بدون دیدگاه

نقش مردم در انقلاب ۵۷

لطف‌الله میثمی
بر آنیم تا نقش مردم را در تحولات و در مقاطع نقطه عطف‌های چشمگیر تاریخ معاصر ایران به‌ویژه نقش آن‌ها در پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ را بررسی کنیم.
در ۱۴ و ۱۹ مرداد ۱۳۳۲ مردم ایران در تمام شهرستان‌ها به رفراندومی دست زدند که نقش آن‌ها آن‌چنان بارز و آشکار بود که محمدرضا شاه فضایی برای نفس کشیدن نداشت و این سرباز فداکار! فرار را بر قرار ترجیح داد و به بغداد گریخت. هرچند زیر فشار انگلیس و امریکا آن هم در شرایطی غیرعادی نامه‌ای مبنی بر عزل نخست‌وزیر قانونی و منتخب مردم ایران نوشت.
درواقع این تحول چشمگیر نشان داد می‌توان با قدرت مردمی و بدون اسلحه، خشونت و خونریزی به خودکامگی‌ رژیمی که بر اساس کودتا به وجود آمده پایان داد. چند روز بعد در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ توسط انگلیس و امریکا کودتای نظامی رخ داد و دکتر مصدق را سرنگون کردند. دیدیم در برابر اراده مردم، راهی جز خشونت نظامی و وابسته به ایادی بیگانگان نداشتند. محمدرضا شاه به ایران برگشت و به خودکامگی خود ادامه داد. او از اینکه مردم بدون اینکه سلاحی داشته باشند واکنش چشمگیری در برابر کودتای نظامی نشان ندادند؛ با نگاه ظاهربینش دچار توهم شد و گمان کرد مردم از حکومت او رضایت دارند. در همین راستا بود که تحولات کمّی و تدریجی مردم را نتوانست رصد کند. او تا آنجا که توانست مردم را از چرخه مدیریت در امر حکومت باز داشت، اما در سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ دو مرتبه مردم فرصتی یافتند تا در بستر مبارزات قانونی به مخالفت خود با شاه و رژیم او بپردازند. در این سال‌ها دانشگاه‌های ایران دربست تحت رهبری جبهه ملی ایران بودند و در سالگرد ۱۶ آذر ۱۳۳۲ به‌ویژه در سال‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۴۱ تظاهرات چشمگیری انجام دادند.
در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۴۰ به دعوت جبهه ملی ایران، مردم در میدان جلالیه (پارک لاله فعلی) تجمع کردند و رهبران جبهه ملی به سخنرانی پرداختند. خبرگزاری‌ها جمعیت آن روز را بین ۸۰ تا ۱۰۰ هزار نفر ارزیابی کردند که در آن شرایط این جمعیت بسیار چشمگیر بود که تمایلات مردم را نشان می‌داد. در آن روز مردم از دکتر محمد مصدق و زنده‌یاد حسین فاطمی تجلیل به عمل آوردند، ولی رژیم با اعمال زور و خشونت و بازداشت عده زیادی از رهبران و دانشجویان به حکمرانی خود ادامه داد و فشارها را تا آنجا افزود که مردم در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دست به یک قیام ملی زدند. هرچند این قیام ملی با سرکوب بی‌رحمانه و نظامی و خودکامه شاه روبه‌رو شد، ولی کنشگران مردمی نتایج شگرفی از این تحول چشمگیر گرفتند. در این روز بود که حتی دهقانان ورامین کفن‌پوش به‌سوی تهران آمدند که آن‌ها هم با سرکوب رژیم مواجه شدند و بسیاری به شهادت رسیدند. در چنین روزی محمد حنیف‌نژاد یکی از کنشگران جنبش دانشجویی و عضو جبهه ملی و نهضت آزادی ایران که در زندان به سر می‌برد به این جمع‌بندی رسید که مردم خواهان تغییر اساسی هستند. وی می‌گفت در سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ مردم حداکثر تغییر نخست‌وزیر را خواستار بودند، ولی از آن پس انگشت اتهام خود را متوجه شاه کردند. آیت‌الله خمینی مرجع تقلید شیعیان، یک روز قبل از ۱۵ خرداد بازداشت شد و مردم در واکنش به این بازداشت به خیابان‌ها آمدند.
سران نهضت آزادی ایران، آیت‌الله محمود طالقانی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی و پنج نفر دیگر از سران نهضت آزادی طی دو مرحله در دادگاه‌های بدوی و تجدیدنظر نظامی به زندان‌های سنگینی محکوم شدند. در پی این محاکمه، اجماع دیگری در مردم ایران شکل گرفت و قاطبه رهبران سیاسی، کنشگران و مراجع دینی رأی صادره این دادگاه را محکوم کردند. سران نهضت آزادی با حمایت مردمی روبه‌رو شدند و درواقع نیک‌فرجام شدند که مسئله راهبردی مهمی بود که کمتر به آن توجه می‌شود. مهندس بازرگان در دادگاه تجدیدنظر بدین مضمون گفت ما آخرین جمعیتی هستیم که مبارزه قانونی می‌کردیم. پیش‌بینی او به واقعیت پیوست و از آن به بعد عمده کنشگران این دوره، راهکار مبارزه مسلحانه را پیش گرفتند. شاه علی‌رغم احکام سنگین دادگاه نظامی‌اش متوجه نیک‌فرجامی و حمایت مردمی از نهضت آزادی نشد و باز به خودکامگی بیشتر خود ادامه داد تا جایی که شهردار تهران در یک سخنرانی گفت از این به بعد هر کس می‌خواهد وکیل یا وزیر شود یا باشگاه سیاسی یا روزنامه داشته باشد، باید از اصلاحات شاه تبعیت کند.

در پی سرکوب قیام ۱۵ خرداد و محاکمه غیرقانونی سران نهضت آزادی، قانون اساسی به‌تدریج رنگ باخت و شاه در یک سخنرانی، قانون اساسی را از اولویت انداخت و گفت در کنار قانون اساسی، رژیم شاهنشاهی مطرح است و در کنار این دو، اصلاحات شاهانه و این سه را هم‌ارز هم قرار داد. روان‌شناسی دیکتاتوری ایجاب می‌کند اگر جنبشی با خشونت رام یا سرکوب نشد، باید خشونت را بیشتر کرد. در این بستر است که خشونت فزاینده پایانی ندارد، مگر اینکه با واقعیات تلخ تاریخی روبه‌رو و سرنگون شود.
ناگفته نماند در اوایل سال ۱۳۴۰ آیت‌الله بروجردی، مرجع تامه تقلید شیعیان، دار فانی را وداع گفت و مردم چه در تشییع‌جنازه وی و چه پس از آن و به‌ویژه در روز چهلم ایشان حرکت چشمگیری به راه انداختند. مردم در مراسم چهلم ایشان از صبح تا شام در جاده تهران به قم لاینقطع با وسایل نقلیه مختلف در حرکت بودند و این موضوع علاوه بر قدرت ملی، قدرت مذهبی مردم را نیز نشان می‌داد و از آن پس در معادلات راهبردی به حساب می‌آمد، ولی شاه به آن توجهی نداشت و به توهم خود ادامه می‌داد.
در سال ۱۳۴۳ شاه برای نشان دادن وابستگی خود به کودتاچیان امریکایی، کاپیتولاسیون را تأیید کرد و آیت‌الله خمینی این کار را به‌شدت محکوم کرد و شاه ایشان را بازداشت کرد، سپس به ترکیه و پس از آن به نجف تبعید کرد. در حمایت از اقدام آیت‌الله خمینی بیش از ۲۰۰ هزار اعلامیه بین مردم توزیع شد که شاه علی‌رغم قدرت امنیتی و نظامی خود نمی‌توانست این پدیده را رصد کند. حنیف‌نژاد به این قدرت مردمی واقف بود و بیژن جزنی در سال ۱۳۵۲ که در زندان به سر می‌برد، پیش‌بینی کرد اگر روزی سرکوب به پایان برسد و ملت رها شود، برنده شخصی است به نام آیت‌الله خمینی که توانست قیام ۱۵ خرداد را رهبری کند. به نظر می‌رسد شاه به دلیل همان توهم رضایت مردم از او، نمی‌توانست به این نیروهایی که در لایه‌های زیرین جامعه قدرت می‌گیرند توجه کند و تمام هم و غمش این بود که تا زمانی که امریکا، انگلیس و حامیانش از او حمایت می‌کنند، اتفاقی نخواهد افتاد. پیشوایان هدایت ما دعایی می‌کردند که خدایا ما را نه‌تنها دچار غفلت نکن، بلکه از غفلتمان هم غافل نگردان.
در سال ۱۳۵۱ که جنبش مسلحانه اوج گرفته بود و هر روز مردم بیشتر به آن می‌پیوستند، شاه گفت آشپزهای ارتش می‌توانند این حرکت چریکی را سرکوب کنند؛ این جمله مشابه جمله‌ای بود که فرعون درباره حرکت موسی(ع) به کار برد.
در سال ۱۳۵۰ سربازجوی ساواکی، به نام مستعار تهرانی به بازداشت‌شدگان در زندان اوین گفته بود می‌توان رخداد سیاهکل را که موجب بیداری مردم شد در اشل کوچک‌تری جنبشی بعد از جنبش مشروطیت دانست. یکی از ویژگی‌های جنبش مسلحانه این بود که تا آن زمان ساواک موفق شده بود شایعه‌ای را در بین مردم تسری دهد که هر سه نفری که با هم جمع می‌شوند یکی از آن‌ها عضو ساواک است و بدین‌سان حاکمیت و تور پلیسی خود را بر اذهان مردم تحمیل کرد، اما جنبش مسلحانه این تور پلیسی را به خیال خامی تبدیل کرد، بدین‌ صورت که هر کنشگری که دستگیر می‌شد او را در معرض شکنجه‌های سنگینی قرار می‌دادند تا به کنشگر دیگری برسند، او را هم که دستگیر می‌کردند و باز از طریق شکنجه بود که به سومین نفر می‌رسیدند. مهندس حسن‌پور از کنشگران را یک ماه تمام شکنجه دادند تا آنجا که یک پایش را قطع کردند و آنگاه بدن نیمه‌جانش را اعدام کردند. بدیع‌زادگان و فاطمه امینی را سوزاندند. امینی در پی این شکنجه‌ها به شهادت رسید و بدیع‌زادگان در چهارم خرداد ۱۳۵۱ اعدام شد و به شهادت رسید و از این موارد بسیار بود. حسینی، شکنجه‌گر معروف ساواک، در میان جمعی از فدایی‌ها و مجاهدین گفته بود فریب این مجاهدین را نخورید، این‌ها نه مسلمان‌اند و نه مارکسیست، بلکه مصدقی هستند، همان شخصی که توانست شاه را در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ فراری دهد؛ او عمیقاً به قدرت مصدق پی برده بود، ولی مقامات بالاتر همچنان در توهم دیکتاتوری و وابستگی خود پرواز می‌کردند.
در پنجم خرداد ۱۳۵۱ وقتی دانشجویان دانشگاه تهران خبر شهادت پنج نفر از سران مجاهدین خلق در روزنامه را خواندند، یکپارچه و بدون سازمان‌دهی خاصی همه دانشکده‌ها تعطیل شدند و دانشجویان به‌عنوان اعتراض از دانشگاه خارج شدند که حاکمیت متوجه این واکنش و خشم انباشته مردم نشد و راه خشونت بیشتر را ادامه داد. چندی بعد دکتر علی شریعتی به دنبال بسته شدن حسینیه ارشاد، در مسجد نارمک سخنرانی معروف خود را در رثای اعدام‌شدگان انجام داد و گفت آن‌هایی که رفتند حسینی شدند، آن‌هایی که ماندند اگر زینبی نشوند، یزیدی‌اند. جوانانی که در آن سخنرانی فراموش‌نشدنی حضور داشتند با جمله «پیامت را شنیدیم دکتر» به او و جنبش مسلحانه لبیک گفتند. دکتر اقبال در مرداد سال ۱۳۵۳ در یک محفل عروسی بدین مضمون گفته بود جنبش مسلحانه نه‌تنها در بین دانشجویان دانشگاه‌ها توده‌ای و فراگیر شده، بلکه به دانش‌آموزان نیز راه یافته و اگر به ۱۰ میلیون دانش‌آموز تسری پیدا کند، دیگر نمی‌توان جلوی این حرکت را گرفت.
در سال ۱۳۵۴ آیت‌الله رفسنجانی در سفر به انگلستان به منزل دکتر رضا رئیس طوسی رفته بود. در آنجا به دکتر رئیس طوسی گفته بود من از ایران به نجف رفتم و در ملاقاتی که با آیت‌الله خمینی داشتم به من گفتند فضلای ایران به من فشار می‌آورند که مجاهدین را تأیید کنم، ولی من تاکنون این کار را نکرده‌ام، اکنون می‌خواهم مجاهدین را تأیید کنم. آقای رفسنجانی به ایشان گفته بود همان نه تأیید و نه تکذیب مجاهدین خودتان را ادامه دهید، چراکه من خبر دارم در درون آن‌ها تغییرات نگرشی به وجود آمده است. این قضیه سه بار در زمان حیات آیت‌الله رفسنجانی در مطبوعات و حتی سایت جماران منتشر شد و ایشان با آن مخالفتی نکردند. این امر نشان می‌داد که مجاهدین به حدی از فراگیری رسیده بودند که مرجع تقلیدی چون ایشان می‌خواستند آن‌ها را تأیید کند. تعداد بازداشتی‌ها آن‌چنان بالا بود که زندان‌های تهران دیگر ظرفیت نگهداری کنشگران را نداشتند و تعداد بسیاری از زندانیان را به زندان مشهد، اصفهان، شیراز و تبریز تبعید کردند.
در سال ۱۳۵۷ از مهر ماه به بعد زندانیان را به‌تدریج آزاد کردند. در آن سال در کل ایران ۳۵۰۰ زندانی وجود داشت که همه محکومیت ده سال به بالا داشتند. در سال ۱۳۵۵ ساواک توانست به لحاظ تشکیلاتی ضربه‌های هولناکی به جنبش مسلحانه وارد آورد. پس از آن سال بود که در درون ساواک نیز یک بازنگری به وجود آمده بود؛ حالا که تشکل‌ها ضربه سختی خوردند چه باید کنیم که جنبه پیشگیری داشته باشد و به این نتیجه رسیده بودند که در برابر خواندن کتاب و حرکت‌های غیرمسلحانه انعطاف بیشتری از خود نشان دهند. یکی از بازجوها به زندان آمد و گفت از این به بعد کسی حتی کتاب مائو را هم خوانده باشد به زندان محکوم نمی‌شود، درحالی‌که پیش از این محکومیتی معادل سه تا ده سال داشت.
به نظر می‌آمد مقاومت‌های جانانه‌ای که بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و به‌ویژه بعد از قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و در سال‌ها ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۵ انجام شده بود جناحی از ساواک را به این فکر انداخته بود که در عملکرد خود بازنگری کنند. شاید اگر این تحول که در ساواک؛ یعنی ارگان استبداد جهانی به وجود نیامده بود، دیدگاه‌های جیمی کارتر مبنی بر حقوق بشر به ثمر نمی‌رسید.
عامل دیگری که نقش مقاومت و مردم را نشان داد این بود که جنش مسلحانه به آن تور جهنمی ساواک ضربه سختی وارد آورد و اگر این ضربه‌ها نبود تشکل‌ها و گروه‌های خودجوش زیادی نمی‌توانست شکل بگیرد. زنده‌یاد حاج داوود کریمی در پایان عمر خود می‎گفت این گروهای خودجوش و پراکنده با آمدن امام به پاریس با آنجا ارتباط برقرار کردند که گام بزرگی در پیروزی انقلاب بود.
شاه در راستای خودکامگی به تشکیل حزب رستاخیز پرداخت و اعلام کرد افراد یا می‌توانند عضو حزب شوند، در غیر این صورت یا به زندان بروند یا از کشور خارج شوند.
در این سال‌ها بود که تمام دانشگاه‌هایی که حتی بعد از کودتای ۲۸ مرداد شکل گرفته بودند مانند دانشگاه پلی‌تکنیک، دانشگاه علم و صنعت و دانشگاه صنعتی آریامهر عمدتاً اعم از استاد و دانشجو نه‌تنها دیکتاتوری شاه را برنمی‌تافتند، بلکه نگاه مثبتی به جنبش مسلحانه داشتند. این امر ضمن اینکه شاه را ناراحت کرده بود، اما به فکری جدی نیفتاد و با ظاهربینی تمام کارتر در دیدار با شاه گفت ایران جزیره ثبات است. در سال ۱۳۵۷ شاه در یک بیان رسمی اعلام کرد از این به بعد در زندان‌ها شکنجه‌ای نخواهیم داشت و سعی می‌کند کارها بر اساس قانون اساسی پیش برود که خود این امر به انقلاب دامن زد. در تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ یعنی دی‌ماه همان سال، تظاهرات گسترده‌ای ابتدا به ابتکار آیت‌الله طالقانی و سپس با تأیید سایر کنشگران سیاسی و مذهبی به راه افتاد که به قول ناظران بی‌طرف، با آن تظاهرات کمر نظام شاهنشاهی شکسته شد. شاه با هلیکوپتر این تظاهرات را نظاره می‌کرد و در بازگشت به کاخ، با لگد زدن به در هلیکوپتر و عصبانیت شدید از ژنرال‌ها و دیگر مسئولان سیاسی انتقاد کرده بود که چرا او را در جریان تحولات نگذاشتند. شاه با دیدن آن جمعیت خود را باخت و بر اساس نگارش‌های یکی از فرماندهان ناتو به او گفته بود در ایران یک پدیده‌ای به نام اسلام انقلابی شکل‌گرفته که هم می‌تواند با فساد مبارزه کند و هم با افکار نزدیک به شوروی. نتیجه این می‌شود که شاه به فکر فرو رفته که دیگر دوران او تمام شده است، مأیوس شده و با لحظه‌شماری خود را برای رفتن از ایران آماده می‌کند.
هدف از این نوشته آن است که نقش مردم در تحولات بیشتر روشن شود. هرچند درک آن در مقاطع مختلف مشکل است، مگر اینکه تغییرات کمّی و کیفی به جهش و قیامی چشمگیری تبدیل شود و تغییر پروسه‌ای به وجود آید. محمد حنیف‌نژاد می‌گفت ما باید در تغییرات کمّی و استمرار آن‌ها جهش و قیام را ببینیم و در لحظه قیام مواظب تغییرات تدریجی به سمت افول باشیم. چنین است سرنوشت پند گرفتن از تاریخ و هر انقلابی.
برخی معتقدند پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن به‌واسطه فتوای مرحوم امام و شکستن حکومت نظامی در شب ۲۲ بهمن بود و به تاریخ مبارزات مردم ایران از انقلاب مشروطیت و نهضت ملی توجه نمی‌کردند، بلکه تحقیر هم می‌کردند، ولی این نظر بعد از جنگ رمضان و فتوایی که داده شد که مردم بصره به پیشواز سربازان بیایند کارایی نداشت؛ چراکه زمینه‌های کمّی و کیفی آن طی نشده بود که به مرحله جهش یا قیامی برسد.
تبعات نظر فوق این بود که تمامی نیروهای راهبردی که از مشروطیت تا شب انقلاب با ستمشاهی مبارزه کرده بودند از چرخه مدیریت جامعه حذف شدند. صاحبان این نظر تمامی مبارزات را ناموفق دانستند که امیدواریم برای حفظ وفاق ملی و تمامیت ارضی ایران این نظریه بازنگری شود و نسبت به کلیه مکتوباتی که در این زمینه نوشته شده تجدیدنظر شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط