بدون دیدگاه

ریشه‌یابی داعش

 

لطف‌الله میثمی

مقاومت فلسطینیان ساکن غزه در برابر حمله ددمنشانه اسرائیل، در ماه مبارک رمضان امسال، حادثه‌ای فرازمان بود. در شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه‌های زیادی علیه اسرائیل تصویب شده[۱] و در آن از اسرائیل خواسته شده که سرزمین‌های اشغالی در سال ۱۹۶۷ را تخلیه کند؛ ولی دولتمردان اسرائیل با حمایت صهیونیزم جهانی و دولت امریکا هیچ‌گاه به این قطعنامه‌ها تن نداده‌اند. حتی سعی کردند لبنان را هم به اشغال خود درآورند که با مقاومت مردم آن سرزمین روبه‌رو شدند. آقای آبا ابان که خود یکی از شخصیت‌های صهیونیست است، اظهار کرد تاریخ یهود هیچ‌گاه متحمل چنین شکست خفت‌باری نشده است. او گفت بین بد و بدتر و بدترین، ما بد را که خروج از لبنان باشد انتخاب کرده‌ایم. خط‌مشی دولتمردان اسرائیل، محو مقوله‌ای به نام ملت فلسطین و مقاومت آنهاست. معتقدند تا چنین کاری انجام نشود امنیت اسرائیل تأمین نخواهد شد؛ اما عملیات اشغالگرانه اسرائیل در لبنان نه‌تنها به محو سازمان‌های فلسطینی و لبنانی منجر نشد، بلکه باعث تولد سازمان‌های مقاومت جدیدی شد که قوی‌ترین آنها حزب‌الله لبنان بود. در آخر هم اسرائیل ناگزیر به عقب‌نشینی شد.

صدای امریکا در تحلیلی با اشاره به این اشغال و عقب‌نشینی گفت که مردم لبنان در ابتدا با اشغال اسرائیل مخالفت کردند؛ ولی ازآنجاکه محافل صهیونیستی از این اشغال حمایت کردند، مردم لبنان، ضدصهیونیست هم شدند و چون در ادامه اشغال، امریکا و فرانسه نیز به حمایت اشغالگر آمده و ناوگان‌های خود را به منطقه گسیل داشتند، مردم لبنان ضدامپریالیست هم شدند و سپس در یک پروسه تعمیق و گسترش، خواهان سازمان‌دهی اسلامی شدند.

مردم لبنان با اراده‌ای مبتنی بر حیات خود، نقمت اشغال اسرائیلی را به نعمت امید و زندگی تبدیل کرده و در پرتو این آزمایش بزرگ به دو دستاورد مهم و حیاتی رسیدند و برگ‌زرینی به تاریخ لبنان و منطقه افزودند؛ یکی از این دو دستاورد، دانش راهبردی به‌منظور دفاع در برابر تجاوز اسرائیل بود و دیگری دانش سازمان‌دهی به‌منظور دفاع، دانشی که با یاری خدا و رعایت قوانین تکامل، پیروزی اندک بر انبوه متجاوز را تضمین می‌کند. دانشی که توانست چهارمین ارتش دنیا را شکست دهد، شکستی که آبا ابان هم آن را پذیرفت.

از سوی دین ملهم از توحید و همچنین از علی (ع) در نهج‌البلاغه به ما توصیه شده که می‌توان مصیبت‌های وارده را به آزمایش تبدیل کرد و تحمل آن را ممکن و سپس آسان گردانید. این کاری بود که ملت لبنان انجام دادند و پیروز شدند. این بار مردم فلسطین در سرزمین‌های اشغال‌شده در پی پیروزی مردم لبنان بر اسرائیل از دانش «پیروزی اندک بر انبوه متجاوز» درس گرفتند و درحالی‌که اجلاس سران عرب، ایران و نه اسرائیل را دشمن اصلی قلمداد کرد، انتفاضه اول را به وجود آوردند که دولتمردان اسرائیل این انتفاضه را اصلی‌ترین دشمن بیرونی و درونی خود اعلام کردند. فلسطینیان با الهام از داود نبی که با پرتاب سنگی جالوت متجاوز را کشت و بر لشگریان او پیروز شد،[۲] با پرتاب سنگ در برابر یورش ارتش تا دندان‌مسلح اسرائیل از خود دفاع کردند. خشونت اسرائیل به حدی شدید بود که چهره کریه آنها را به دنیا نمایان ساخت و افکار عمومی جهان به نفع فلسطین و به ضرر اسرائیل تغییر کرد. این اتفاق نشان داد که قدرت مردم کم نیست و لشگریان عدل و داد و انصاف هم در جهان کم نیستند و بنابراین فلسطینیان هم اندک نیستند. چندی بعد از انتفاضه اول، انتفاضه دوم شکل گرفت و فلسطینیان نشان دادند که به‌هیچ‌وجه خواهان فراموش‌کردن هویت ملت خود نبوده‌اند، بلکه خواهان بازگشت به سرزمین‌های خود و استقرار حکومتی مرکب از مسلمان و یهود و مسیحی هستند.

استاد جمعیت‌شناسی دانشگاه اعلام تل‌‌آویو کرد که یک‌میلیون وپانصدهزار نفر از شهروندان اسرائیل، عرب‌تبار فلسطینی هستند و خطرناک‌تر اینکه این شهروندان خط‌‌مشی انتفاضه را هم قبول دارند. بر اساس قاعده «پرورش دلادل اضداد» اسرائیل به‌منظور فرار به جلو تهاجم به لبنان را انجام داد، ولی به ضد خود و به اصلی‌ترین خطر درونی اسرائیل تبدیل شد؛ یعنی ۵/۱ میلیون شهروند، آن‌هم با پذیرش خط‌مشی انتفاضه. همان‌طور که جنگ ویتنام با ۵۵ هزار کشته امریکایی به درون امریکا کشیده شد و به تظاهرات مردم علیه جنگ‌طلبان انجامید، تجاوز اسرائیل به لبنان نیز با همین مکانیزم به درون اسرائیل کشیده شد. این، قاعده جاودانه پیروزی جبهه راستی، منطق و قانون بر جبهه دروغ، جهل و بی‌قانونی است. نقطه عطف دیگر ملت لبنان در جنگ ۳۳ روزه در مصاف با اسرائیل در سال ۲۰۰۶ بود که دستاوردهای راهبردی و سازمان‌دهی زیادی را به دنبال داشت. دولت اسرائیل در این جنگ، چه در کشتن بیش از هزار نفر از مردم بی‌گناه لبنان و چه در هزینه‌های نظامی که پرداخت، حاضر نشد گزارشی که گروه بازرسی تهیه کرد را منتشر کنند. در جنگ ۳۳ روزه اولین بار بود که ارتش اسرائیل در جنگ با اعراب ضربات سنگینی را تحمل کرد و برای اسرائیلی‌ها به‌عنوان شکست محسوب شد. یکی از دستاوردهای این جنگ این بود که با روش کلاسیک صرف نمی‌توان با ارتش متجاوز اسرائیل درگیر شد؛ بلکه با جنگ غیرمتقارن یا ترکیبی از جنگ کلاسیک و غیرمتقارن است که می‌توان با آن ارتش روبرو شد و جرأت رویارویی پیدا کرد. استراتژیست‌های منطقه و جهان پیش‌بینی کردند که در آینده نزدیک مردم عربی که در قهوه‌خانه‌ها هر روز شاهد حماسه مقاومت هستند، پیامشان را در کف خیابان‌ها به سران کشورهای عرب خواهند داد، سرانی که در این جنگ ۳۳ روزه ابتدا متحد اسرائیل و خواهان محو حزب‌الله بودند؛ ولی در انتها شرمسار شدند. برخی بهار عربی را در کشورهای مصر و تونس در این راستا می‌دیدند.

مقاومت‌های هشت روزه، ۲۲ روزه و ۵۰ ‌روزه فلسطینیان غزه در برابر اسرائیل معادلات امنیتی-نظامی را به ضرر اسرائیل در منطقه تغییر داد. در این رویارویی اسرائیل به هیچ‌کدام از هدف‌های خود نرسید جز اینکه غزه را به یک منطقه سوخته تبدیل کرد و ۲۲۰۰ نفر از اهالی بی‌گناه را به کشتن داد. قدرتمندان جهان و رسانه‌های مطرح که در بدو امر از اسرائیل جانبداری یا سکوت کردند، شرمنده شدند و قدرت مردمی در جهان درباره این فراواقعیت حرف اول را زد.[۳]

به لحاظ اقتصاد سیاسی، بارها یادآوری شده که امنیت عرضه نفت برای امریکا اولویت حیاتی است و موجودیت اسرائیل برای امریکا اولویت استراتژیک؛ بنابراین آیا امریکا در برابر این خلأ امنیتی و تغییر معادله امنیتی- نظامی در منطقه بیکار خواهد نشست و واکنشی نشان نخواهد داد؟ فلسطینی‌های غزه در این مقاومت یادشده با ترکیب‌کردن سه استراتژی یعنی «شعار محدود، مقاومت نامحدود»، «استراتژی موج انسانی» و «استراتژی فوج موشکی» موفق شدند برای ۵۰ روز یک‌چهارم جمعیت اسرائیل را به زندگی در پناهگاه‌ها بفرستند.[۴]

پرسش مطرح این است که پس‌ از این مقاومت ۵۰ روزه رسانه‌ها و استراتژیست‌های جهان درباره آن سکوت کردند. محمود عباس با صدای بلند چنین اعتراضی را مطرح کرد و این درحالی بود که بعد از جنگ ۳۳ روزه هفته‌ها، ماه‌ها و حتی چند سال درباره دستاوردهای این جنگ در رسانه‌ها و محافل صحبت می‌شد. مسلماً تسری چنین راهبردی برای اسرائیل و حامیانش سم مهلکی به شمار می‌رود؛ بنابراین امریکا نمی‌تواند به آن واکنش نشان ندهد.

پس از حمله به عراق و فاجعه دانستن آن توسط اوباما و فجایعی که در لیبی اتفاق افتاد و انصراف اوباما نسبت به جنگ با سوریه، خانم سوزان رایس، مشاور امنیت ملی اوباما، اعلام کرد که از این به بعد ارتش امریکا در خاورمیانه دخالتی نخواهد کرد؛ مگر در سه مورد؛ نخست اینکه امنیت عرضه نفت به خطر بیفتد. دوم اینکه حمله مستقیمی به امریکا شود و سوم اینکه حمله‌ای به مؤسسات و منافع امریکا انجام گردد. به نظر من در پی چنین خط‌مشی اعلام‌شده‌ای، وقتی امریکا نسبت به تصرفات داعش حساس شد که آنها بعد از تصرف موصل به منطقه نفتی اربیل وارد شدند. به نظر می‌رسد ائتلاف ۴۰ کشور به رهبری امریکا برای مقابله با داعش پیش از آنکه مقابله با داعش باشد، برای این بود که معادلات امنیتی-نظامی به ضرر اسرائیل و هم‌پیمان‌ها ادامه نیابد و حضور نظامی امریکا و متحدانش در منطقه این خلأ امنیتی را پر کرده و مشروعیت پیدا کند. بعد از آمدن داعش به اربیل ۱۰ شرکت بزرگ نفتی امریکا که در اربیل فعالیت دارند به دولت امریکا فشار آوردند که بایستی اقدامی انجام شود. ملاحظه می‌کنیم چنین حساسیتی که نسبت به اربیل و کردهای اقلیم عراق بود نسبت به سرکوب و نسل‌کشی کردهای کوبانی وجود نداشت. گویا از نظر امریکا و ترکیه، هم کُرد خوش‌خیم وجود دارد و هم کُرد بدخیم.

ترکیه سه شرط در برابر کمک‌خواهی کردهای سوریه گذاشت تا اجازه ندهد توسط داعش سرکوب شوند. نخست اینکه خودگردانی خود را لغو کنند تا به دیگر مناطق کردنشین سرایت نکند؛ دوم اینکه کردهای کوبانی نیروهای خود را در اختیار ارتش آزاد سوریه قرار دهند؛ سوم اینکه متحداً به رویارویی با بشار اسد بپردازند.

دولتمردان ترکیه سه شرط نیز برای همکاری با امریکا قرار دادند. نخست اینکه برای سوریه منطقه حائل امنیتی مرزی به وجود آید؛ دوم اینکه مانند لیبی منطقه پروازممنوع ایجاد شود؛ سوم اینکه تربیت و سازمان‌دهی چریک‌های معتدل برای مبارزه با بشار اسد صورت گیرد. این در حالی است که ترکیه بهترین روابط را با اقلیم کردستان داشته، بخشی از نفت آنها را به قیمت ارزان می‌خرد و بخشی از آن را از طریق بنادر خود صادر می‌کند. دلایل زیادی وجود دارد که ترکیه از داعش حمایت می‌کند. برای نمونه صحبت‌های جو بایدن که گفت متأسفانه هم‌پیمانان امریکا یعنی عربستان و قطر و ترکیه، داعش را پرورش دادند و تجهیز کردند. او گرچه از سران این سه کشور معذرت‌خواهی کرد ولی حرف‌های خود را تکذیب نکرد.[۵] اوباما نیز اظهار کرد که به ما اطلاعات نادرستی رسیده بود و نمی‌دانستیم که داعش تا این حد خطرناک است. اوباما در مبارزات انتخاباتی خود حمله امریکا به عراق را فاجعه نامید و رأی آورد و رئیس‌جمهور شد. یکی از عوارض این حمله پیدایش داعش به رهبری ابومصعب الزرقاوی بود. در عراق تضادها و چالش‌های بالقوه‌ای وجود داشت ولی حمله امریکا به عراق این تضادهای بالقوه را به خصومت‌های بالفعل تبدیل کرد و اختلافات به فرقه‌بندی تبدیل و به بدنه شیعه و سنی کشیده شد و این در حالی بود که در ۱۵۰ سال گذشته بدنه شیعه و سنی همزیستی مسالمت‌آمیزی داشتند و حتی با هم ازدواج هم می‌کردند. حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی رئیس‌جمهور وقت ایران پیش‌بینی کرد که در عراق القاعده‌ای وجود ندارد؛ ولی اگر امریکا به آنجا حمله کند القاعده به وجود خواهد آمد و دیدیم پیش‌بینی او به واقعیت پیوست. مسائل فکری گرچه مهم‌اند؛ اما نباید در تحلیل‌های سیاسی به آنها اولویت دهیم، بلکه اولویت با ظلم آشکاری است که اوباما آن را فاجعه خواند. ظلمی که امریکا به رهبری بوش پسر و نئوکان‌ها بدون دلیل منطقی و قانونی و بدون مجوز سازمان ملل به عراق حمله کردند.

اخیراً نوام چامسکی[۶] طی مصاحبه‌ای به ریشه‌یابی پیدایش داعش پرداخته و در پاسخ خبرنگاری که از او می‌پرسد چرا محرک حرکت‌های دنیا مذهبی است؟ توضیح می‌دهد که مذهب افراطی است که این حرکت‌ها را به وجود آورده است و منشأ این حرکت‌ها و پیدایش داعش را حمله امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ می‌داند. وی معتقد است نئوکان‌های امریکا، حرکت‌های ملی‌گرایان سکولار را نه‌تنها تحمل نکرده، بلکه در محو آنها نیز کوشیده است؛ بنابراین آلترناتیو چنین وضعیتی گسترش حرکت‌های افراطی مذهبی خواهد بود و متأسفانه افراطیون مذهبی نیز نه‌تنها با ناسیونالیست‌های مذهبی و سکولارها و ناسیونالیست‌های غیرمذهبی مخالف‌اند بلکه با آنها برخوردهای قهرآمیز نیز دارند که شاهد آن هستیم؛ اما حاصل این کارها آیا به نفع فراملیت‌های نفتی نیست؟ مگر فراملیت‌های نفتی با ناسیونالیسم، سکولاریسم و ناسیونالیسم غیرمذهبی در دنیا مخالف نیستند؟ آیا تجربه مصدق و سرنگونی او توسط فراملیت‌های نفتی و به‌قول آیزنهاور مجموعه نظامی – صنعتی (military-industray complex) را فراموش کرده‌ایم؟

استیون کینزر در کتاب «همه مردان شاه» آورده است که شرکت‌های فراملیتی امریکا و انگلیس، مصدق را با آن روابط دموکراتیکش برنتافته و سرنگون کردند و در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ حمله به برج‌های تجاری و پنتاگون انجام شد. نوام چامسکی هم مانند کینزر می‌خواهد نتیجه بگیرد که عملکرد امریکا بود که به پیدایش امثال داعش منتهی شد. جورج سوروس هم در کتاب «رؤیای برتری امریکایی» به بنیادگرایی بازار و بنیادگرایی مذهبی در امریکا پرداخته است که توضیح آن در سرمقاله‌ای به همین نام در شماره ۸۶ چشم‌انداز ایران آمده است و تفصیل آن در خود کتاب آمده است.

برای نمونه و فهم بیشتر بنیادگرایی بازار به صحبت‌های خانم سارا پلین معاون سناتور مک‌کین رقیب انتخاباتی اوباما، در انتخابات ریاست‌جمهوری امریکا اشاره‌ای خواهم داشت. سارا پلین، اوباما را به خیانت در بیت‌المال متهم کرد و گفت او پروژه‌ای را درباره انرژی خورشیدی تعریف کرده که موجبات اشتغال دو میلیون نفر را فراهم می‌کند. ما نباید هزینه‌ای در این راه بپردازیم چرا که بودجه نظامی امریکا حدود ۷۰۰ میلیارد دلار و ارتش امریکا دارای حدود ۷۵۰ پایگاه نظامی در دنیاست. ما می‌توانیم به کمک نیروی نظامی‌مان نخست امنیت عرضه نفت و دوم نفت ارزان و پایداری به دست آوریم و نیازی به انرژی خورشیدی نیست.

بنیادگرایی بازار به‌هیچ‌وجه تن به رقابت آزاد و عرضه و تقاضا نمی‌دهد و با اقدامات نظامی سعی دارد این معادله را برهم بزند. علاوه بر تجربه مصدق باید به تجربه آربنز در گواتمالا، سوکارنو در اندونزی و آلنده در شیلی نیز توجه کرد. وقتی امریکا برقراری دموکراسی توسط این رهبران را تحمل نکرد و با کودتای نظامی آنها را سرنگون کرد، طبیعی بود که حرکت‌های رادیکال‌تری به وجود بیاید.

بیشتر اعضای فعلی داعش، پدران خود را در فلوجه و انبار و… زیر بمب‌های ده تنی و فسفری از دست دادند. امروز فرزندان آنها هستند که نطفه اصلی داعش را تشکیل داده‌اند. باشد که دانشمندان و صاحب‌نظران به همه عوامل توجه داشته باشند و نه‌فقط به عوامل فکری.

برای نمونه برخی از متفکران ما در ریشه‌یابی پیدایش داعش مشابهت‌های فقهی کلامی اهل سنت را با فقه و کلام شیعه مطرح می‌کنند. آن‌گاه راه برون‌رفت را تمسک به حقوق‌بشر می‌دانند. واقعیت این است که جامعه قانونی-مدنی ایران بیش از صد سال است که از فقه و کلام فردی عبور کرده است و روند اولویت احکام اجتماعی قرآن بر احکام فردی و فرعی فقه را طی کرده است. تجربه نهضت ملی ایران که به لحاظ آرای عمومی مردم تا عمق روستاهای ایران فراگیر شد، درواقع احیای قانون‌اساسی انقلاب مشروطیت بود و این مطلبی است که مرحوم مصدق به آن اذعان داشت. شعار «جمهوری اسلامی آری، حکومت خودکامه هرگز» ۲/۹۸ درصد آرای مردم ایران را به دنبال خود داشت. تجربه پیش‌نویس قانون‌اساسی از نظر بنیانگذار انقلاب مغایرتی با اصول اسلامی نداشت. انتخابات خبرگان قانون‌اساسی و قانون‌اساسی مصوب ۵۸، هر دو آرای مردم را به‌دنبال خود داشت و نباید آنها را به فراموشی سپرد. به‌علاوه فقه و کلام فردی و فرعی با سند قرآن که همه فرق اسلامی آن را قبول دارند تفاوت زیادی دارد. آیا درست است از سند قرآنی که همه مسلمانان آن را قبول دارند عبور کرده و حقوق بشری را مطرح کنیم که امثال داعشی‌ها و سلفی‌ها به‌هیچ‌وجه آن را قبول ندارند؟

آیت‌الله آذری قمی که دو دوره ریاست جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را داشتند در رساله مختصری نوشتند که در انتخابات خرداد ۷۶ مملکت با بحرانی روبرو شد، بدین معنا که اجماع فقها حجت‌الاسلام ناطق‌نوری را تأیید کرده بودند؛ ولی رأی اکثریت مردم به خاتمی تعلق گرفت. در پی آن بود که مقام رهبری قانون اساسی و آرای مردم را تنفیذ کردند. ایشان نتیجه گرفته بودند که در این نقطه عطف، قانون اساسی و آرای مردم بر ایدئولوژی سنتی تفوق پیدا کرده است. مرحوم امام که اولویت احکام اجتماعی قرآن بر احکام فردی و فرعی رساله‌ها را مطرح کردند درواقع پشتوانه‌ای برای تحکیم قانون اساسی جمهوری اسلامی بود. عبارت «فقه مصطلح کافی نیست»، «میزان رأی مردم است» و «حق‌الناس بالاتر از حق‌الله است» گواه بر روندی است که در حال طی‌شدن است و نتیجه می‌گیریم که ملت ایران از خیلی چیزها عبور کرده و این عبور مطلق هم نیست، ولی روندی است که ادامه خواهد داشت. آینده از آنِ قانون اساسی و قانون‌گرایی است. در گفت‌وگوهایی که با صاحب‌نظران درباره قانون اساسی در چشم‌انداز ایران صحبت شده است همه اعتراف دارند که اجرای مواد قانون اساسی اعتبار ندارد، مگر به آرای مردم. حتی اصل ۵ که مربوط به ولایت‌فقیه است مشروط به پذیرش عامه مردم است. این سندی است که متفکران ما باید از آن پاسداری کنند، البته متأسفانه برخی که در قدرت هم هستند آن را یک سند برانداز قانونی می‌دانند. قانون اساسی جمهوری اسلامی سندی است که اجرای نسبی آن در خرداد ۷۶، ۸۰، ۸۴ و ۸۸ آرای چشمگیر مردم را به دنبال داشت. تجربه خرداد ۹۲ هم از یادمان نرفته است.

آنچه می‌ماند باروری ۱۲۰ سال تجربه قانون اساسی و قانون‌گرایی است، آیت‌الله منتظری در کتاب حقوق خود[۷] با الهام از آیه ۱۲۶ سوره بقره، حق شهروندی را به‌صورت بندی فقهی درآورده‌اند که می‌تواند کمک بزرگی برای قانون‌گرایی شود. در شرایطی که ۱ میلیارد و ۲۰۰ میلیون مسلمان جهان به سند قرآن وفادارند بنابراین می‌توان به کمک شکل و محتوای قرآن همه چالش‌ها را حل کرد. برای نمونه یکی از چالش‌های مهم دنیای اسلام این است که عده‌ای خدا را قبول دارند و عده‌ای خدا را قبول ندارند. برخی هم در دیدگاه‌های فقهی‌شان افراد بی‌خدا را کافر و نجس می‌دانند. ما چه در جهان و چه ایران، هزینه‌های اجتماعی زیادی را بابت چالش «باخدا- بی‌خدا» پرداخته‌ایم. حتی جنگ سرد که رسماً از ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۱ طول کشید بر یک فرض ایدئولوژیک استوار شده بود که یک‌طرف نه خدا را قبول دارد و نه مالکیت و نه آزادی را و طرف دوم هم خدا را قبول دارد، هم مالکیت و هم آزادی را. چه هزینه‌ها و کودتاهای سهمگینی در بستر این تضاد روی نداد.

قرآن آب پاک و صاف را روی دست ما می‌ریزد و می‌گوید فرعون، نمرود، ملک در سوره یوسف، مشرکان و منافقان و کافران و حتی شیطان خدا را به‌عنوان خالق آسمان و زمین پذیرفته‌اند و وقتی شیطان که در رأس کافران و ملحدان و منافقان جهان است، خالقیت خدا را قبول دارد، بنابراین چه جای درگیری قهرآمیز بین باخدا و بی‌خدا است؟ اصولاً در قرآن بی‌خدایی مطرح نیست و موضوعیت ندارد. قران همه بشریت را مخلوق خدا می‌داند و از این بابت همه ابنای بشر با هم برادر و برابرند. در قرآن خطاب به اهالی حجاز آمده که شما با هم دشمن بودید ولی به نعمت خداوند همه برابر و برادر شدید و نجات یافتید.[۸]

آری مشرکان هم اگر بتی را می‌پرستند بنا به ادعای خودشان این بت‌ها را شفیعانی نزد خدا تلقی می‌کردند و اینکه آنها را به خدای خالق نزدیک کند؛ بنابراین وقتی یک معیار مشترکی بین همه ابنا نوع بشر وجود داشته باشد جایی برای قهر و جنگ و خونریزی باقی نمی‌ماند و در پرتو گفت‌وگو، همه می‌توانند همزیستی مسالمت‌آمیز داشته باشند. متأسفانه در آموزش‌های جاری ۹۰ درصد بحث‌های کلامی ما مربوط به اثبات خداست که ضروری نبوده و با آموزه‌های قرآن نیز همخوانی ندارد. قرآن نه به اثبات خدا پرداخته و نه انکار آن. بلکه خدا را در هر گزاره‌ای می‌توان مشاهده کرد.

دومین چالش، چالش «بی‌دین- با دین» است و یا چالش بین ادیان مختلف است و این در حالی است که قرآن در این مورد هم آب پاک و صاف را روی دست ما می‌ریزد. چراکه بی‌دینی را منتفی دانسته و برای آن موضوعیتی قائل نیست، در سوره کافرون آمده که آنها دین دارند و ما هم دین داریم. در سوره یوسف به دین پادشاه بت‌پرست اشاره می‌شود، فرعون به پیروانش می‌گوید که موسی آمده که دین شما را تغییر دهد.

بنابراین هر فرد یا جماعتی مجموعه باید و نبایدی دارد که دین نامیده می‌شود. قرآن با آن برخورد تعالی‌بخش کرده و خالص‌کردن دین برای خدا را مطرح می‌کند. خدایی که همه حتی شیطان هم آن را قبول دارد «… وَاخلصوُا دِینَهُمُ لله»[۹] یا «مُخلصینَ لَهُ‌ الدین»[۱۰] قرآن تورات و انجیل را هم کتاب هدایت و نور نامیده و پیامبر اکرم بارها یهودیان و مسیحیان را به کتاب‌های خودشان ارجاع داده؛ بنابراین به کاربردن واژه کفر و کافر در قرآن برای ادیان دیگر جایی ندارد. کفر شیطان در آیه ۳۴ بقره هم به دلیل برنتافتن و تن‌ندادن به واقعیت یعنی برتری آدم و استکبار و خودبزرگ‌بینی آن است نه به دلیل بی‌خدایی و بی‌دینی.

چالش سوم، چالش «باایمان- بی‌ایمان» است؛ که این چالش نیز در قرآن رسمیت ندارد؛ چراکه برخی به جبت و طاغوت ایمانشان را افزایش می‌دهند[۱۱] و برخی ایمانشان را به خدا و به کمک خدا افزایش می‌دهند. آنچه در قرآن مطرح است این است که همه ایمان دارند و خود را مخلوق خدا می‌دانند منتها قرآن جهت ایمان و فزایندگی آن را توصیه می‌کند. درواقع می‌توان گفت قرآن کتاب ایمان نوشونده‌ای در راستای خداوند است.

چالش بعدی «چالش ملی‌گرایی و دین» است. برخی این دو را مغایر هم دانسته درحالی‌که قرآن با ملی‌گرایی برخورد تعالی‌بخش دارد. در سوره قریش آمده است راه الفت قریش، الفتی که در سرمای زمستان و گرمای تابستان همبستگی بیشتری پیدا کند این است که خالق خانه خدا را عبادت کنند و نه خود خانه را. متأسفانه در تاریخ معاصر مشاهده کردیم رهبران اخوان‌المسلمین حتی ناسیونالیسم رزمنده عرب به رهبری جمال عبدالناصر را تکفیر کردند که عوارض منفی بسیاری به بار آورد.

چالش بعدی چالش «دین و آرای مردم» است که در این ‌باره صحبت‌های زیادی شده و حتی در قانون اساسی ما که توسط مراجع و مجتهدان جامع‌الشرایط امضا شده، اجرای قانون اساسی را مشروط به آرای مردم می‌دانند. مرحوم امام حتی دراین‌باره می‌گویند اگر اکثریت یک ملتی استبداد را بخواهند نمی‌توان کاری کرد.[۱۲]

یک چالش دیگر «دین و تکامل» است. اگر قرآن را به‌عنوان یک متن موجود نگاه کنیم خواهیم دید که احکام مختلفی حتی درباره یک موضوع مانند حرمت شراب در آن وجود دارد؛ که اگر به عنصر زمان و تکامل در متن دین توجه نکنیم، حتماً هزینه‌های گرانی خواهیم پرداخت. برای نمونه پیامبر اکرم طی ۲۳ سال آن‌هم با اتصال به وحی ملهم از توحید توانست حرمت مطلق شراب را نهادینه کند؛ ولی متأسفانه در بعضی انقلاب‌ها و پیروزی‌ها مثل انقلاب الجزایر یا نهضت ملی ایران گروه‌هایی سعی داشتند یک‌شبه و بدون توجه به سیری که جامعه صدر اسلام طی کرده تغییرات ناگهانی ایجاد کنند.

چالش بعد چالش «کلام خدا -کلام بشر» است. برخی معتقدند قرآن در محتوا پیام خداست اما در شکل و ترتیبات لفظی کلام محمد(ص) است. برخی هم محتوا و هم‌ شکل آیات را کلام محمد می‌دانستند به نظر می‌رسد از آنجا که هر دو نحله خدای خالق را قبول دارند آیا بهتر نیست تک‌تک آیات را به خدای خالق تأویل کنند و باب مغفول تأویل را رونق دهند؟ مرحوم طالقانی دراین‌باره بدین مضمون گفته‌اند که قرآن گرچه کلام خداست ولی ازآنجاکه به لفظ آمده نباید اسیر لفظ شویم و بلکه باید الفاظ قرآن را به خالق آیات قرآن تأویل کنیم. دراین‌باره آیات زیادی وجود دارد.

چالش بعد «چالش دین – حقوق‌بشر» است. برخی معتقدند دین تأکیدی بر حقوق بشر ندارد. می‌بینیم که حضرت ابراهیم خواب مستمری مبنی بر ذبح فرزند دیدند. این خواب را با فرزندشان مطرح کرده و نظر او را می‌خواهند. او به پدر می‌گوید به آنچه امر شده‌ای عمل کن. وقتی آن دو تسلیم خدا شدند؛ خدا به آنها وحی کرد که این کار درست نیست و کشتن فرزند حتی در راه خدا هم درست نیست. این، بنیانگذاری حقوق بشر آن‌هم در اوج دوران جاهلیت است. چون قرآن دلیل اول و سرچشمه وحی است بنابراین ما باید صحت‌وسقم میراث فقهی و کلامی فقها و کلامیون را با محک قرآن بسنجیم. از این راه اجازه ندهیم اختلافات بالقوه فعلیت یافته و یا به خصومت، قهر و جنگ تبدیل شود. پیشنهاد می‌کنیم که کنگره‌های مستمر قرآنی در سطح فرق اسلامی و متفکران جهان برگزار شود و بدون پیش‌فرض‌های فرقه‌ای یا ناسیونالیستی به دستاوردهای آن تن دهیم.

[۱] گفت‌وگو با یوسف مولایی، چشم‌انداز ایران،  شماره۸۲

[۲] سوره بقره آیات ۲۴۳ تا ۲۵۲

[۳] رجوع شود به سرمقاله «قدرت مردم»، شماره۸۲ ؛ گفت‌وگوهایی با خاخام هنری سیگمن و مایکل لرنر؛ گفت‌وگو با خالد مشعل در شماره ۸۷ و گفت‌و‌گو با یوری آونری در همین شماره.

[۴] رجوع شود به مقاله «درس‌هایی از مقاومت غزه»، شماره ۸۷..

 

[۵] رجوع شود به مقاله «پشت گاف جو بایدن… » در همین شماره

۶  گفت و گوی نوام چامسکی با مؤسسه تحقیقات صلح پلیموت در تاریخ ۲۰  اکتبر ۲۰۱۴

[۷]آیت‌الله العظمی منتظری، رساله  حقوق، قم: انتشارات ارغوان دانش، ۱۳۸۵، ص ۱۳۶

 

[۸] «وَ کُنتُم اَعداءَ فَالَفَ بَینَ قُلُوبکُم وَ کُنتُم عَلی شَفا حُفرَه عَلَی النار»، آل‌عمران: ۱۰۳.

[۹] نسا:‌ ۱۴۶.

[۱۰] بینه: ۵ و عنکبوت: ۶۵.

[۱۱] نسا: ۵۱ .

[۱۲] جایگاه مردم در نظام اسلامی از دیدگاه امام خمینی(ره)، تبیان: آثار موضوعی (دفتر سی‌وپنجم)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۷، چاپ سوم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط