بدون دیدگاه

در گوادلوپ چه گذشت؟

 

ناگفته‌هایی در مورد موضع قدرت‌های خارجی در برابر انقلاب ایران

حسین پورخصالیان

 

در مورد کنفرانس گوادلوپ که بین روزهای چهارم تا هفتم ژانویه ۱۹۷۹ برگزار شده بود، تاکنون بسیار نوشته و گفته شده است. اغلب چنین وانمود شده است که هدف اصلی برگزاری آن کنفرانس تصمیم‌گیری در موارد دیگری بود تا مورد ایران، ازجمله روابط غرب با چین کمونیست و حساسیتی که شوروی و شخص برژنف نشان می‌داد که هرگونه کمک نظامی به چین، مذاکرات خلع سلاح اتمی را به عقب خواهد انداخت. گویا این امر آن‌چنان مهم بود که مورد ایران بسیار ناچیز به نظر می‌رسید، مذاکرات کمتری شد و شرکت‌کنندگان در آن کنفرانس به نتایج یکسانی هم نرسیدند. اینکه مورد ایران باید بغرنج‌ترین و مهم‌ترین مورد مذاکره بوده باشد و به نتایج مشترکی هم در این زمینه رسیدند، می‌توان از پنهان نگه داشتن آن فهمید. در اولین گزارش جامعی که یک هفته بعد از پایان مذاکرات گوادلوپ منتشر شد، در نشریه هفتگی دی سایت (Die Zeit) آمده بود که در آنجا از هر دری سخن رفت، مگر مورد ایران که فقط یک اشاره ناچیز در آن دیده می‌شد (نشریه دی سایت وابسته به جناح چپ لیبرال، تاریخ انتشار ۱۲.۱.۱۸۷۹)

هرچند در این بین نوشته‌های زیادی منتشر و اسرار نهفته آشکار شده است (خاطرات سران شرکت‌کنندگان و سایر مسئولان ارشد آن‌ها)، ولی اکثراً گفته می‌شود که کنفرانس بدون یک اعلامیه مشترک کار خود را به پایان رسانید.

حتی در نوشته، «همنشین بهار»، یکی از نوشته‌هایی که اطلاعات بیشتری به خواننده می‌دهد، لیست بلندبالایی از موضوعات مذاکره شده آورده می‌شود، بدون آنکه بتوان مورد ایران را در آن لیست مشاهده کرد.

در ادامه آن لیست آمده است:

«بخش ناچیزی از نشست گوادلوپ به ایران اختصاص داشت. موضوع ایران بخش ناچیزی از نشست مزبور بود و اشتباه است تصور کنیم خروج شاه اولین بار در گوادلوپ مطرح شده ‌است. نخستین بار شخص اعلیحضرت در صحبت با ویلیام سولیوان سفیر امریکا در ایران، خودش موضوع رفتن از ایران را پیش می‌کشد، آن هم زمانی که نه گوادلوپ تشکیل شده و نه هایزر به ایران آمده است.»

ویژگی‌های کنفرانس

با این وجود آنچه را اینک پس از بررسی‌های بسیار می‌توانم بگویم چنین است:

دعوت‌کننده آن کنفرانس شخص رئیس‌جمهور فرانسه، والری ژیسکار دیستن بود. همچنین او نگران آینده ایران بود که اگر شاه برود یک نظام اسلامی رادیکال جایگزین آن خواهد شد و این می‌تواند همان تعادل سیاسی ناچیزی که در خاورمیانه موجود بود، به هم بریزد، ولی اینکه چرا او به فکر برپایی یک کنفرانس افتاد، می‌توان دلایل زیر را آورد:

  • پیش از او کارتر پیشنهاد برگزاری چنین نشستی را داده بود ولی به‌نظر می‌رسد که ژیسکار دیستن می‌خواست پیش‌دستی کند تا اینکه مدیریت کنفرانس را خودش به عهده بگیرد.
  • فرانسه نقش خود را در سیاست بین‌المللی از دست می‌داد. با از دست دادن مستعمراتی در شمال آفریقا (الجزایر و تونس) می‌بایست در ویتنام شکست دین بین فو را و فرصت‌طلبی امریکا را تجربه کرد که گذاشت تا فرانسه شکست‌خورده خود را از ویتنام کنار بکشد (مارس ۱۹۵۴) و سپس خودش جای فرانسه را در آنجا بگیرد. کناره‌گیری فرانسه از پیمان نظامی ناتو توسط ژنرال دوگل، از سال ۱۹۶۶، جدایی فرانسه از بازار سیاسی جهان را سبب شده بود (بازگشت فرانسه به ناتو در سال ۲۰۰۹ صورت گرفت)، به‌طوری‌که در آن سال‌های ۱۹۷۹ کسی دیگر از فرانسه به‌عنوان یک «گراندناسیون» یاد نمی‌کرد.
  • اینکه سلطنت در ایران به بحران کشیده می‌شد و خاصه آنکه فرانسه میزبان آیت‌الله خمینی، میزبان یک مهمان پردردسر برای فرانسه شده بود، فرصتی دست داد که شاید فرانسه بتواند نقش تعیین‌کننده در مورد ایران و از این راه در سیاست جهانی را به‌دست بیاورد.

اینکه فرانسه به آیت‌الله خمینی اجازه ورود داده بود، می‌توانست فرصتی باشد برای فرانسه که نقشی در سیاست‌های جهانی بازی کند. به همین دلیل ژیسکار دیستن از سران آلمان، انگلستان و امریکا دعوت کرد تا بین روزهای چهار تا هفتم ژانویه ۱۹۷۹ در یک بخش از مستعمرات خود در کارائیب به مذاکره بنشینند.

رئیس‌جمهور فرانسه ژیسکارد دیستن، با اخباری که توسط سفارت فرانسه از اوضاع ایران به او می‌داد، مطمئن شده بود که شاه و دولت او فاقد حمایت مردمی می‌باشند و بحران اقتصادی زمانی پایان می‌پذیرد که شاه به خارج از کشور خودش پناهنده بشود و آیت‌الله خمینی به کشور خود بازگردد.

«ژیسکار دستن آن‌گونه که در خاطرات خود می‌گوید هنوز باور نداشت که کار شاه به پایان رسیده است. او گزارش‌های ارسالی «رائول دلای» سفیر فرانسه در تهران را که تأکید می‌کرد راهی جز خروج شاه از کشور وجود ندارد «بدبینانه» خوانده و به همین دلیل برای آگاهی از اوضاع ایران «میشل پونیاتوسکی» فرستاده ویژه خود را که دوست شاه نیز بود، به تهران اعزام کرده بود»(قدرت و زندگی، والری ژیسکاردستن، پیک نشر، ۱۳۶۸، ص ۱۰۱)

«جالب اینکه تا پیش از آمدن آیت‌الله خمینی به پاریس، ژیسکار نمی‌دانست آیت‌الله خمینی کیست، خواسته‌ها و نقش او در تظاهرات و اعتصابات مردم ایران کدام است. دولت فرانسه در همان روزهای اول ورود آیت‌الله خمینی به پاریس با پیامی به او هشدار داد به شرطی او اجازه اقامت دریافت می‌کند که از هرگونه عملی که موجب خشونت در ایران بشود، خودداری کند؛ البته این هشدارها مؤثر واقع نشد و آیت‌الله خمینی بدون وقفه نوار سخنرانی به ایران می‌فرستاد با شعارهایی که پایان سلطنت را طلب می‌کرد.

«گفتند که ما تعهداتی با دولت ایران داریم، من گفتم که خوب، ولی ما هم تعهداتی با اسلام و با ملت ایران داریم، من هم نمی‌توانم از تعهدات خودم دست بردارم»(ندای حق، پیام‌ها و سخنرانی‌های امام خمینی در پاریس، ص ۱۵۱)

«ژیسکار دیستن وزیر خارجه خود را موظف کرد، وسایلی فراهم کند که آیت‌الله خمینی به الجزیره منتقل شود، ضمن اینکه شاه پس از اطلاع و نظرخواهی از او گفته بود که تصمیمات لازم در مورد خمینی باید به عهده دولت فرانسه باشد. این خبر فشار بر فرانسه را کاهش داد و ژیسکار ضرورتی ندید که با خارج کردن آیت‌الله خمینی بلوایی به پا کند. رئیس‌جمهور فرانسه برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد اوضاع ایران آقای میشائل پونیاتوفسکی را به تهران نزد شاه می‌فرستد. او در روز ۲۷ دسامبر ۷۸، پس از ملاقات با شاه خبر داد که شاه خسته، ناامید و بیمار می‌باشد و راه چاره‌ای نمی‌داند، ضمن اینکه نمی‌خواهد ارتش به روی مردم تیراندازی کند»(ویکی‌پدیا به زبان آلمانی)

ژیسکاردیستن دولت امریکا را مقصر می‌دانست، چراکه از سال‌های بعد از کودتا علیه دکتر مصدق، این امریکایی‌ها بودند که سیاست خارجی و داخلی ایران را مدیریت می‌کردند و به همین خاطر حالا آن‌ها باید مسئول وضع موجود باشند. این هم می‌تواند دلیلی بوده باشد که فرانسه بتواند نقشی را بازی کند.

  • «برحسب اطلاعاتی که ژیسکار به‌دست آورده بود، هم سفارت امریکا و هم سایر مؤسسات آن کشور در ایران خودشان را از حمایت شاه کنار کشیده بودند و می‌کوشیدند روش نوینی در رابطه با ایران و فرماندهان ارتش ایران پیدا کنند»۱

علاوه بر ایران، «اوضاع عراق نیز برای غرب نگران‌کننده شده بود. هرچند صدام حسین مخالف شاه بود، ولی از فرانسوی‌ها انتظار داشت در نگهداری شاه در ایران بکوشند»۲

مهمانان ژیسکار در گوادلوپ

یکی از مهمانان ژیسکار نخست‌وزیر بریتانیا، جیمس کالاگان James Callaghan بود که ضمن نگرانی از لرزان شدن موقعیت شاه، این خطر بزرگ را با واقع‌بینی بیشتری مورد توجه قرار می‌داد تا ژیسکار دیستن. کالاگان می‌دید که یک اسلام استقلال‌طلب به‌پا‎ خواسته است و می‌ترسید که این اسلام مردمان زیر سلطه شیوخ عرب را به حرکت درآورد و درنتیجه موقعیت غرب، من‌جمله انگلستان در منطقه را به خطر بیندازد.

مهمان دیگر او هلموت شمیت، Helmut Schmidt صدراعظم آلمان بود که شرکت در کنفرانس گوادلوپ را فرصتی بسیار ممتاز می‌دانست. نماینده کشوری که بازنده جنگ جهانی بود و تا آن زمان کسی از آلمان نمی‌خواست که در مسائل جهانی ورود کند. تا چه اندازه شرکت او در این کنفرانس برای آلمان ابهت فراهم می‌کرد و بیشتر به همین علت اهمیت داشت، می‌توان در نظریه او مشاهده کرد: «نگرانی آلمان این است که بحران در ایران باعث از دست دادن منافع اقتصادی شده است، ولی به‌اندازه‌ای که هنوز برای اقتصاد آلمان قابل‌تحمل است»۳

شرکت در کنفرانس گوادلوپ برای رئیس‌جمهور امریکا، جیمی کارتر، چند اهمیت ویژه داشت:

امریکا پس از شکست در ویتنام خود را قادر نمی‌دانست به تنهایی سینه سپر کند و دیدیم که از آن پس تاکنون در هر یک از ماجراجویی‌های نظامی، سایر کشورها را به کمک می‌طلبد. شرکت در کنفرانس گوادلوپ این فرصت را می‌داد که اگر برای حل بحران در ایران نیازی به عملیات نظامی یا رودررویی با شوروی پیش بیاید، امریکا تنها نماند و یارانی را در کنار خود داشته باشد.

از این گذشته جیمی کارتر برای انتخاباتی که در سالی دیگر برگزار می‌شد، به شرطی می‌توانست برای دومین بار انتخاب شود که موفقیتی به مردم امریکا نشان می‌داد؛ چنانچه می‌توانست انتظاراتش را برآورده کند و بحران ایران را به نفع امریکا به پایان برساند، می‌توانست به پیروزی خود امیدوار باشد.

جیمی کارتر نقشه‌ای دیگری را هم در سر داشت. او که تا همین اواخر از شاه دفاع و ایران را مهد تعادل سیاسی معرفی می‌کرد، نمی‌توانست به‌سادگی تغییر عقیده بدهد و چهره خود را ببازد. کنفرانس گوادلوپ می‌توانست به او فرصت این بهانه را بدهد که پس از مذاکرات با یارانی نظیر کالاگان، هلموت شمیت و ژیسکار، سیاست جدیدی در مورد شاه پیش می‌گیرد. اخباری که بعدها و پس از انتشار اسناد مخفی به دست آمد، این نقش جیمی کارتر را به‌خوبی نشان می‌دهد:

«یک روز پیش از آغاز کنفرانس گوادلوپ جیمی کارتر اعضای شورای‌عالی دفاع را دعوت کرد تا یک تصمیم همگانی گرفته شود. نتیجه این شد که تمام اعضای شورای علی دفاع هم عقیده بودند که شاه را نمی‌توان نگه داشت. با این وجود برژینسکی قبل از پرواز به‌سوی گوادلوپ به خبرنگاران گفت که سیاست حمایتی امریکا از شاه کماکان باقی است. نه‌تنها برژینسکی، که کارتر هم پیش از شروع مذاکرات در یک تلگرام به شاه حمایت خود را از رژیم ایران و از نخست‌وزیری بختیار بیان کرده بود، ضمن اینکه اظهار داشت که امریکا می‌تواند میزبان خوبی برای شاه باشد، اگر او خواسته باشد ایران را ترک کند. او به شاه اطمینان داد که در غیاب او، امریکا به‌خوبی می‌تواند ارتش ایران را حفظ کند» (ترجمه برحسب معنی از ویکی‌پدیای آلمانی)

ملاحظه می‌شود که هرچند سران آن کشورها محتوای اصلی کنفرانس گوادلوپ را و نقشه‌های خود در مورد ایران را در آن روزها پنهان نگه می‌داشتند، ولی در مورد ایران هم عمیق و هم با وسعت به گفت‌وگو می‌پرداختند و هم به نتیجه واحدی رسیدند، هرچند اعلامیه خاصی بیرون ندادند، ولی هر چهار کشور توافق کردند که شاه باید برود تا اینکه آیت‌الله خمینی بتواند به کشورش بازگردد با این انتظار که بین روحانیت و ارتش توافق به وجود بیاید تا اینکه ارتش دست‌نخورده بماند.

«جیمی کارتر ما را در گوادلوپ به تعجب انداخت. او که حامی شاه بوده است، حالا می‌گفت که رژیم شاه را نمی‌توان نگه داشت، ضمن اینکه باور ما این بود که بدون کمک امریکا رژیم شاه ساقط می‌شود. من (ژیسکار) به یاد گفته‌های میشائل پونی توکوفسکی، فرستاده خودم به تهران افتادم که شاه را در یک حالت ناتوانی یافته بود، خسته و ناامید و افسرده. او مطمئن بود که امریکا با این وجود بازهم از شاه پشتیبانی خواهد کرد، ولی در عرض یک هفته ورق برگشت. حالا کارتر مطمئن بود که ارتش می‌تواند نظم را برقرار کند، زیرا که ژنرال‌های ارتش ایران تربیت‌شده امریکا می‌باشند»

(خاطرات ژیسکار دیستن در کتاب Le Pouvoir et La Vie خود در مورد این کنفرانس گوادلوپ)

آنچه مورد توافق هر چهار نفر قرارگرفت: شاه اگر هم نخواهد استعفا بدهد، باید ایران را ترک کند و خمینی و یارانش از یک‌سو و بختیار و ارتش از سویی دیگر باید یکدیگر را تحمل کنند. این پیش‌بینی خوش‌بینانه، چندهفته‌ای پیش از کنفرانس گوادلوپ، از سوی سالیوان مهندسی می‌شد.

«در این میان ویلیام سولیوان نظریات جالبی در مورد ایران ذکر می‌کرد. او که سفیر امریکا در ایران بود در تاریخ ۹ نوامبر ۷۸ تلگرامی به واشنگتن زد تحت این عنوان که بیاییم برای یک مورد غیر انتظار، چاره‌ای پیدا کنیم. به باور او روحانیت در یک مورد با ارتش شاه باید هماهنگ باشند، در مورد مخالفت آنان با کمونیسم. اگر بتوانیم بین این دو رابطه برقرار کنیم، خمینی می‌تواند به ایران برگردد و نقش ماهاتما گاندی را بازی کند. سالیوان مطمئن بود که آیت‌الله خمینی یک سیاستمداری را نخست‌وزیر خواهد کرد که کیفیت شهروندی را داشته باشد. در این صورت ارتش نیز چنین نخست‌وزیری را تحمل خواهد کرد. در این صورت‌ مجلس مؤسسانی به وجود خواهد آمد و قانون اساسی نوشته خواهد شد که هم اصول‌گرایی رادیکال را و هم کمونیسم را نفی خواهد کرد.۴

هرچند میان کارتر و سالیوان عدم تفاهم پیش آمد، ولی جانشین او، وارن زیمرمن W. Zimmermann طرح او را به کارتر و کارتر به شرکت‌کنندگان کنفرانس منتقل کرد. فراموش نکنیم که شاه با آن سرعتی که کارتر می‌خواست، ایران را ترک نکرد و تا ده روز پس از پایان کنفرانس، شاید امروز و فردا می‌کرد، فراموش نکنیم که ارتش، آن ارتشی نبود که سالیوان، وارن زیمرمن و کارتر می‌پنداشتند که اگر در ۲۲ بهمن اعلان «بی‌طرفی» نمی‌کرد، سربازان و درجه‌داران آن را «برطرف» می‌کردند، ولی آنچه بین سالیوان و روحانیت، نظیر بهشتی-مطهری و اردبیلی طرح‌ریزی شده بود، به وقوع پیوست:

دستور به نوشتن پیش‌نویس قانون اساسی و برپایی شورای انقلاب در همان روزهایی که آیت‌الله خمینی در پاریس به‌سر می‌برد، پس از ورود به ایران نخست‌وزیری بازرگان به‌مثابه یک شهروند لیبرال مداراگر برحسب رأی شورای انقلاب، انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و نگارش قانون اساسی و سپس انتخابات ریاست‌جمهوری و مجلس. سؤالی را که در پایان برایم پیش می‌آید این است که اگر امام خمینی در مدت اقامت خود دستور نگارش پیش‌نویس قانون اساسی را داده بود و اگر با توصیه او شورای انقلاب شکل گرفت، شورای انقلابی که هیچ‌یک از اعضایش از جناح اصول‌گرای رادیکال نبود، آیا ممکن است که این پروژه‌های زیربنایی را آیت‌الله خمینی زمانی به حرکت انداخت که در کنفرانس گوادلوپ رفتن شاه و بازگشت آیت‌الله خمینی به ایران محرز شده بود؟

جمع‌بندی

در حقیقت کنفرانس گوادلوپ را نمی‌توان یک کنفرانس به معنای واقعی دانست. در زمانی آن نشست صورت گرفت که دوران تعطیلات سال نو بود. با در نظر گرفتن حجم انبوه مسئولیت‌های آن چهار نفر: شرکت در کابینه، شنیدن گزارش مشاورین و کارمندان ارشد، مصاحبه‌ها، وقت کافی برای آن‌ها نمی‌ماند، وقت برای استراحت، برای اندکی در کنار خانواده بودن «آب راحتی از گلو فروبردن». نشستی را که ژیسکار فراهم کرده بود، در فضای سبز و خرم گوادلوپ و با دعوت از بانوان، در کنار استراحت فقط می‌توانست امکان مذاکرات مشورت‌گونه را فراهم کند که اگر قرار بود یک کنفرانس واقعی باشد، برای موارد حادی که در آن زمان گریبانگیر سران کشورهای آلمان، امریکا، انگلستان و فرانسه شده بود، باید کارمندان بیشتری را هم دعوت می‌کردند: کارشناسان امور افغانستان، افغانستانی که به زیر پنجه شوروی رفته بود، کارشناسانی در مورد چین که جهش برداشته بود تا در رقابت با شوروی، پا به میدان سیاست جهانی بگذارد، کارشناسانی در مورد خلع سلاح اتمی با شوروی. اگر در گوادلوپ پس از ختم مذاکرات اعلامیه‌ای نوشته نشده بود، نه به این خاطر که توافق‌هایی صورت نگرفته بود، بلکه کارشناسان مسائل مورد بحث شرکت نکرده بودند، بلکه کارشناسان حقوقی آن چهار کشور حضور نداشتند تا اعلامیه‌ای نوشته شود. از همه مهم‌تر اینکه از میان آن چهار نفر اطلاعات جیمی کارتر در مورد اوضاع ایران هرچند ناقص بود، ولی او بیشتر می‌دانست و بیشتر خود را آماده کرده بود: ژنرال هایزر را به ایران فرستادن، وظایف او را تعیین کردن که هم شاه را از ایران براند و هم ارتش ایران را تحت فرمان خود نگه دارد. همان‌گونه که در متن آمده است، اطلاعات ژیسکار دیستن در مورد ایران ناکافی بود. او خیلی دیر با اسم آیت‌الله خمینی و اهداف او آشنا شد. آیا جیمس کالاگان تا چه حد در مورد ایران می‌دانست، در متن نیامده است، ولی از هلموت اشمیت می‌توانم بگویم که ژست دیپلماتیک او بیشتر بود تا اطلاعاتش:

«هنگامی‌که جیمی کارتر نظر مرا در مورد مذاکرات با شوروی پرسید، من اطلاعات کافی نداشتم، لذا به او گفتم که پیش از بیان نظر خود باید صبر بکنم تا ببینم که آن دو نفر دیگر (کالاگان و ژیسکار دیستن) چه نظریه‌ای دارند» (خاطرات هلموت شمیت، انسان‌ها و قدرتمندان، ص ۲۳۱)

اینکه جیمس کالاگان تا چه اندازه آمادگی برای مسائل مورد مذاکره داشت، هلموت شمیت در همان کتاب می‌آورد:

«برای من آشکار نشده بود که آیا جیمس کالاگان اطلاعات بیشتری می‌داشت. او هم در مقابل پرسش جیمی کارتر گفت که حتماً باید اقدامی کرد، ولی اول باید منتظرماند تا تفاهم بین شوروی و امریکا بجایی برسد.‌(همان‌جا)

در مورد اطلاعات ناقص هلموت شمیت می‌توانم مثال دیگری بیاورم. در صفحه ۲۳۸ کتاب خاطرات خودش (انسان‌ها و قدرتمندان) کودتای ۲۸ مرداد را واژگونه بیان می‌کند: «شاه توانست به کمک سازمان مخفی امریکا بر مصدق چیره شود که علیه او کودتا کرده بود» (همان‌جا، ص ۲۳۸)

ملاحظه می‌شود که جیمی کارتر توانست موافقت و همدوشی سه کشور دیگر در مورد ایران را به‌دست بیاورد که هرچند سران آن کشورها محتوای اصلی کنفرانس گوادلوپ را و نقشه‌های خود در مورد ایران را در آن روزها پنهان نگه می‌داشتند، ولی در مورد ایران هم عمیق و هم با وسعت به گفت‌وگو پرداختند و هم به نتیجه واحدی رسیدند، هرچند اعلامیه خاصی بیرون ندادند، ولی هر چهار کشور توافق کردند که شاه باید برود تا اینکه آیت‌الله خمینی بتواند به کشورش برگردد با این انتظار که بین روحانیت و ارتش توافق به وجود بیاید تا اینکه ارتش دست نخورده بماند، ضمن اینکه مطمئن شده بودند که ایران اسلامی سازشی با شوروی علیه منافع استراتژیکی غرب نخواهد کرد.▪

پی‌نوشت:

۱.Gholam Reza Afkhami: The life and times of the Shah. University of California Press, Berkeley / Los Angeles 2009,P592

۲.Michael Ploetz, Tim Szatkowski (Hrsg.): Akten zur Auswärtigen Politik der Bundesrepublik Deutschland 1979. Band I: Januar bis 30. Juni 1979. R. Oldenbourg Verlag, München 2010, ISBN 978-3-486-59191-0,P224

(از ویکی‌پدیا به زبان آلمانی)

۳.Garry Sick: All Fall Down. Random House, New York 1985, ISBN 0-394-54488-9. (Vorschau bei Google Bücher),P23

  1. Garry Sick: All Fall Down. Random House, New York 1985, ISBN 0-394-54488-9. (Vorschau bei Google Bücher),P82

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط