بدون دیدگاه

یادداشت‌های کرونایی۱

 

عباس منوچهری

 

  1. کرونا در «شهر»

برای ارسطو، و نیز فارابی، «شهر-کشور» همانا فضای با هم زیستن آدمی است؛ به‌عبارت دیگر در شهر بودن نحوه بودن و زیستن انسان است. ارسطو (و مانند او خواجه نصیر طوسی) اصول اخلاقی خود را بر همین اساس می‌سازد و عرضه می‌کند. ارسطو بر اساس «مدنی بودن» انسان، دوستی مدنی را که همانا «خواستن خیر دیگری به خاطر خود اوست»، بهترین نحوه زیستن برای آدمیان می‌داند؛ یعنی در دوستی مدنی خیر «تو» و «من» متقابلاً خواسته می‌شود. شاید به همین معناست که شریعتی گفته است «دوستی از عشق برتر است.»

اما اگر انسان چنان است و خوبی در زندگی چنین آسان دست‌یافتنی است، پس چرا بشر در تاریخ این‌همه رنج‌دیده و بلاکشیده است. آیا متفکران و خیرخواهان به خطا رفته‌اند یا خطاکارانی مهار بشریت را به اختیار گرفته‌اند؟ یا چه‌بسا اگر نبودند خیرخواهان و ایثارگرانی که یا به صلیب‌های آشکار و پنهان کشیدندشان یا دهانشان را دوخته‌اند یا جسم و جانشان را سوخته‌اند، وضع بشر از این هم بدتر می‌بود.

طبیبان این روزها به ما می‌گویند تهدید اصلی کرونا برای بشر سرعت شیوع آن است و لذا راه پیشگیری از آن «دوری از هم دیگر» است. بدین ترتیب می‌توان گفت کرونا ویروسی است که «با هم بودن انسان‌ها» را برنمی‌تابد و برای نابودی آدم‌ها در میان آن‌ها تکثیر می‌شود و عمل می‌کند. شاید به همین جهت است که بر حیوانات تأثیری ندارد؛ یعنی کرونا ویروسی ضد انسانی و به همان معنا ضد مدنی است. به این معنا کرونا یک عامل بیماری‌زایِ ضد زندگی مدنی است، بیش از آنکه ضد حیات جسمانی باشد. این قضیه می‌تواند آدمی را به صرافت بیندازد که بپرسد آیا میان کرونا از یک‌سو با عواملی که در تاریخ تفرقه انداختن میان مردم و مردمان را «شرط لازم برای بقای خود کرده‌اند» و از سوی دیگر باعث رنج و مصیبت بسیاری برای بشر بوده‌اند، شباهتی وجود دارد یا خیر.

هابرماس، فیلسوف نامی اخلاق گفت‌وگو، از نهادهای قدرت و ثروت به‌عنوان دو ستون سلطه نام می‌برد که با مخدوش کردن سیستماتیک ارتباطات انسانی به‌وسیله ابزار اقناعی بر جهانِ زیستِ مشترک مسلط می‌شوند و بهره خود را می‌برند. از طرف دیگر، مثلث کرونایی، زر و زور و تزویر، را علی شریعتی چونان سه عامل ضد انسانی و به همان معنا ضد مدنی معرفی می‌کند. در اصالت سودطلبی سرمایه‌داری، در تزویر تحجر، و در زورمحوری به‌جای محوریت خرد نیک، چیزی جز نابودگی به بار نمی‌آید، درحالی‌که «بودن» و خوب زیستن همانا با دیگران بودن است و خیر یکدیگر خواستن. حتی آنگاه که از هم ظاهراً دورند و موقتاً «تنها».

  1. «کرونازدگی» و کرونایی که هنوز نیامده!

کرونا پیش از آغاز سومین دهه قرن بیست‌و‌یکم با بشر بود. کرونا را می‌توان خلف آنچه فیلسوف نامدار آلمانی، مارتین هایدگر، گشتل۲ نامیده است، دانست. هایدگر این نام را به تأسی از ماکس وبر، جامعه‌شناس نامی آلمان، به کار برده بود. وبر در پایان قرن نوزدهم نسبت به ظهور قفس آهنین (قفسی به‌سختی فولاد)۳ که در هیئت سازمان‌های مدرن حکومتی و ظهور شرکت‌های چندملیتی و بوروکراسی‌های فرسایشی متجسم می‌شود، هشدار داده بود. درستی پیش‌بینی او ابتدا در وقوع جنگ اول جهانی، و سپس تا به امروز در صورت‌های مختلف، ازجمله جهانی شدن سازمان‌های قدرت‌مدار و ثروت نشان داده شده است. مارتین هایدگر هم از گشتل به‌عنوان چیزی که شاید بتوان قفس فولادین با آلیاژ سرمایه و علم و تکنولوژی نامید سخن گفته است. واژه‌ای که از نظر دستوری حالت اسم مفعولی دارد و «مقهور شدن» و «ابژه‌سازی آدم و عالم» در آن نهفته. جنگ دوم «جهانی» و استفاده از بمب اتم در هیروشیما و ناکازاکی فقط نمایشی از گشتل بوده است. به کار بردن تسلیحات شیمیایی و تولید کالاهای زیان‌بار برای آدم و عالم، اما مفید برای نئولیبرالیسم غربی و شرقی، تداوم گشتل بوده است. به این معنا، گشتل برآمده از اتحاد سرمایه و علم و تکنولوژی است و «تک‌ساحتی شدن انسان»، که هربرت مارکوزه از آن سخن گفته، یکی از تجلیات تاریخی آن است.

از دیگر وجوه و نتایج استقرار گشتل، نابودی محیط زیست بشر است که با استخراج منابع طبیعت برای پروژه‌های سرمایه‌داری جهانی تحت لوای پیشرفت انجام می‌گیرد؛ نابودی جنگل‌های آمازون و جنگل‌ها در دیگر کشورها نمونه‌هایی از این «پروژه‌ها» هستند. به‌تبع غلبه گشتلی بر طبیعت است که حفره در لایه ازون ایجاد شده و آب و خاک آلوده شده است. اسلحه شیمیایی و اتمی اجزای گشتل‌اند که انسان‌های بی‌گناه و «طبیعت بی‌جان» را به بدترین شکل ممکن نابود می‌کند.

طبیعت اما بنا به سرشت خود دفاع می‌کند؛ طبیعت قانون دارد، مثل تن انسان سیستم دفاعی‌-امنیتی دارد. چه‌بسا که ویروس‌ها، که در آرامش زیست می‌کنند و با گشتل مورد تهاجم قرار گرفته‌اند با جهش در تلاش برای امکان بقا چنان می‌کنند که شاهد آنیم.

آینده‌پژوهان که برای آینده جهان سناریو می‌نوشتند ولی تا دو ماه پیش در خواب هم سناریویی که «طبیعت» برای بشر نوشته بود را نمی‌دیدند، خوب است که به یک سناریو احتمالی هم بیندیشند و آن اینکه که اگر نظام مسلط گشتل همچنان برقرار باشد که هست و برّ و بحر طبیعت و هر آنچه در قفس او نمی‌گنجد را مثل قهرمان۴ تجزیه می‌کند و به هوا بفرستد، ممکن است ویروس جدیدی که بسیار ویرانگرتر است بشر را  به  بن‌بست و  استیصال بکشد یا شاید این بار نیز، به قول شریعتی، با «به سر عقل آمدن سرمایه‌داری» کشتی‌بانان را سیاستی دگر آید.

  1. کرونازدگی و امکان عقل پساسرمایه‌داری

ماکس وبر، برخلاف کارل مارکس، بر این نظر بوده است که «روحیه سرمایه‌داری» مولود «اخلاق پروتستانی» است؛ اخلاقی که طبق آموزه‌های کالون، رهبر پروتستان‌های ژنو، مشیت و اختیار (یا قضا و قدر) را با هم تلفیق کرد. بنا به نظر کالون، خداوند از پیش رستگاران را انتخاب کرده است و اعمال مؤمنان تأثیری در انتخاب آن‌ها ندارد؛ اما به گفته کالون، یک نشانه برگزیدگان خداوند این است که در این دنیا خلاق و تولیدکننده ثروت‌اند، بدون اینکه از آن برای لذت شخصی استفاده کنند؛ البته چون کالون می‌افزاید که ضرورتاً هر آنترپرونری از رستگاران نیست، مؤمنان کالونی به تکاپو افتادند تا شاید با موفقیت اقتصادی و تولید ثروت به خودشان نشان داده شود که احتمالاً در زمره برگزیدگان‌اند. تاریخ نشان می‌دهد که این آنترپرونرها اول پرهیزگارانه تولید ثروت می‌کردند، اما به قول وبر بعداً ردای پرهیزگاری را کنار گذاشتند و به فایده و لذت و مصرف، به هر قیمتی، پرداختند. امروزه هم می‌بینیم که نئولیبرالیسم نژادپرست و نمونه‌های شبیه‌سازی‌شده آن در گوشه و کنار دنیا، رسالت آنترپرونرهایی که ردای پرهیزگاری را دور انداختند،  طبیعت خدا و بندگان او را به صورت‌های مختلف برای اهداف ثروت‌اندوزی خویش نابود و استثمار می‌کنند.

شاید گفته شود که همیشه اپیدمی در تاریخ بوده است و با سرمایه تکنولوژیک خشن مدرن ربطی نداشته. شاید این‌طور بوده است، اما مواردی هم در تاریخ بوده است که رابطه اپیدمی و پاندمی را با عملکرد قدرت‌های زمانه نشان می‌دهد.

چهل‌وپنج سال قبل از مشروطه، یعنی در ۱۲۵۰ شمسی، در ایران قحطی و بیماری ظاهر شد؛ اما نه به علل طبیعی، بلکه به دلایل بشری، یعنی درنتیجه اعمال بشری. این تاریخ، مقارن است با ۱۸۷۰ میلادی یعنی زمانه جنگ داخلی در امریکا (۱۸۶۱-۱۸۶۵) . دلیل جنگ این بود که برده، کارگر مجانی در کشتزارهای پنبه بود. شمالی‌ها نیروی کار می‌خواستند و چشمشان به نیروی بردگان جنوب بود که با کار بی‌مزد و مواجب برای جنوبی‌های برده‌دار توازن اقتصادی میان شمال و جنوب را بر هم زده بودند. زمین‌داران جنوب غذای شمال را می‌دادند، اما به قیمتی که شمالی‌ها آن را با وجود برده در فرآیند تولید جنوب برای خود منصفانه نمی‌دانستند؛ پس «یا لغو برده‌داری یا جنگ».

اولین نتیجه این جنگ قطع صادرات پنبه امریکا بود. در این اثنی، فئودال‌های ایرانی، رعیت ایرانی را که با حداقل قوت خود از زمین برای زمین‌داران کار می‌کردند، مجبور کردند پنبه بکارد تا آن‌ها به بازار جهانی صادر کنند. درنتیجه غلات و حبوبات در ایران کمیاب شد و قحطی و مریضی به بار آمد. رعیت هم دیگر همان قوت لایموت را نداشت و قربانی اصلی این تجاری‌سازی منحوس شد. اپیدمی یا همان فراگیری فقر و بیماری و مرگ برای «فرودستان»، اما سود بسیار بالا برای بالادستی‌های صادرکننده پنبه ایرانی به بازار جهانی داشت. مشابه همین وضعیت را در سال‌های ۱۳۲۰ و ورود نیروهای متفقین به ایران می‌بینیم.

مرحوم علامه در المیزان در تفسیر سوره روم آیه ۴۱ می‌گوید:۵ این آیه به ظاهر لفظش عام است، و مخصوص به یک زمان و یا یک مکان و یا یک واقعه نیست و درنتیجه مراد از «برّ و بحر» همان معنای معروف است که شامل همه روی زمین می‌شود؛ و مراد از فساد در زمین، مصائب و بلاهایی عمومی است مانند زلزله، نیامدن باران، قحطی، مرض‌های مسری». وی می‌افزاید: «بما کسبت ایدی الناس – یعنی این فساد در زمین، بر اثر اعمال مردم است.» در همین ارتباط علامه قبل از تفسیر این آیه، در جلد دو المیزان در تفسیر آیه ۲۰۵ سوره بقره نیز بر نقش تعیین‌کننده اعمال بشر در ایجاد بلایا روی زمین تأکید نموده است: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللَّهَ عَلَىٰ مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ ﴿٢٠۴﴾۶ وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ ۗ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْفَسَادَ ﴿٢٠۵﴾۷ به قول علامه: «بلکه مراد از این فساد، فساد تشریعی است، یعنی آن فسادی که دست بشر پدید می‌آورد». در این تفاسیر از نقش شرک و مشرکان در این میان نام برده شده است؛ اما مگر مشرکان غیر از به قول شریعتی، صاحبان زر و زور و تزویر بودند.

قربانیان اصلی فساد روی زمین اما همیشه فقیرشدگان‌اند. همان‌هایی که نئولیبرالیسم حتی فقر و فلاکت را هم تقصیر خود آن‌ها می‌داند؛ چنانچه «نوزیک» پدر فکری نئولیبرالیسم گفته است: «ما فقر نداریم، فقیر داریم؛ یعنی کسانی که خودشان  مسئول فقرشان هستند.» البته پیش از نوزیک، بنتام، پدر فکری فایده‌گرایی، یا همان «اصالت سود و لذت» گفته بود که «جامعه چیز موهومی است»؛ سخنی که خانم تاچر نخست‌وزیر محافظه‌کار انگلیس تکرار کرد. خانم تاچر، سندیکاهای کارگری را نابود کرد و درنتیجه، منچستر شهر صنعتی انگلستان بالاترین نرخ خودکشی و اعتیاد را پیدا کرد. البته خانم تاچر نتوانست همچون اسلاف خود با نابود کردن چیزی در جایی دیگری از دنیا، مثل نابود کردن نساجی هندوستان و کاشان ایران، کاری برای کارگران انگلیسی انجام دهد؛ اما به هایک اقتصاددان اتریشی که مشاور وی بود لقب سِر داد.

  1. متافیزیک و کرونا

یکی از آشفتگی‌های مفهومی در جامعه علمی ما عدم تمایزگذاری میان «متافیزیک» به معنی امر غیرفیزیکی و احیاناً ماورائی، از یک‌سو، و «متافیزیک» به معنی نوعی اندیشه‌ورزی در مواجهه با امر واقع، از سوی دیگر، است. در متافیزیک به‌عنوان روش اندیشیدن، «واقعیت» آن است که در ذهن بشر ساخته می‌شود، نه آنچه در عالم بیرون. در نقد همین نگاه بود که پدیدارشناسی ادموند هوسرل با اصل «بازگشت به خود چیزها»۸ آغاز شد.

روی باسکر، متفکر هندی‌الاصل، با بهره‌گیری از هستی‌شناسی هایدگر، رئالیسم انتقادی را پایه‌گذاری کرد. وی سه سطح برای وجود هر پدیده‌ای قائل شد: داده‌ای۹ ایده‌ای۱۰، وجودی۱۱. اکنون سؤال این است که پدیده کرونا چیست؟ اگر به مختصات صوری – داده‌ای آن بپردازیم، کار ویروس‌شناسان را انجام داده‌ایم؛ یعنی کار دانش‌های پوزیتیویستی. سطح ایده‌ای، اما به ساختن گزاره‌های درست از کرونا می‌پردازد که روش فلسفه تحلیلی نوع بارز آن است، یعنی می‌گوید «گزاره‌های معنادار تجلی‌گاه چیستی» کرونا هستند؛ اما در سطح آنتولوژیک از این پرسیده می‌شود که «وجود کرونا به چه معناست».

بیل گیتس حدود پنج سال پیش در مونیخ سخنرانی داشت و بروز چیزی مثل کرونا را پیش‌بینی کرد؛ اما دغدغه اصلی او این بود که نظام درمانی در دنیا آماده نیست و باید آماده شود. گویی این پاندمی امری طبیعی است و لذا ریشه‌یابی نیاز ندارد. این نگاه، نگاه متافیزیکی به پدیدهایی چون کروناست که کرونا و امثال آن را یک فکت، یک داده طبیعی، می‌داند و به عوامل پدیدآورنده آن اعتنایی نمی‌کند.

اما، تبارشناسی میشل فوکو، که از رابطه قدرت و دانش گفته است، روایت دیگری از کرونا را تمهید می‌کند. همان‌طور که به قول فوکو، «کلینیک» و «تیمارستان» و «قانون کیفری» بر اساس تعریف‌های داده‌شده از «انسان سالم» توسط دانش‌های مسلط، با بیمار مواجه می‌شوند، اکنون نظام‌های قدرت و ثروت هم به همین شکل با ویروس کرونا مواجه می‌شوند. اگر در نظام کیفری مدرن، به قول فوکو، به جای جرم، مثلاً دزدی، به مجرم می‌پردازد و مجرم را «موجودی ناسالم» می‌داند، ویروس کرونا هم خودش مقصر است، مثل آنچه نوزیک در مورد «فقیر» گفته بود. عجیب نیست که بنتام، پدر فکری فایده‌گرایی و راهنمای دستیابی به «خوشبختی» در نظام سرمایه‌داری، زندان‌های پان اُپتیک- تمام‌نما – را برای زیر نظر گرفتن مجرمان طراحی کرد. امروزه اما، اخلاف او درنتیجه پاندمی کرونا زیر نظر پزشکان نفس می‌کشند؛ اما، نگاه پان اپتیکی- بنتامی به پاندمی کرونا درنهایت نوعی رد گم کردن است، کاری که دستگاه‌های جاسوسی مخوف دنیا به‌عنوان Disinformation انجام می‌دهند؛ اما، می‌شود به معنای کرونا، آن‌گونه که فوکو گفت نیز پرداخت.

فوکو خود را وامدار پدیدارشناسی هایدگر می‌دانست، پدیدارشناسی که با نگاه هستی‌شناسانه، یا همان سطح سوم باسکر، از پیش ظهور چنین ویروس‌هایی را درنتیجه کاری که بشر مدرن با طبیعت کرده است، همان‌طور که با مجنون و مجرم و فقیر کرده است، پیش‌بینی کرده است. هایدگر «گشتل»، یا همان چیدمان‌گری و مقهورسازی آدم و عالم توسط سرمایه و تکنولوژی، را «تقدیر» تاریخی متافیزیک و علوم طبیعی که به قول شریعتی، بیکن بنیان‌گذار آن به دنبال قدرت و نه حقیقت بود، می‌داند؛ یعنی دانشی که چیزها را ابژه ذهن خود می‌سازد و با تکنولوژی و سنتز برای مصرف هر چه بیشتر، اسلحه و کالا می‌سازد و بعد هم ضایعاتش را به خورد همان طبیعتی که خانه مواد اولیه کالاها بود، می‌دهد. ماجرای کرونا و جان دادن غنی و فقیر بیش از غنی، و مجرمان در اثر «بیماری کرونا» یادآور ماجرای شهر اعیانی۱۲ است که در دهه ۷۰ میلادی متوجه شدند که کودکان در نتیجه دامپینگ‌های شیمیایی سرطان می‌گیرند.

هایدگر با هرمنوتیک ژرفکاو خود، اراده معطوف به قدرت در سیستم گشتل را «معنای» چیستی کرونا می‌داند. اندیشه‌ورزی متافیزیکی- نیهیلیستی تصرف‌گر فیزیک/طبیعت است نه فهم‌کننده آن. در نتیجه، تکنولوژی مدرن از یک‌سو تسلیحات  مخوف و کالاهای مصرفی م تولید می‌کند و  از سوی دیگر  بحران زباله اتمی یا زباله «خانگی» ایجاد می‌کند؛ و کجا بهتر از همین طبیعت برای دامپینگ آن‌ها.

خوب است «مکتب تحلیلی»۱۳ به ما بگوید با این اوصاف چه گزاره‌ای در مورد این فکت‌ها گویای حقیقت است.

  1. از کرونا می‌لرزم، پس هستم!

دکارت بنیان‌گذار اصالت سوژگی، یا همان مرجع شناخت بودن ذهن بشری، می‌گوید: «فکر می‌کنم پس هستم». بر این اساس دکارت برای «عالم» بیرون فقط تا آنجا که موضوع شناخت ذهن باشد موضوعیت قائل بود. وی حتی برای تن خود هم اعتباری قائل نبود. وی وجود خدا را نیز با همین دستگاه ذهنی تأیید می‌کرد. پس از دکارت، لاپلاس، فیزیکدان بزرگ قرن هیجدهم و معلم ناپلئون، در پاسخ به وی در اشاره به گفته ولتر که «خدا هست»، گفت: «من نیازی به این فرضیه ندارم. این فرضیه همه‌چیز را توضیح می‌دهد، اما اجازه پیش‌بینی هیچ‌چیزی را نمی‌دهد.» کارل مارکس، با همین رویکرد در انتقاد به سوسیالیست‌های آرمان‌گرا می‌گفت: «برای من سوسیالیسم یک آرمان نیست. سوسیالیسم من علمی است، من وقوع انقلاب سوسیالیستی را پیش‌بینی می‌کنم» اما، برخلاف پیش‌بینی مارکس، انقلاب پرولتاریایی هیچ‌گاه به وقوع نپیوست، لااقل تاکنون. شاید، به قول شریعتی، «به خاطر سر عقل آمدن سرمایه‌داری».

در اواخر قرن نوزدهم زمینه‌های جنگ اول درنتیجه ناکارآمدی مناسبات اقتصادی در سرمایه‌داری جهانی، که کارل پولانی در دگرگونی بزرگ از آن می‌گوید، فراهم آمد. در هر دو جنگ «جهانی» کارگران اروپایی و بعد هم امریکایی و کامی‌کازه‌های ژاپنی در مقابل هم ایستادند و برخلاف ماتریالیسم تاریخی که در پیش‌بینی‌هایش از اتحاد کارگران سخن گفته بود، فرودستان برای سروران خود، که در رقابت اقتصادی-‌سیاسی بودند، در درون مرزهای ناسیونالیستی خود متحد شدند و علیه یکدیگر جنگیدند و کشته شدند.

انیشتین با «نسبیت» پیش‌بینی علمی بر اثر قوانین نیوتنی یا لاپلاسی را واژگون کرد و هایزنبرگ موقعیت‌مندی را وارد قوانین فیزیک کرد. همین موقعیت‌مندی یا به قول هایدگر، «در عالم بودگی» انسان است که بر اساس آن هایدگر در مقابل اصل «من شناسانده»۱۴ دکارتی، دازاین۱۵ را مطرح کرد که به انگلیسی آن را existence ترجمه کرده‌اند. البته در زبان آلمانی دازاین به معنی زندگی به کار می‌رفته و اکنون هم به کار می‌رود. در بطن این واژه «بودن- در عالم زندگی» نهفته است. «بودن» اما نمی‌تواند پس از چیزی «باشد». آدمی اول هست می‌یابد سپس هر آنچه از عهده او برای زیستن برمی‌آید انجام  ‌دهد، ازجمله اندیشیدن؛ بنابراین می‌توان گفت: «من چون هستم، پس فکر می‌کنم، نه بالعکس». اگر این درست باشد، هر آدمی که ابتدا به ساکن درآمدنش نقشی نداشته- جبر تاریخ- دو راه دارد یا در تبعیت از دستگاه‌های مسلط (همان‌که هابرماس در نظام‌های سرمایه‌داری بوروکراتیک آن را «ایدئولوژی» می‌نامد) فقط مصرف‌کننده هر آنچه به خورد او می‌دهند باشد، یا از «معنای بودن خویش بپرسد و از چگونه به باید بودنِ خود». هایدگر این پرسش را به جای حیرت متافیزیک- فلسفی قرار می‌دهد و بنیان‌های اخلاقیات زیستمانی و روان‌درمانی اگزیستانسیال را پی می‌ریزد.

ارسطو «حیرت» را آغاز اندیشیدن می‌داند. انیشتین هم برخلاف فیزیکدانان سلف، پاسکال، از «حیرت» در مواجهه با عالم سخن گفته. عطار شاعر اثر شکوهمند منطق‌الطیر، که مولوی خود را مدیون او و سنایی می‌داند، از «حیرت» به‌عنوان ششمین مرحله در سلوک عرفانی سخن می‌گوید. شفیعی کدکنی، بزرگ میراث‌دار ابوسعید و عطار در زمانه ما، قول ابونصر سراج در باب «حیرت» را این‌گونه آورده است: «حیرت حالتی است که بر قلب عارف وارد می‌شود، آنگاه‌که او به تأمل و حضور و تفکر می‌پردازد و این حالت عارف را از تأمل و تفکر بازمی‌دارد.»

وقتی عده‌ای به دیدار هراکلیت، متفکر بزرگ پیشاسقراط، رفته بودند وی را دیدند کنار یک بخاری ایستاده است. متحیر از وی در این باب پرسیدند. گفت آخر خدا (یان) همه‌جا هستند؛ یعنی، به قول هایدگر مهم این است که شما چگونه به عالم پیرامون خود می‌نگرید، آنگاه معنای بودنی‌ها برای شما متجلی می‌شود. کما اینکه معنی واژه یونانی «حقیقت» برای هراکلیت «تجلی» یا همان aletheia بود. از «تجلی» در عرفان ایرانی برای مخاطبت انسان برای سخن خداوند گفته می‌شود. در تجلی انگاری حقیقت، تفکر می‌شود «سخن هستیِ انسان». لذاست که از سهراب سپهری می‌شنویم: چشم‌ها را باید شست؛ جور دیگری باید دید. به این معنا، باید از شنیدن صدای تبلیغات کالاهای مصرفی، اعم از اقتصادی، سیاسی، «فرهنگی»، عبور کرد، و با سخن از معنای بودن گفتن و شنیدن، و نیز با شنیدن و گفتن از آنچه انسان، بنا به امکان‌های منحصر به فرد خود در عالم در کنار دیگر چیزها و دیگرانی که عالم او را با او تکمیل می‌کنند، می‌تواند باشد، عالم دیگری را بخواهد.

هراکلیت اما، پیش‌بینی نکرد که روزی متفکرانی بعد از وی در تاریخ، دنیا و هر آنچه در آن است را همچون ماده‌ای برای مطامع اقتصادی و سیاسی می‌بینند و بعد هم با موشک و بمب لرزه بر جان کودک و کهنسال می‌اندازند و در حمله به طبیعت، کرونا را تمهید می‌کنند و لرزه بر تن پیر و جوان، پزشک و بیمار می‌اندازند. حیرت کردن اما، می‌تواند با پرسش از معنای بودن پاسخ بگیرد: بقول پروین اعتصامی شاعره دردمند:

آزاده کس نگفت ترا، تا که خاطرت

گاهی اسیر آز و گهی بسته هواست

جمشید ساخت جام جهان‌بین از آن سبب

کگه نبود ازین که جهان جام خودنماست

گر فکر برتری کنی و بر پری بشوق

بینی که در کجایی و اندر سرت چهاست

اعمی است گر بدیده معنیش بنگری

آن کو خطا نمود و ندانست کان خطاست

دهقان تویی بمزرع ملک وجود خویش

کار تو همچو غله و ایام آسیاست

سر، بی چراغ عقل گرفتار تیرگی است

تن بی وجود روح، پراکنده چون هباست

در آسمان علم، عمل برترین پراست

در کشور وجود، هنر بهترین غناست

بازارگان شدستی و کالات هیچ نیست

در حیرتم که نام تو بازارگان چراست

با دانش است فخر، نه با ثروت و عقار

تنها هنر تفاوت انسان و چارپاست

 

***

 

در پاسخ به همین پرسش «چگونه بودن» علی شریعتی از «عرفان برابری آزادی» می‌گوید. سخنی که برخی آن را «بی‌مبنا» می‌انگارند! تا «مبنا» چه باشد و «معنا» چه.

سخن آخر

به قول یکی از شارحان هایدگر، آنچه هایدگر درباره زندگی در دوران «گشتل»، یعنی زمانه ما، دنیای ما و سرنوشت ما می‌گوید این است که ما در شرایط اضطراری هستیم و اینکه تأمل در باب محاصره‌ایی که در زمانه سلطه جهان‌گستر که جهان ما را به‌شدت تهدید می‌کند یک ضرورت تاریخی برای بشر است. ما اکنون نیازمند تفسیر پدیدارشناسی از توان انسانی برای ادراک و رهایی هستیم؛ یعنی نیازمند دیدن معنای «بودنِ» بودنی‌ها، نه «دیدن» بودنی‌ها برای تسخیر آن‌ها از معنای بودنشان؛ چنان‌که نیچه می‌گوید: برادران من گوش کنید به ندای تن سالم: ندایی که صادقانه و خالص است…؛ و از معنای زمین می‌گوید.ی

 

پی‌نوشت:

  1. این یادداشت‌ها در فاصله زمانی ۱۴ اسفند ۹۸ تا ۲۸ فروردین ۹۹ نوشته شده‌اند. بیشتر خصوصیت تأملی دارند تا پژوهشی؛ لذا کاستی‌های خاص خود را نیز دارند.
  2. Gestell/enframing
  3. stahlhartes Gehäuse
  4. Terminator
  5. «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَدر خشکی و دریا به سبب اعمال زشتی که مردم به دست خود مرتکب شدند، فساد و تباهی نمودار شده است تا [خدا کیفر] برخی از آنچه را انجام داده‌اند به آنان بچشاند، باشد که [از گناه و طغیان] برگردند. (ترجمه آیات از سایت دانشنامه اسلامی است.)
  6. و از مردم کسی است که گفتارش در زندگی دنیا تو را خوش آید، و برای اینکه چنین وانمود کند که زبانش با دلش یکی است خدا را بر آنچه در دل دارد شاهد می‌گیرد، درحالی‌که سرسخت‌ترین دشمنان است.
  7. و هنگامی‌که ] چنین دشمن سرسختی [قدرت و حکومتی یابد، می‌کوشد که در زمین فساد و تباهی به بار آورد، و زراعت و نسل را نابود کند؛ و خدا فساد و تباهی را دوست ندارد.
  8. Zu den Sachen Selbst
  9. factual
  10. actual
  11. ontological
  12. Love Canal
  13. Analytic school
  14. Cogito
  15. Dasein
  16. epokhé
  17. فردریک نیچه، در چنین گفت زرتشت.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط