اولویت ما در شرایط فعلی چیست؟
لطفالله میثمی
مطلب زیر سخنرانی لطفالله میثمی در هفتم شهریور ۱۴۰۴ در اصفهان است که تقدیم خوانندگان چشمانداز ایران میشود. گفتنی است این متن تنظیمشده این سخنرانی است و پرسش و پاسخها نیز در متن آمده است. باشد که خوانندگان عزیز با این متن برخورد فعال داشته باشند و نشریه را بررسی و از نقد خود محروم نکنند.
***
بحثهای راهبردی هیچگاه مطلق نیستند. من هم ادعایی ندارم که بحثم کامل و بیعیب باشد، اما قصد دارم آنچه و مطالعه کرده و به دست آوردهام را با خواهران و برادران به اشتراک بگذارم و از آنها نیز کمک بگیرم.
گفته میشود جیمی کارتر، رئیسجمهور اسبق امریکا که یکی از سالمترین رؤسایجمهور امریکا بود و صد سال عمر کرد، در آخرین سال زندگیاش، بدین مضمون گفت: «آنچه امریکا را هدایت میکند لابی صهیونیسم است. پیش از این، لابی صهیونیسم تنها در مسائل سیاسی فعال بود و نقش آن محدود به تعیین سناتورها و اداره سیاسی مجلس نمایندگان بود، اما اکنون اقتصاد امریکا نیز تحت نفوذ این لابی قرار دارد». کارتر کتابی با عنوان اسرائیل، فلسطین و تبعیض نژادی نوشته است و این کتاب که در امریکا چاپ شد ما آن را در نشر صمدیه ترجمه و منتشر کردیم، درحالیکه این کتاب در خود امریکا اجازه تبلیغ نداشت، حتی روزنامه نسبتاً مترقی لسآنجلس تایمز نیز تبلیغ این کتاب را انجام نداد. میخواهم بگویم که جامعه امریکا نسبت به اسرائیل و صهیونیسم چه وضعیتی داشت و پس از ۷ اکتبر چه وضعیتی دارد.
مشاهدات من در سه سفری که به امریکا داشتم وضعیت به گونهای بود که نمیشد به اسرائیل انتقاد کرد. هر گاه موضوع اسرائیل مطرح میشد میگفتند آنها یک جمعیت چندمیلیونی ضعیف و محاصرهشده توسط عربهای مرتجع، ظالم و فاقد فرهنگ و تمدن هستند. یهودیها مدعی بودند وطن ندارند و بدون مسکن هستند. تمام بحثهایی که در بدو تشکیل اسرائیل مطرح شد، گفتمانی بود که خواهیم دید اکنون به چه وضعیتی درآمده است.
قصد دارم درباره تحولات سریع این چند دهه صحبت کنم که با شتاب بالایی رخ دادهاند. من در نتیجه این تحولات به یک «استراتژی امید» رسیدهام که میخواهم آن را با شما در میان بگذارم.
در کتاب جان مرشایمر و استفان والت به نام لابی صهیونیسم در ایالاتمتحده که هر دو نویسنده یهودی هستند و به دلیل تلاشهایشان از دانشگاه اخراج شدند، اشاره شده که نتانیاهو پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به امریکا رفت، یک هفته آنجا ماند و با دولتمردان امریکا گفتوگو داشت و آنها را به این نتیجه رساند که برای انتقام از ۱۱ سپتامبر باید با تروریسم جهانی مبارزه کنند. در رأس تروریسم جهانی، فلسطینیها معرفی شدند؛ افرادی که صاحب سرزمین خود بودند، میزبان بودند و توسط جریانی به ظاهر یهود اشغال شدند که حقشان هم به جا آورده نشد. نتانیاهو میگوید ما نمیتوانیم با فلسطینیها مبارزه کنیم؛ زیرا آنها چیزی برای از دست دادن ندارند؛ بنابراین باید با کشورهایی که حامی فلسطین هستند یا با اسرائیل مخالفاند مبارزه کنیم. این کشورها که بوش پسر آنها را محورهای شرارت خواند شامل هفت کشور میشدند: ایران؛ عراق؛ افغانستان؛ لیبی؛ سوریه؛ سودان؛ سومالی و کره شمالی. هدفشان این بود که طی پنج سال، تکلیف این کشورها را مشخص کنند و آنها را سرنگون کنند که ابتدا در سال ۲۰۰۱ (۱۳۸۰) افغانستان مورد مداخله قرار گرفت و در سال ۲۰۰۳ (۱۳۸۲) به عراق حمله شد. بعدها عنوان شد علت ناکامی طی پنج سال، کارشکنیهای ایران بوده است.
در عراق، بمبهای کنار جادهای مشکل بزرگی ایجاد کرد، آنگاه هیئتی دوازدهنفره از امریکا، متشکل از اعضای دو حزب، شش ماه در آنجا تحقیق کردند. نتیجه این شد اگر امریکا بخواهد در عراق حضور داشته باشد، باید تانکهای جدیدی داشته باشد تا بتواند در برابر این بمبها مقاومت کند، اما ساخت این تانکها دو سال طول میکشید؛ بنابراین برنامه عقب افتاد و قرار شد ایران و امریکا به تعادل برسند؛ یعنی هم امریکا ایران را در عراق به رسمیت بشناسد و هم ایران امریکا را، اما اجرای این برنامه پنجساله، بیستوچهار سال طول کشید.
تغییر رژیم در چند کشور اتفاق افتاد و اکنون نوبت تغییر رژیم در ایران بود که حمله اسرائیل و امریکا به ایران شکل گرفت. کتابهایی که به آنها استناد میکنم یکی کتاب لابی صهیونیسم در ایالاتمتحده نوشته جان مرشایمر و استفان والت است و دیگری کتاب ایلان پاپه با عنوان لابیگری اسرائیل در دو سوی اقیانوس اطلس است که ترجمه شده و آماده چاپ است. یکی دیگر کتابهای جفری ساکس است که مقالات و تحقیقات متعددی دارد. وقتی او در اتحادیه اروپا صحبت میکند جوّ آنجا را تغییر میدهد. نویسنده همه این کتابها یهودی هستند. نویسنده دیگر گیدئون لوی است که کتابها و مطالب بسیاری درباره فلسطین نوشته است، از جمله کتابی به نام مجازات غزه که آماده چاپ و انتشار است.
استراتژی یادشده مورد توافق امریکا و اسرائیل در این قضایا، این بوده که شش کشور را سرکوب کنند؛ البته کره شمالی به دلیل داشتن بمب اتمی استثناست و حالا نوبت ایران است.
اراده امریکا و اسرائیل بر تغییر رژیم کشورها
مسئله راهبردی مهم که به مردم منطقه و بهویژه ایران مربوط میشود، این است که اراده امریکا و اسرائیل و کشورهای غربی بر این قرار گرفته که بدون توجه به استقلال این کشورها، دخالت نظامی کنند و تغییر رژیم دهند. وظیفه ما در برابر این اراده بیرحمانه چیست؟ همراه شویم یا منفعل بمانیم؟
طبیعی است که مردم آزاد ایران که رژیم شاهنشاهی را سرنگون کردند و زیر بار حاکمیت نژادی عرب و حاکمیت صنفی روحانیت نرفتند، چگونه میتوانند با این اراده بیرحمانه همراهی کرده یا منفعل بمانند؟ مسلّم است که این اراده را برنمیتابند و مقاومت کنند؛ بنابراین ملاحظه میکنیم که مقاومت زاییده چنین اراده ظالمانهای است و در جهت بالنده تاریخ قرار دارد، درحالیکه تبلیغات رسانهای این مقاومت را با نعل وارونهای، تروریسم تلقی میکند.
عناصر تشکیلدهنده اسرائیل
از جنگ ژوئن که در سال ۱۹۶۷ میلادی شروع شد تا اکتبر ۱۹۷۳ و بعد ۷ اکتبر ۲۰۲۳، تحولاتی در فلسطین و اسرائیل رخ داده است. میدانیم که اسرائیل از سه گروه اصلی تشکیل شده است: دولتمردان اسرائیل؛ صهیونیستها؛ و جامعه یهودی. این سه گروه گاهی ائتلاف میکنند، برای نمونه در جنگ ژوئن ۱۹۶۷ این سه با هم همخط بودند و بهصورت ضربتی به پیروزیهایی دست یافتند که به جنگ ششروزه معروف شد، منتها بهتدریج که جلو میرویم در اکتبر ۱۹۷۳، اعراب از کانال سوئز عبور کردند و خطهای دفاعی اسرائیل را شکستند و آنچنان پیشرفت کردند که گلدا مایر تهدید به حمله اتمی کرد و در پی آن امریکا نیز ورود پیدا کرد و مسائل میان اسرائیل و مصر را حلوفصل کرد تا پیشروی بیشتر رخ ندهد. گفته میشود در اکتبر ۱۹۷۳، صهیونیستهای سرمایهدار به دنبال ثبات منطقهای بودند تا نفت با قیمت مناسب در دسترس آنها باشد. هر گونه جنگ میتوانست این ثبات را بر هم زند و به همین دلیل، صهیونیستها از هم فاصله گرفتند که پس از ۷ اکتبر، این فاصله بیشتر شد.
آدام شاتز در مقاله تحقیقی «جهان پس از اکتبر» ترجمه دکتر ایرج سبحانی میگوید در ۷ اکتبر، فلسطینیها یازده پایگاه نظامی اسرائیل را تصرف کردند و ضربهای سنگین به آنها وارد آمد که پس از جنگ جهانی دوم بیسابقه بود. این حمله بسیار سختی بود که حتی موجودیت اسرائیل را تهدید میکرد. نتانیاهو چندین بار گفت ما بین بقا و ممات هستیم. این حمله باعث شد فاصله میان صهیونیستها و دولتمردان اسرائیل بیشتر شود و بین جامعه یهود با دولتمردان اسرائیل هم فاصله افتاد، بهطوریکه صهیونیستی مانند توماس فریدمن، سرمقالهنویس نیویورکتایمز، چندین بار به اسرائیل و غزه سفر کرد و در نامههایی به بایدن تأکید کرد ادامه حمایت از اسرائیل، آبروی امریکا را تهدید میکند. مارتین ایندایک، سفیر اسبق امریکا در اسرائیل که طرح «مهار دوگانه ایران و عراق» را نوشته معتقد بود ایران و عراق هر دو باید مهار شوند و حتی با یکدیگر درگیر شوند. هماکنون دیدگاه او تغییر کرده و میگوید امریکا دیگر نباید به اسرائیل اسلحه دهد. یکی دیگر سفرای امریکا در اسرائیل به نام دن کورتر نیز بهکلی نظر عوض شده است و از دولت خواسته کمک نظامی به اسرائیل را قطع کند. در جامعه یهود امریکا، گروههایی مانند «جی استریت» مخالف نتانیاهو هستند و حتی در سال ۲۰۲۰ به بایدن رأی دادند، به این امید که افراطگراییهای نتانیاهو مهار شود. در دانشگاههای امریکا نیز شاهد اعتراضات گستردهای بودیم که اکثر آنها یهودی بودند. نتانیاهو طی سخنرانی خود خطاب به سردمداران امریکا بهشدت از سیاستهای آنها انتقاد کرد که چرا اجازه میدهید در آنجا یهودستیزی رخ دهد. این معترضان دانشگاهها را تصرف کردند و کار به جایی رسید که در دوران ترامپ، حدود ۱۱۰۰ نفر استاد و دانشجو بهطور بیرحمانه اخراج شدند که البته دادستانها تا حدی در برابر آن ایستادند.
معروف است جنگ ویتنام وقتی تمام شد که این جنگ به درون جامعه امریکا کشیده شد. من آنجا بودم و دائم تشییع جنازه در شهرهای مختلف برگزار میشد و وقتی به تظاهرات دانشجویان رسید، آن موقع جنگ تمام شد. اینک قضیه فلسطین و نسلکشی در غزه نیز به درون جامعه امریکا کشیده شده و معترضان خیلی بیرحمانه سرکوب میشوند، حتی بیشتر از مورد ویتنام.
حضور مقاومت غزه در جامعه امریکا
در این باره به ذکر دو نمونه چشمگیر میپردازم: مورد اول، شهرداری نیویورک است. آقای زهران ممدانی یک مسلمان، کاندیدای شهرداری از حزب دموکرات شد و توانست با کسب ۵۴ درصد آرا پیروز شود. این پیروزی در شهری رخ داده که حدود ۱۳ درصد یهودیان دنیا در آنجا تمرکز دارند و وزنه سنگینی هستند. همکار ممدانی یک یهودی ضد صهیونیست مترقی است که با او ائتلاف کرد و توانستند در نامزدی حزب دموکرات رأی چشمگیری بیاورند. ترامپ در مخالفت با او گفته بود اگر او رأی بیاورد و شهردار شود من بودجه او را قطع میکنم، حتی برخی از یهودیان تندرو تهدید کردند در صورت پیروزی او نیویورک را ترک خواهند کرد. این رویداد نشان میدهد در کشوری با ظاهری دموکراتیک، مسائل غزه و فلسطین میتواند به شکل دموکراتیک و بدون خشونت بالا بیاید و زبانزد شود. صبحت راهبردی من اینجاست که شما فکر نکنید امریکا از بمب اتم یا موشکهای ما میترسد. ترس عمیقتر امریکا از این پدیده است که مظلومیت غزه از درون روابط امریکایی پیش میرود. مورد دیگر افسری امریکایی بود که جلوی سفارت اسرائیل در امریکا تیراندازی و سپس خودسوزی کرد. یا آن شهروند امریکایی دیگر که به سمت سفارت اسرائیل رفت و دو اسرائیلی را کشت؛ این اتفاقاتی است که در امریکا رخ میدهد.
بازتابی از غزه در انگلستان
نمونه دیگر آن در انگلستان است. پیشبینی نظرسنجیها حاکی از آن بود که پارلمان در اختیار حزب محافظهکار قرار گیرد، اما نمایندگان حزب کارگر در حوزههای انتخابیه خود با دفاع از فلسطینیها و محکومیت نسلکشیها توانستند رأی مردم را کسب کنند و پارلمان به دست حزب کارگر افتاد.
در چند شماره قبل نشریه چشمانداز ایران نوشتیم فلسطینیها اسنادی آماده کردند که پارلمان انگلیس، حماس را از فهرست تروریستی خارج کند. در اروپا و استرالیا نیز شاهد تظاهرات گسترده بودیم، بهطوریکه واکنش انگلیس خشونتآمیز بود که به اخراج سفیر ایران در استرالیا منجر شد. در هلند، استعفای هشت وزیر ازجمله وزیر امور خارجه که شخصیت مهمی بود، رخ داد و عنوان کردند ما نمیتوانیم قبول کنیم هلند با اسرائیل رابطه داشته باشد. سه کشور آلمان، انگلستان و فرانسه تهدید کردند که فلسطین را به رسمیت بشناسند، این در حالی است که سابقاً در اروپا و امریکا نمیشد علیه اسرائیل حرف زد.
یکی از دوستانم که فارغالتحصیل دانشگاه شریف است به لهستان سفرکرده است. او گروهی از گردشگران اسرائیلی را دیده بود و در میان آنها از یک زن شصت هفتاد سالهای درباره فلسطینیها پرسیده بود. او گفته بود ما امنیت نخواهیم داشت، حتی اگر یک فلسطینی در اسرائیل باشد، همه آنها باید محو شوند.
در داخل اسرائیل، چهار خطمشی اصلی برای اداره کشور بررسی شده است:
راه اول، همه شهروندان حق شهروندی داشته باشند و نظام دموکراتیک باشد. در حال حاضر، حدود ۲ میلیون و چهارصد هزار نفر فلسطینی شهروند اسرائیل هستند، علاوه بر جمعیت قابلتوجهی در کرانه باختری و غزه و همچنین مهاجرانی که خارج از فلسطین هستند، این جمعیت بسیار بیشتر از جمعیت اسرائیلیهاست. اگر آنها فقط بهسوی ۵ تا ۱۰ درصد دموکراسی واقعی بروند، حکمرانی آنجا را باید به فلسطینیها واگذار کنند؛ البته فلسطینیها قصد ندارند آنها را طرد و حذف کنند، بلکه میگویند مسلمان، یهودی و مسیحی باید مسالمتآمیز و بهطور دموکراتیک با یکدیگر زندگی کنند.
راه دوم، مشابه نظام آپارتاید آفریقای جنوبی است که در آن شهروندان درجه یک و درجه دو وجود داشتند و تبعیض نژادی اعمال میشد که این گزینه را اسرائیلیها قبول ندارند، چون که سرنوشت آن در جهان مشخص شد.
راه سوم، ایجاد دو کشور مستقل است که مورد تأیید سازمان ملل و بسیاری از کشورهاست، اما اسرائیل این راه را بهشدت رد میکند و تحمل آن را ندارد. پس از توافق اسلو و خروج اسرائیل از غزه که شعار آن «زمین به جای صلح» بود، ۷۵۰ شهرکنشین از غزه خارج شدند و وضعیت را بر هم زدند و حتی اسحاق رابین را ترور کردند. آن کسی که رابین را ترور کرده بود در دادگاه گفت شریک جرم من خداست. اکنون در کرانه باختری، حدود ۷۵۰ هزار شهرکنشین حضور دارند و خارج کردن آنها از اسرائیل به آشوب منجر خواهد شد و اسرائیل توان آن را ندارد.
محو قومیت فلسطین
تنها یک راه برای اسرائیلیها باقی مانده و آن راه «اضطرار» است و دوری از «اختیار و خیراندیشی» است که همانا محو قومیت فلسطین است. امام حسین(ع) میفرماید: «و اوقفنی عن مراکز اِضطراری»؛ یعنی خداوندا مرا از کانونهای اضطرار محفوظ دار. اینها به یک اضطراری افتادند. در این راستا هرچه جلوتر بروند، منزویتر میشوند. آقای ایلان پاپه، که من او را راسخ در علم میدانم، در کتاب خود میگوید اسرائیل از یکسو در اوج قدرت نظامی و تسلیحاتی است و از سوی دیگر به منفورترین کشور در جهان تبدیل شده است. در داخل اسرائیل، یکی از مهمترین تضادها مربوط به ارتدکسهاست. این گروه از سربازی معافاند و در زمان جنگ حاضر به خدمت نمیشوند، درحالیکه سایر شهروندان به خدمت سربازی میروند و حتی جان خود یا شغل خود را در جنگ از دست میدهند، اما آنها تنها به مطالعه «تلمود» و «تورات» مشغولاند و به جنگ نمیروند. این موضوع یکی از جدیترین تضادهای درونی اسرائیل است که بحث مستقلی را میطلبد. اکثر نخستوزیران سابق اسرائیل، رؤسای موساد و رؤسای ستاد ارتش با این خطمشی نتانیاهو مخالف هستند.
مخالفت اسرائیل با دموکراسی
اسرائیل کشوری است که روزی با دموکراسی و سوسیالیسم شکل گرفت و اکنون فرقهای یهودی حاکم بر آن است که اگر این جنگ پایان یابد، احتمالاً کابینه تغییر میکند و نتانیاهو تحویل دادگاه خواهد شد. ده سال پیش، نتانیاهو گفت هر نقشه راهی که هویت یهودی اسرائیل را زیر سؤال ببرد، از ابتدا باطل است و حکومت زیر بار چنین نقشهای نمیرود.
در بهار عربی با انقلاب مصر و تونس، اسرائیل و عربستان بهشدت علیه این دموکراسیها عمل کردند و با همکاری یکدیگر، کودتای مصر و یک کودتای خزنده قانونی را در تونس پیش بردند.
وقتی که اسرائیل بهشدت ضد دموکراتیک عمل میکند و حق شهروندی را به رسمیت نمیشناسد، در این شرایط اگر ما در ایران دموکراسی واقعی برقرار کنیم و حق شهروندی را که هم در قانون اساسی آمده و هم آیتالله منتظری آن را صورتبندی فقهی و قرآنی کرده؛ یعنی در قانون و دین این حق تردیدناپذیر را بپذیریم و نهادینه شود، بزرگترین شکست برای اسرائیل خواهد بود. اینکه حزبالله لبنان خیلی از ما مترقیتر است به این دلیل است که مسئله زن و مرد، مسئله مارکسیست و مسلمان، مسئله باحجاب و بیحجاب و همینطور مسئله شیعه و سنی را حل کرده است. حماس میگوید بیشترین حمایت از ما از طریق شیعیان حزبالله بوده است و نه برادران اهل سنت. متأسفانه ما در ایران چنین نکردهایم و هنوز عقبتر از آنها هستیم. پیادهسازی چنین مدلی در ایران میتواند هزینه کمتری داشته باشد و موجب تحکیم دموکراسی و حقوق شهروندی شود.
فلسطین جهانی-اسرائیل جهانی
میخواهم بگویم یک مقولهای در جهان ظهور کرده، بدین معنا که «فلسطین جهانی» در حال اوج گرفتن است و «اسرائیل جهانی» در حال افول است. به نظر من این اصلیترین تضاد در دنیای امروز است و سایر تضادها در دل این تضاد، قابل تبیین است. درباره این تضاد، ایلان پاپه، نویسنده کتاب لابیگری اسرائیل در دو سوی اقیانوس اطلس، میگوید امیدوارم در حیات من این «فلسطین جهانی» بر «اسرائیل جهانی» پیروز شود.
اسرائیل جهانی چه کسانی هستند؟ امریکا، اسرائیل و کشورهای اروپایی و شرکتهای فراملیتی، مجتمع نظامی صنعتی، منهای تعدادی از کشورها که در حال تغییر رویه هستند.
روسیه ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار یهودی روسیزبان در اسرائیل دارد و به هیچ وجه حاضر نیست به ما سلاح تهاجمی دهد، ممکن است سلاح دفاعی بدهد، اما سلاح تهاجمی نخواهد داد. چین ۲۱ میلیارد دلار تبادل اقتصادی با اسرائیل دارد، درحالیکه امریکا ۹ میلیارد دلار تبادل اقتصادی دارد؛ هیچیک حاضر به ایجاد جنگ در منطقه نیستند و همه به دنبال حفظ ثبات هستند، حتی احزاب سوسیالیست نیز اکثراً اسرائیل را تأیید میکنند، بهجز موارد استثنائی مانند جرمی کوربین در انگلستان که به دلیل دفاع از فلسطینیها از حزب کارگر اخراج شد. اکنون او یک حزب کارگر جدیدی تشکیل داده و ۲ تا ۳ میلیون مسلمان، عرب و فلسطینی به اضافه مترقیان انگلیسی هوادار او هستند. «گیموله» نخستوزیر سوسیالیست اسبق فرانسه، در اتحاد با اسرائیل و انگلیس در سال ۱۹۵۶ به کانال سوئز حمله کرد.
نفوذ و گسترش فلسطین جهانی بهصورت دموکراتیک و بدون خشونت در حال شکلگیری است و مانند موریانه بدنه غرب را میخورد. غرب هماکنون دچار چنین پدیدهای شده و این موضوع شوخی نیست. طی ۷۵ سال گذشته، اسرائیل و لابی صهیونیسم از حمایت امریکا و کشورهای غربی برخوردار بودهاند. این پدیده که در حال شکلگیری است، یک شکست استراتژیک برای آنها محسوب میشود و به نظر من، خطر آن حتی از تهدیدهای هستهای یا موشکی بسیار جدیتر است. فروپاشی درونی ناشی از جنبشهای اجتماعی مانند اعتراضات دانشگاهی در امریکا، نمونهای از این تأثیر است.
در کرانه باختری، ساختوساز شهرکها ادامه دارد و امریکا تاکنون این اقدامات را محکوم نکرده است. اگر این اقدامات در امریکا غیرقانونی اعلام میشد، یهودیان قادر به جمعآوری کمک مالی و ارسال آن به اسرائیل نبودند. وقتی که از بایدن سؤال شد چه زمانی کرانه غربی به فلسطینیها واگذار میشود، گفت تا اسرائیل نخواهد، نمیشود؛ یعنی هیچگاه.
بازنگری راهبردی کشورهای عربی
خوشبختانه در کنار این تحرکات، کشورهای عربی که پیشتر امنیت خود را در کنار اسرائیل و امریکا میدیدند، اکنون در حال بازنگری هستند و امنیت خودشان را در کنار ایران و یمن میدانند و میدانند اگر برنامههای بلندمدتشان بخواهد اجرا شود، تنها راه این است در منطقهای که موشکباران به راه است، امنیت داشته باشند؛ این نظر من نیست، بلکه نظر مطبوعات و کتابهایی است که در این زمینه نوشته شده است. تهاجم اسرائیل به قطر برای از بین بردن سران حماس به این روند دامن میزند.
در مجموع، ما اگر در کنار «فلسطین جهانی» قرار بگیریم، با ارزشهای اسلام جهانی هم سازگار است؛ در این راستا هم آیتالله خمینی و آیتالله منتظری عنوان میکردند که قدس باید آزاد شود. ملک فیصل میگفت باید در قدس نماز بخواند. آمار و دادهها نشان میدهد که آزادی قدس نقطه وحدت همه آزادگان جهان است و این به نظر من استراتژی امید است.
آنتونی بلینکن، وزیر خارجه سابق امریکا، گفته ایران حاضر شد غنیسازی زیر یک درصد را بپذیرد، ولی امریکا زیر بار آن نرفت. فکر میکنید ترس امریکا از چیست؟ امریکا میداند پاکستان بمب اتمی و دانشمندان قَدری دارد که دانش اتمی در آنها بومی شده است و میداند که مسلمانان پاکستان خیلی رادیکال و تندرو هستند و میداند که همین مسلمانان پاکستان با هند درگیر هستند و دست به عملهای انفجاری میزنند، ولی با آنها کاری ندارد، درحالیکه ایران به سمت سرمایهداری میرود و خطراتش برای غرب کمتر است. اگر ما بخواهیم در برابر امریکا، صهیونیسم جهانی و اسرائیل استقلال داشته باشیم، آن هم نه مطلق، بلکه استقلال نسبی در این صورت راه برونرفت ما چیست؟
نظام ما هوادارانی دارد؛ برای مثال جریان پایداری حدود ۱۳ میلیون رأی دارند و بخش بزرگی از بسیجیها به این گروه رأی دادهاند. آدمهای پای کار و اهل عمل هم دارند. پس از حمله حماس، همینها معتقد بودند ایران هم باید وارد جنگ شود، حتی فرماندهان جنگی که طعم جنگ را چشیده بودند و میدانستند جنگ یعنی چه مخالف جنگ بودند. مرحوم امام گفته بودند اسرائیل یک کشور نیست، یک جهان است. مقام رهبری نیز یک بار گفتند ما با اسرائیل سر جنگ نداریم، اما هر کسی با اسرائیل درگیر شود ما از آنها حمایت میکنیم، حتی یکی از دوستانی که در زندان بود و اکنون از مقامات کشور است به من میگفت در زمان آقای خاتمی در شورایعالی امنیت تصویب شد اگر فلسطینیها راهحل دو کشوری را بپذیرند، ما نباید کاتولیکتر از پاپ باشیم.
اینها به هر حال میدانند جنگ با اسرائیل چه عواقبی دارد؛ بنابراین اگر بخواهیم یک استقلال نسبی در برابر اسرائیل جهانی دنیا داشته باشیم، چارهای نداریم جز اینکه پیوند عمیق با لایههای زیرین تودههای جامعه برقرار کنیم. در این راستا، مثالی از دکتر مصدق میتواند آموزنده باشد. او یک ماه به امریکا سفر کرد تا آن کشور را قانع کند که با انگلیس پیوند نخورند، زیرا میدانست اگر اینها با هم پیوند بخورند، نتیجهاش کودتا خواهد بود. او برای حل قضیه در روند ملی شدن نفت، امتیازاتی هم به امریکا داد؛ مانند اداره مناطق نفتی و پالایشگاهها، ولی امریکا میخواست زیر نظر ما نباشد. مصدق ملاحظه کرد که این امر با قانون ملی شدن نفت ما نمیخواند. در بازگشت به ایران در مصر سخنرانی کرد و در ایران هم با لایههای پایین جامعه ارتباط برقرار کرد و با آموزش و اصلاح قوانین، مانند قانون کار و امتیازدهی به کشاورزان، مقاومت ملی را تقویت کرد.
با توجه به تضاد یادشده بالا، تنها راه برای اسرائیل جهانی، فشار بر ایران و تجزیه آن یا حداقل مشغول و محدود کردن ایران به مسائل داخلی خود است. راهحل ما این است که با استفاده از سرمایه انسانی و اجتماعی به آنچه به نفع مردم است توجه کنیم و به آن عمل کنیم.
گفته میشود اسرائیل در حال افول و گفتمان آن در حال شکستن خوردن است، این موضوع چه نفعی به حال مشکلات اقتصادی ما دارد؟
وقتی موجودیت کسی به خطر میافتد، به کارهای بربری، کثیف، مانند بمب اتمی و نسلکشی دست میزند. آقای مرشایمر، متخصص هولوکاست میگوید کاری که در غزه میشود از خشونت در هولوکاست بیشتر است. هیتلر سعی میکرد جنایتهایش مخفی بماند، اما نتانیاهو ابایی از علنی بودن این جنایات ندارد. کاری که ترامپ در فردو کرد مانند کاری است که رئیسجمهور امریکا در هیروشیما انجام داد. وقتی بمبی با اورانیوم سنگین در فردو به یک مخزنی در حال تولید فرود میآید، ممکن است با این کار اشعه کل منطقه را فرابگیرد.
من میخواهم نگرانی امریکا و اسرائیل را تشریح کنم. به دنبال تضادی هستم که در یکسو فلسطین جهانی و اسلام جهانی است و در سوی دیگر اسرائیل و صهیونیست جهانی است. اینجاست که در برابر اسرائیل جهانی باید با لایههای عمیق مردم پیوند بخوریم. در پی آن است که هم وضعیت اقتصادی و هم اخلاقی ما بهتر میشود؛ وقتی که همه مردم در چرخه مشارکت باشند، در واقع این یک راهی است برای برونرفت از وضعیت موجود.
اینکه جنگ دیگری رخ خواهد داد یا خیر، به نظر من ترامپ نماد سرمایهداری مالی جهانی است و این سرمایهداری ثبات میخواهد، برای اینکه پول کشورهای عربی به امریکا برود و اقتصاد امریکا را بگرداند، عربستان، امارات و قطر برای برنامههای آینده خود ثبات میخواهند، مخصوصاً که قطر گاز مایع اروپا را تأمین میکند؛ اینها نمیتوانند جنگ را بپذیرند. ترامپ میدانست اگر به ایران حمله کند، ایران هم متقابلاً جواب میدهد. این است که امریکاییها میدانستند نمیتوانند ظرفیت نظامی ایران را شکست دهند، اما گفتند ایران و اسرائیل به جان هم میافتند؛ هر دو ضربه بخورند و هر دو بفهمند شکستپذیرند. افسانه شکستناپذیری اسرائیل شکست خورد، ایران هم در بازدارندگی خود شکست خورد. ترامپ گفت با هم به موازنه رسیدید، حال راه دیگری را طی کنید. این منطق مهمی است. علاوه بر استدلالهای پیشین، دلایلی که سبب شد اسرائیل آتشبس با ایران را بپذیرید، دلیل مهم دیگر آن است که بررسی کند چرا نقشهاش برای تغییر رژیم ایران با شکست مواجه شد. با این وصف به نظر من، جنگ دیگری روی نمیدهد، مگر به دلیل اضطرار ایدئولوژیکی که اسرائیل به دام آن افتاده است؛ یعنی محو قومیت فلسطین. به همین دلیل میگویم برای رفع نگرانی ضمن آمادهباش، باید با تودههای مردم پیوند عمیقی بخوریم.
گفته میشود که اسرائیل از طریق مصر از حادثه ۷ اکتبر باخبر شده بود، اما بدون هیچ عمل پیشگیرانهای میخواست بهانهای برای سرکوب حماس به دست آورد و به آن خبر توجهی نکرد. واقعیت این است که در پس این ظاهر، یک باطن دیگر وجود دارد. ارتش اسرائیل یک واقعیت تردیدناپذیر است. یکی از اتهاماتی که ارتش به نتانیاهو وارده کرد، این است که نتانیاهو میخواست قانون اساسی را تغییر بدهد و قوه مجریه را بر قوه قضائیه حاکم کند. مردم اسرائیل چهل هفته روزهای شنبه، علیه این تصمیم وی تظاهرات کردند و این باعث شد که اولویت امنیتی اسرائیل به اولویت سیاسی تبدیل شود و یک شکافی در جامعه اسرائیل به وجود بیاید. حماس از این شکاف و فرصت استفاده کرد و حمله هفتم اکتبر اتفاق افتاد. از طرفی اسرائیل گمان نمیکرد کسی به او حمله کند. اگر جنگ تمام شود، یکی از اتهامات بزرگ علیه نتانیاهو همین موضوع است که مسئول حمله حماس است. نه اینکه اینها اطلاع دقیقی داشته باشند، اما وقتی دید امنیتی در یک جامعه ضعیف شود، این اتفاق روی میدهد. مثل خود ما که به دلایلی غافلگیر شدیم و اسرائیل به ما حمله کرد.
به نظر من وحدت کشورهای اسلامی و عربی لامحالهای است که در حال شکلگیری است. نتانیاهو «اسرائیل بزرگ» را مطرح کرد که در پی آن، همه مسلمانها و اعراب آن را محکوم کردند. مقامات امنیتی و نخستوزیر عربستان با تأکید گفتند تا کشور فلسطین به مرحله اجرایی نرسد، ما با اسرائیل رابطه نخواهیم داشت. اینها مسائلی است که همه کشورها را به هم نزدیک میکند، بهویژه پس از حمله اسرائیل به یمن که با واکنشهای منفی بسیار همراه بود. بهعلاوه، کشورهای عرب اینگونه که نشریات امریکایی میگویند آماده یک بهار عربی جدید هستند؛ یعنی مردم آنها از اینکه سرانشان در برابر اسرائیل و این نسلکشی در غزه سکوت کردهاند، بهشدت ناراحتاند. دولت مصر و السیسی به امریکا گفته است بر اساس شنودهایی که میشود، میبینیم که مردم ما را قبول ندارند. با این نگرانیهاست که به نظر میرسد سران عرب به امریکا فشار میآورند که جنگی صورت نگیرد، از اینرو بهتدریج منافعشان را به ایران نزدیک میبینند تا اسرائیل؛ کشورهای عربی حمله ایران به اسرائیل را محکوم نکردند، ولی حمله اسرائیل به ایران را محکوم کردند.
حمله اسرائیل به ایران هدفی را در برداشت که همانا کودتا بود. بدین معنا که حدود سی نفر از فرمانداران نظامی را ترور کردند که همه آنها در دور دوم انتخابات به پزشکیان رأی داده بودند و رئیسجمهور و تعامل با دنیا و مذاکره را قبول داشتند. به نظر من خطی که اسرائیل دنبال میکردند تقویت آلترناتیو راست افراطی بود یا میخواستند چشمانداز رهبری در آینده را جهت دهند.
اما وظیفه کنونی ما چیست؟ به نظر میرسد باید در کنار فلسطین جهانی قرار بگیریم. سازمان ملل و کشورهای منطقه نیز از راهکار دو کشوری دفاع میکنند. حداقل میتوانیم تضادهای چهارگانهای که حزبالله در خود حل کرده را ما نیز حل کنیم و بازگشت بیشتری به مردم داشته باشیم.
واقعیت این است که در سال ۱۴۰۳ یک اتفاقی رخ داد، یعنی در شرایط سختی که همه مأیوس بودند ۵۰ درصد مردم به رئیسجمهوری که اصلاحطلب بود، رأی دادند؛ در واقع او از موضع برابر با نظام موجود گفتوگو کرد. مناظرههای انتخاباتی را همه شنیدیم که از موضع برابر بود. منطق ایشان را هم شنیدیم که میگفت منطق ما باید تعامل و مذاکره باشد؛ ما ۳۰ درصد ارزان میفروشیم، ۳۰ درصد گران وارد میکنیم و سالی ۴۵ میلیارد دلار از این بابت دچار ضرر میشویم. پس وظیفه ما حمایت از این جریانی است که پایداریها بدون توجه به شرایط جنگی، علیه آن کارشکنی میکنند.
در جنگ دوازدهروزه، قدرت موشکی ایران، مردم را خوشحال کرد. در همان هجده ساعت اول، بسیاری از مردم شوکه شده بودند که قدرت نظامی ایران کجاست. بهویژه با وجود شهادت فرماندهان نظامی و موشکی، نظام واکنش مناسبی از خود نشان داد. به نظر من، اقدام متقابل ایران علیه اسرائیل جایگاه نظام را در منطقه بالا برد. کشورهای عربی وقتی موشکهای ایران را میدیدند ابراز خوشحالی میکردند و حتی برخی از فلسطینیهایی که در خود اسرائیل بودند از این موشکباران خوشحال شدند. در واقع بدیهی بود که تودهها از شکستپذیری اسرائیل خوشحال شوند. اسرائیل همواره تلاش میکند تصویری از خودش نشان دهد که کسی تصور حمله به آن را نکند، اما این تصور شکست خورد. در مقاله «جهان پس از هفتم اکتبر» ترجمه دکتر سبحانی آمده که اسرائیل سعی کرد شکستی که در ۷ اکتبر خورده است با حمله به ایران جبران کند و شکستناپذیر باقی بماند، اما حمله موشکی ایران معادلاتش را به هم ریخت. این امر میتواند به ما کمک کند آینده را تا حدی پیشبینی کنیم.
با این وجود من محو فیزیکی اسرائیل را به هیچ وجه قبول ندارم. کاری که ما در کتاب تحقیقی، تحلیلی بر جنگ احد، قله بحران، قله مدیریت انجام دادیم، این بود که مرز حق و باطل وقتی است که تعدی و تجاوزی رخ دهد و وقتی که تجاوز و تعدی رخ داد، دفاع کنیم. در دفاع هم خط انهدام نیرو درست نیست. از حضرت علی(ع) میپرسند چرا شمشیر تو کوتاه است. میگوید میخواهم یک قدم به دشمن نزدیکتر شوم و چشم در چشم بیفتیم، شاید از جنگ منصرف شود. بعد میپرسند چرا شبها حمله میکنی، پاسخ میدهد میخواهم سربازان بتوانند از دید فرماندهان فرار کنند و کمتر کشته بدهند. زمانی که من عضو سازمان مجاهدین بودم، میگفتیم راهحل بحرانهای منطقه جریان دموکراسی مرکب از یهود و نصارا با مسلمان در کنار هم است، منتها اسرائیل این را نمیپذیرفت و میگفت این امر به فروپاشی اسرائیل میانجامد. نتانیاهو معتقد است هر نقشه راهی که هویت یهودی اسرائیل را نادیده بگیرد، از ابتدا مخدوش است. حاکمیت موجود اسرائیل، ارتدکسترین فرقه در درون اسرائیل است.
باید در نظر داشت که اسرائیل بیش از ۷۷ سال است که علاوه بر اشغال به تبعیض نژادی و نسلکشی ادامه میدهد. فلسطینیها به این نتیجه رسیدند که باید در برابر اشغال مقاومت کنند. مقاومت در برابر اشغال، طبق مصوبات سازمان ملل مشروع است و حتی مقاومت مسلحانه را سازمان ملل نفی نمیکند. اقدامی که حماس انجام داد در جهت خطمشی خودش بود. باید دید مقاومت ما در برابر دشمن متناسب است یا خیر. مقاومت نیز مراتبی دارد که به آن «درجات مقاومت» میگوییم که هم ما و هم فلسطینیها باید به آن توجه کنیم. به قول سعدی در کتاب گلستان، «هندویی را دیدم نفطاندازی همیکرد، گفتم تو را که خانه نیین است، بازی نه این است». اگر خانهات با چوب درست شده، بازی با آتش درست نیست.
ما باید متناسب با توان داخلی با ضد بیرونی درگیر شویم، مهم «درجه مقاومت» است. در این باره توضیحی لازم است. حماس سه بار با اسرائیل مصاف داشت: جنگ ۲۲ روزه، جنگ ۱۱ روزه و جنگ ۵۵ روزه. اسرائیل هر بار یکی از رهبران حماس را ترور میکرد یا در مسجدالاقصی اقدامی انجام میداد و در مقابلش حماس مقاومت موشکی میکرد و در نهایت اسرائیل بود که در هر سه جنگ تقاضای آتشبس کرد. چرا؟ فشار مردم اسرائیل در پناهگاهها، فشار بر پلیس و دولت باعث میشد اسرائیل آتشبس بخواهد. کشورهای عربی نیز نقش داشتند، چراکه مردمشان ناراضی بودند. به نظر من، اشتباه حماس این بود که استقراء علمی کرد که اگر ما حمله سختی کنیم، این اسرائیل است که تقاضای آتشبس میکند، منتها این بار محاسباتشان ناقص بود، چراکه اسرائیل این بار با موجودیت خود مواجه شد؛ موجودیت اسرائیل ضربه خورد و دیگر حاضر به آتشبس نشد. نتانیاهو بارها به این ضربه خوردن موجودیتشان اشاره کرده و حالا هم میگوید ما امنیت نداریم و باید آنقدر احتمال ضربه خوردن در اطرافمان را خنثی کنیم تا احساس امنیت کنیم.
نتانیاهو سی سال پیش در کتابی نوشت که ایران باید بمباران شود و منشأ فلسطین جهانی امروز را در ایران میدید. حالا هم همین اعتقاد را دارد. هم بایدن و هم نتانیاهو معتقدند پولهای خامنهای است که تظاهرات دانشگاهی در امریکا را راه انداخته است. سادهترین کار آنها فرافکنی است که به درون و اشتباهات مهلک خود نپردازند.
اسرائیل متوجه نیست که نسبت به زمان تأسیس خود در حال افول است؛ یعنی زمانی که خود را دموکرات و سوسیالیست معرفی میکرد. اسرائیل میگوید هر نقشه راهی که برخلاف هویت یهودی باشد از ابتدا باطل است، حتی هویت یهودی هم نیست؛ هویت فرقهای است که ارتدکس است و میگویند دین یهود یک هویت ملی است و اسرائیل هم از این هویت ملی برای استعمار مهاجرنشین، تهاجم و محو قومیت فلسطین استفاده میکند.
انتقادی وارد است که چرا دولتمردان ما خود را پیروز جنگ میدانند؛ البته در این راستا دولتمردان ما تا حدی حق دارند؛ چراکه یک دفاع موشکی در برابر اسرائیل داشتند. اگر بخواهم سیر آن را بگویم در جنگ هشتساله، ۲۶۰ هزار شهید و یک میلیون مجروح دادیم. حین جنگ و پس از جنگ، آقایان مهندس موسوی، هاشمی رفسنجانی، خامنهای و موسوی اردبیلی گفتند پس از رحلت امام اگر جنگی شود، ما دیگر اینقدر توان بسیج مردمی و تحمل اینقدر شهید دادن را نداریم و در آن شرایط بود که همه به یک بازدارندگی رسیدند تا جنگی رخ ندهد. آنها میگفتند نه در جنگ و نه اکنون، هیچ کشوری به ما هواپیماهای و تانکهای پیشرفته نمیدهد. آقای حسن روحانی به پوتین گفته بود یک پدافند اس ۴۰۰ به ما بدهید، او هم گفته بود اس ۴۰۰ در مقابل اف-۳۵ یک اسباببازی است. اجازه نمیدادند ما نسبت به اسرائیل برتری هوایی داشته باشیم که یکی از این بازدارندگیها سلاح موشکی بود که در این زمینه تلاشهای بسیاری صورت گرفت.
امروزه صدور انقلاب در قالب انتقال تجربه صورت میگیرد و نه به شکل فیزیکی، کافی است فنّاوری موشکسازی را با یک فایل انتقال داد. برخی از کشورها نقشه موشکسازی را به ما دادند و ما هم در برابر تهاجم مطلق اسرائیل مقاومتهایی داشتیم. شما به جنگ بدر توجه کنید؛ اول مسلمانان میخواستند به کاروان ابوسفیان حمله کنند، کاروانیان ۴۰ نفر بودند و مسلمانان ۳۵۰ نفر. وقتی خبر رسید که از مکه ابوجهل با لشکری هزار نفری به سمت مسلمانان میآید، پیامبر بین این دو نظرخواهی کرد و اکثریت گفتند به کاروانیان حمله کنیم. پیامبر گفت این درست نیست و به لشکر ابوجهل حمله کرد، منتها در این مسیر جریان استغاثه و رویکرد آنها به خداوند پیش آمد و روابطشان صمیمی شد و توانستند با جمعیت اندک در مقابل سپاه انبوه با همدلی و همفکری پیروز شوند. منظور وقتی که سلاح ندارند، عده و عُده ندارند، تنها راه افزایش انسجام، صمیمیت، همدلی و هماندیشی است. مسلمانان وقتی در جنگ احد بعد از پیروزی اولیه ضربه خوردند، حضرت محمد(ص) آنهایی را که از کوه بالا میرفتند، دعوت به بازگشت کرد که بیایید و کانون مقاومت تشکیل بدهید. کانون مقاومت تشکیل دادند، مجروح، مجروح دیگر را حمل میکرد و این انسجام باعث شد دشمن نگران شود و فرار کند. پس وقتی سلاح متناسب با دشمن نیست، چارهای جز عمیق کردن روابط انسانی نداریم. ما باید در این باره بسیار گفتوگو کنیم؛ البته جامعه مدنی ما نیز ضعیف است. اجمالاً همدیگر را قبول نداریم. در این مسیر نهتنها گفتوگو لازم است، بلکه مهمتر گفتوشنود است. ما باید به حرف دیگران عمیقاً گوش داده، به آن فکر کرده و سپس جواب دهیم. در شرایط فعلی وقتی آقای پزشکیان میگوید ما نمیتوانیم جز مذاکره و تعامل با جهان کاری انجام بدهیم، باید ایشان را در این مسیر همراهی کنیم.
خاطرهای میگویم. حدود شصت سال است که به نحوی در جریان مبارزات هستم. آن زمان که عبدالناصر رئیسجمهور مصر و جنگ الجزایر جریان داشت، اولین رقم بودجه مصر، حمایت از الجزایر بود، اما مردم در جریان این حمایت قرار داشتند. عبدالکریم قاسم نیز در عراق اولین رقم بودجهاش حمایت از انقلاب الجزایر بود. اولویتش انقلاب بود، زیرا میگفت اگر این انقلاب شکست بخورد، یک به یک کشورهای اسلامی نیز شکست خواهند خورد. من مخالف این نیستم که اگر در دنیا جایی آتش گرفت یا نسلکشی شد به آن کمک نشود، ولی این باید با اجازه مردم آن کشور باشد؛ این موضوع باید در یک پارلمان ملی آزاد مطرح شود و نمایندگان مردم رأی دهند که برای مثال آیا ما باید نفتی به کشوری دیگر بدهیم یا خیر؟ مردم باید در جریان بوده و رضایت داشته باشند، حتی در اجرای احکام نیز مردم باید رضایت داشته باشند، ولی مشکل اینجاست که مردم از این جریانها آگاهی ندارند.
در این راستا به نظر من، مصدق علاوه بر ملی کردن نفت، سیاست را هم ملی کرد، بدین معنا که اگر با انگلیس درباره قرارداد نفت مذاکره میکرد، آن هم محرمانهترین مذاکرات، فردای آن روز در خانه ملت در بهارستان تمام جزئیات آن را برای ملت میگفت و روزنامه «باختر امروز» دکتر حسین فاطمی آنها را منتشر میکرد. در آن زمان من، لطفالله دوازدهساله، به قیصریه میدان نقش جهان میرفتم و باختر امروز میخریدم و به خانه عمویم میرفتم. بعد برادرم روزنامه را بلند میخواند و سی نفر به آن گوش میدادند؛ این یعنی ملی کردن سیاست. در سیاست ملی، جاسوس نمیتواند پرورش پیدا کند. وقتی همه مسائل را با مردم مطرح میکنید، جاسوسپروری معنا ندارد. امروزه یک مجلهای به نام «اوپک» چاپ میشود که میتوان آبونمان آن شد. این نشریه وقتی وارد وزارت نفت میشود یک مهر محرمانه میخورد و بایگانی میشود. مگر چه مطلبی داخل آن است که محرمانه باشد. در زمان شاه، بانک مرکزی سالانه تمام اطلاعات مناطق نفتی، چاههای یک منطقه با جزئیات تولید، فشار سر چاه را منتشر میکرد. من تمام این انتقادها را در نشریه چشمانداز ایران نوشتهام. به من میگفتند تو که رفاه داشتی، چرا علیه دولت کار کردی؟ یک مقام امنیتی ساواک به سلول من در زندان اوین آمد و گفت پدر تو که کاسب بوده، ما تو را دو بار به امریکا فرستادیم، چرا با نظام اینگونه برخورد کرده و خودت را هم نابود میکنی. گفتم من از همان امریکایی که شما مرا فرستادید این چیزها را یاد گرفتم. شوکه شد. گفتم ما آنجا در تجربه بشری یاد گرفتیم مخازن نفت باید محافظت شوند، نباید این مخازن به آب نمک بخورد یا ریزش شن در آنها رخ دهد. آنها قانون حفاظت نفت داشتند. من وقتی به ایران آمدم دیدم اینجا همه منابع را تختهگاز میبرند. ما به تهران گفتیم موج دریا بیش از ۴ فوت است و نمیتوانیم از چاه برداشت کنیم. گفتند نفت میخواهیم. با یک امریکایی رفتیم و آنجا طناب کشتی پاره شد، به پیشانی او خورد و به آب افتاد و مرد. ما بارها گفتیم و داد کشیدیم، اما گوش ندادند. به آقای ثابتی گفتم شما مرا که یک آدم فنی و کارشناس بودم به یک سیاستمدار تبدیل کردید. اگر حفاظت از مخازن نفت را رعایت میکردید و نمیگذاشتید کار به اینجا بکشد، من هم به کار کارشناسی خودم ادامه میدادم.
من پیشنهاد میکنم سرمقاله نشریه شماره ۱۵۲ را بخوانید و ببینید که یک تاریخچهای از سال ۱۳۹۶ تا اکنون نوشتهام. نتیجه گرفتم برای ریشهیابی نفوذ راه دور نروید. در سال ۱۳۹۲، آقای حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات وقت، گفت با نظرسنجی ما آقای هاشمی ۳۰ میلیون رأی میآورد، اگر او رأی بیاورد، نظام سرنگون میشود؛ بنابراین صلاحیت او باید رد شود. این صلاحیت از چه طریقی رد شد؟ چرا به آن توجه نمیشود؟ ما نقادترین نشریه بودیم و همه اینها را مؤدبانه نقد کردیم. اگر میگوییم مقام رهبری، واژهای است که در قانون به کار رفته است. من خودم به قانون اساسی دوم رأی مخالف دادم و به قانون اساسی اول رأی ندادم. پنج نقد جدی به بازنگری قانون اساسی داشتم و آنها را در نشریه نوشتم. به لحاظ انتقاد در شرایط فعلی اولویت ما صرفاً انتقاد کردن نیست، بلکه باید به راه برونرفت هم بیندیشم، وگرنه ما غرق خطاهای بینشی و روشی خود هستیم؛ مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا (سوره نوح، آیه ۲۵).
به نظر من اولویت کنونی ما در جامعه مدنی این است که محافل بسیاری نهتنها بهصورت گفتوگو، بلکه گفتوشنودهای مستمر داشته باشیم. با حوصله به حرفهای هم گوش دهیم و از برچسب زدن به یکدیگر بپرهیزیم. برای نمونه مهندس موسوی در سال ۱۴۰۱ یک بیانیهای داد و دو روز بعد از آن هم آقای خاتمی بیانیه ۱۵ مادهای خود را مطرح کردند. یادم میآید در اصفهان برخی میگفتند خاتمی با بانک سامان همکاری دارد و در برابر موسوی درآمده است. متقابلاً میگفتند که آقای موسوی میدانسته که خاتمی و یارانش چند ماه است که روی این ۱۵ ماده کار کردهاند و خواسته زودتر مطالبش را مطرح کند. من میگفتم این برچسب زدنها به مفاخر ملی و اسلامی درست نیست. منظور آقای موسوی در بیانیه این بوده که اندیشمندان به نحوه اجرای آن فکر کنند و نه اینکه فوری امضا جمع کنند؛ متأسفانه هواداران، ناخودآگاه سعی دارند بین این دو عزیز کنشگر و زجردیده فاصله بیندازند.
پس از انقلاب مشروطیت همه سران در فکر جمع کردن هوادار بودند، نه اینکه با هم بنشینند و فضای پس از انقلاب را بررسی کنند. پس از انقلاب اسلامی نیز همه احزاب و گروههای زجرکشیده به فکر عضوگیری و جمع کردن امکانات هر چه بیشتر بودند و نیامدند با هم بنشینند و روی شرایط پس از انقلاب گفتوگو کنند. نتیجهاش این بود که به جای همافزایی به صفآرایی منجر شد. من هنوز هم این نقص را در جامعه مدنی میبینم. امیدواریم در اثر این گفتوشنودها به خطمشی و سازماندهی درستی برسیم. به نظر من اصولاً دولت محصول جامعه مدنی است و در شرایط فعلی بهترین فرمول، همافزایی بین جامعه مدنی و دولت است. از تقابل این دو یا «جامعه مدنی تنها» یا «دولت تنها» به جایی نمیرسیم. برای تقویت جامعه مدنی و دستیابی به تشکل و خطمشی درست به یک گفتمان فراگیری نیاز داریم که همه با هم تفاهم داشته باشیم. در این زمینه خلأیی وجودی دارد که برای آن باید اهتمام جدی ورزید.





۱ دیدگاه. Leave new
مطلب بسیار ارزشمند و جامع تهیه شده است و منصفانه به انتخابات و پزشکیان نوشته شده است امید وارم خواست یا آرزویی که در آخرین پارگراف بیان شده است تقویت شود و همبستگی ملی تقویت شود .