دانند اوضاع خوب نیست؛ حتماً مسئولان سعی‌شان را می‌کنند، اما قبول کنید با وجود حلقه محدود خودی اداره مملکت کار سختی است و نتیجه می‌شود همینی که هست. اصلاً چطور و از کی حاکمان جامعه به این نتیجه رسیده‌اند که مسئول سعادت دنیوی و اخروی همه مردم هستند و باید هرطور شده و با هر روشی مردم را در مسیری که خودشان صلاح می‌دانند هدایت کنند، حتی اگر آن روش بارها آزموده شده و به نتیجه نرسیده باشد.

بار را از دوش خود بردار برادر، مردم صغیر نیستند. خودشان می‌توانند شورای محله و شهر تشکیل دهند و خودشان می‌توانند از طریق نمایندگانشان امورشان را اداره کنند، خودشان می‌توانند از دینشان محافظت کنند، همان‌طور که چهارده قرن این کار را کرده‌اند.

موضوع اصابت یک موشک به هواپیما، مسئله‌ای درباره رابطه یک اپراتور با یک شاسی نیست، این را هم حکومت می‌داند و هم همه ملت. سلسله‌ای از نابسامانی‌ها منجر به این فاجعه شده است. بیایید این نابسامانی‌ها را حل کنید. اجازه دهید شایستگان با هر عقیده و مرامی زمام امور را به دست گیرند، با حذف و حصر و زندانی و ممنوع‌التصویر کردن چیزی درست نمی‌شود. اگر خواب راحت می‌خواهید کمی استراحت کنید، شما هر کاری لازم بود کردید و حکومت کردن واجب کفایی است، به حد کفایت همه امور را در دست خودتان داشته‌اید.

پی‌نوشت:

این نوشته برای ثبت در تاریخ نگاشته شده است و نگارنده می‌داند هیچ تأثیری در هیچ امری ندارد. همین حالا بخش زیادی از نمایندگان مجلس قبلی که از سخت‌ترین فیلترها گذشته‌ بودند، رد صلاحیت شده‌اند.▪

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط