لطفالله میثمی*
با تشکر از گردانندگان انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده حقوق و علوم سیاسی. من خیلی متأسفم که خبری ناگوار را به شما بدهم. دیشب همرزم و همبند دیرین ما «صفرخان» به درگاه ایزدی پیوست. او سیسال در زندانهای سلطنت ستمشاهی مقاومت کرد. همه گروهها و احزاب مبارز, یک نقطه تکیهگاه و امیدبخشی در بیرون از زندان داشتند, ولی صفرخان یکّه و تنها مبارزه میکرد. بارها به او میگفتند «یک نامه بنویس, برو بیرون, آزاد شو و زندگی کن.» اما او هرگز نپذیرفت و از راهی که انتخاب کرده بود, برنگشت. سیسال مبارزه درس ارزشمندی است که امیدوارم راهنمای نسل جوان ما باشد.
***
دکترفاطمی عاشق صادقی بود که انسان در بیان حال متعالی این عشق میماند. او سه ویژگی چشمگیر داشت. نخست اینکه عاشق بود, دوم اینکه بینش درست داشت و سوم اینکه راهبردی و استراتژیک میاندیشید و سرانجام نهالهای استراتژیکی که او کاشت, به درختان سایهگستری تبدیل شدند. دکترفاطمی آغازگر نقطهعطفهای راهبردی گوناگونی بود که من سعی دارم در حضور شما دانشجویان عزیر به توضیح چند نمونه بارز آن بپردازم, باشد که راهنمای عمل و چراغ آینده شما باشد.
از اینجا شروع میکنم که چگونه به دکترفاطمی علاقهمند شدم. من چهارده ساله بودم که خبر اعدام دکترفاطمی را اعلام کردند. محیط دبیرستان خیلی غمزده بود و خفقان نیز در همهجا حاکم بود. همه جوانان ناراحت بودند ولی تنها کاری که میتوانستیم انجام دهیم این بود که با قطعه گچی روی دیوارهای کوچه و پسکوچههای اصفهان این شعار رمزی را مینوشتیم: «م ۱۰۰ ق ۱۴/۳ روز است» یعنی, ”مصدق پیروز است“.بعد هم با الهام از حرکت ایشان, وقتی به دانشگاه رفتم, رشته مهندسی نفت را انتخاب کردم تا بدینوسیله رهرو راه مصدق و دکترفاطمی باشم.
در سال ۱۳۴۰, نهضتآزادی کلوپی در خیابان تیر دایر کرد. روز عاشورا مهندس بازرگان در حیاط کلوپ سخنرانی شورانگیزی داشت. وی گفت: «ما میگوییم اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد.. من میخواهم امروز بگویم اللهم العن من قتل دکتر سیدحسین فاطمی. خدایا لعنت کن آن کسی را که دکترحسین فاطمی را کشت.» و از آنجا که شاه فرمان اعدام او را داده بود, بنابراین جمعیت حاضر در جلسه یکصدا به نشانه تأیید, صلوات بلندی فرستادند. این سخن مهندس بازرگان, آن هم با آن شور و حال دینی و انقلابی باعث شد تا من بیشتر به مطالعه زندگی این عاشق راه ملیشدن نفت علاقهمند شوم.
نهضت ملی, مؤلفههای آن و نقش دکتر فاطمی
نهضت ملی, نقطهعطف مهمی در تاریخ سیاسی ایران بهشمار میرفت. نهضت دو مؤلفه داشت: نخست انتقال قدرت از دست دربار به مجلس و ملت, که این کا ر با اصلاح قانون انتخابات عملی شد. و یکی هم استیفای حقوق ملت ایران از نفت ما, که با قانون ملیشدن نفت انجام پذیرفت که دکترحسین فاطمی, هم در طراحی و هم در اجرای این دو مؤلفه, نقش تعیینکنندهای ایفا کرد. بهطوری که مصدق میگفت ما پیشنهاد ملیشدن نفت را مدیون دکترفاطمی هستیم. از روی دستخط شادروان د کترمحمد مصدق چنین میخوانیم: «اگر ملیشدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده, باید از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکترحسین فاطمی است که روزی در خانه جناب آقای نریمان پیشنهاد خود را داد و عمده نمایندگان جبهه ملّی حاضر در جلسه آن را به اتفاق آراء تصویب نمودند, رحمهالله علیه که در تمام مدت همکاری با اینجانب, حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.» شگفتانگیزاین که انسان در وادی سیاست ـ که لغزان و پرمخاطره است, وارد شود و آنگاه پیر عارف و صادق باتجربه و روزگار آزمودهای همچون مصدق, با آن دیدگاه کارشناسانه, چنین او را بستاید و بشناساند.
دکترفاطمی؛ حُرّ نهضت ملی ایران
دکترفاطمی در خاطراتش نقل میکند که «من با نظارت مصدق, با پادشاه روابط و دید و بازدیدهایی داشتم» یک روز در زمان رزمآرا به خود من گفت «مملکت را میخواهید به کجا بکشانید, مگر میشود نفت را ملی کرد. گفتن این حرف آسان است. انگلیسیها عشایر را تحریک خواهند کرد یکپارچه ایران را به آتش خواهند کشید». من در جواب گفتم: «داستان خواجهنصیر و خلیفه عباسی را که حتماً اعلیحضرت شنیدهاید, ما هم بهتدریج «شرکت» را لای نمد میمالیم. اگر دیدیم دنیا به هم خورد و آسمان به زمین خواهد آمد, او را رها خواهیم کرد و الاّ لای نمد جان خواهد داد».
وی طوری شاه را نرم کرده بود که حتی شاه با نخستوزیری مصدق موافقت کند؛ در حالیکه سیدضیاء در دربار نفوذ داشته و میخواسته که خود نخستوزیر شود. این حرکت او هم یک نقطهعطف راهبردی بود.
دکترسعید فاطمی (خواهرزاده مرحوم فاطمی) به من گفت: «آن روزها که هنوز مرزبندی میان سلطنت و مردم وجود نداشت, رفتوآمدهایی بود. یک بار در ملاقاتی چهارساعته, شاه به دکترفاطمی پیشنهاد میکند تا بهجای دکترمصدق, نخستوزیر شود و مصدق هم برای استراحت به خارج از کشور برود. آنگاه از او میخواهد تا این مطلب جایی گفته نشود. ولی دکترفاطمی میگوید: «من به دکترمصدق وفادارم و باید به او بگویم.» او تمام مطالب گفتوگو را با مصدق درمیان میگذارد. بهدنبال این قضیه, مصدق از نیات باطنی شاه آگاه شد. او این شناخت را هرگز از راههای عادی و کلاسیک نمیتوانست بهدست بیاورد.
نهضت ملی بهنوبه خود حُرّآفرینی داشت و دکترفاطمی حُرّ نهضت ملّی شد.
نیکسون در کتاب «جنگ حقیقی» که در سال ۱۹۸۰ یعنی یکسال پس از پیروزی انقلاب چاپ شد, آغاز بحرانهای غرب در خاورمیانه را ملی کردن نفت توسط مصدق دانسته و ملیکردن کانال سوئز, ملیکردن ۹۵ درصد زمینهای عراق طبق قانون ۸۰ در انقلاب عراق و تشکیل اوپک را تحتتأثیر ملی کردن نفت در ایران تحلیل کرد. نیکسون جنگ ژوئن و شوک اول نفت, انقلاب لیبی, تحولات نفتی سال ۵۰ و انقلاب اسلامی ایران را برمیشمارد و معتقد است که نطفه آن بهدست مصدق گذاشته شد و این نشاندهنده این است که چه نهال ارجمندی کاشته است و چه درخت تناور و سایهگستری را پرورش داد.
بینــش
نقطهعطف بعدی, بینش درست او بود. دکترفاطمی پس از کشتهشدن محمد مسعود, روزنامهنگار ملی, بر سر مزارش سخنرانی میکند و میگوید: «گلوله انگلیس مغز محمد مسعود را متلاشی کرد». به محض اینکه این جمله تمام میشود, یک گلوله به شکم دکترفاطمی شلیک میشود و پس از آنکه راهی بیمارستان می شود و جراحی میکند, دوباره, به عرصه سیاست بازمیگردد و مشغول بهکار میشود. بینش روشن او, درست و دقیق تشخیص داده بود. بعدها براساس اسناد, فاش شد که در هر دو مورد ـ ترور مسعود و ترور فاطمی ـ دست انگلیس در کار بوده است.
بستن سفارت انگلیس
نقطهعطف دیگر, بستن سفارت فخیمه انگلیس بود و این اولینبار بود که سفارت انگلیس در ایران بسته میشد. دکترفاطمی پیش از این حرکت, خیلی مسئله را بازنگری و تحلیل کرده بود. تلفنهایی هم از این طرف و آن طرف می شد, ولی دکتر خیلی قاطعانه این کار را انجام داد. همزمان با شب ۲۵ مرداد که نصیری با تانک و مسلّح به در خانه دکترمصدق میرود و نامه عزل ایشان را از سوی شاه به وی ابلاغ میکند, و مصدق نیز باور میکند که کودتا شده و با دستگیری نصیری توسط گارد خودش آن را عقیم میگذارد, دکترفاطمی را دستگیر میکنند. دکترفاطمی فردای آن روز, آزاد میشود و پس از شکست کودتا به بهارستان میآید و در سخنرانی شورانگیری میگوید: «دربار شاه, روی دربار ملک فاروق را سیاه کرد». حرکت از آنجا آغاز میشود که مردم در بهارستان تظاهرات میکنند و میگویند: «ما پیرو قرآنیم, ما شاه نمیخواهیم», چرا که سلطنت موروثی در قرآن وجود ندارد. این اولین شعار ضدسلطنت بود که تحت یک رهبری توسط ملت داده شد.
این حرکت ادامه پیدا کرد تا بهمن ۵۷ که شاه ازایران رفت. این هم نهال دیگری بود که در ۲۶ مرداد ۳۲ کاشته شد و در بهمن ۵۷ به بار نشست.
مصدق بهدنبال توطئههایی که شرکت نفت داشت, به این رسید که یکی از مقامهای مهم شرکت نفت, ارتش است که در پی قرارداد وثوقالدوله و بعد از کودتای رضاخان و سیدضیا بهوجود آمد و ارتش در تمام شهرستانهای ایران توطئه کرد. مثلاً امامجمعه تهران, آقای دکترامامی که استاد دانشگاه حقوق بود, با وجود شیعهبودن در مهاباد که همه اهل سنت هستند, ۱۷ رأی میآورد و رئیس مجلس هفدهم میشود که این اقدام به وسیله ارتش صورت گرفت. مصدق میگفت: «بهدنبال ملّی کردن نفت, باید ارتش را ملی کرد». بعد به شاه گفته بود: «طبق قانون انقلاب مشروطیت, نخستوزیر باید وزیردفاع هم باشد». شاه مقاومت کرد و مصدق در ۲۶ تیرماه استعفا داد. آنگاه قیام پرشکوه سیتیر را به نتیجه رساندند و سیشهید در راه استقلال و آزادی دادیم و مصدق را بر سر قدرت برگرداندند و پست وزارت دفاع را هم بهدست گرفت. ایشان سپس سازمان افسران ملّی, که در رأس آن تیمسار افشارطوس بود و خطمشیشان اصلاح ارتش بود, پیشنهادهایی به دکتر مصدق دادند, تا ارتش تصفیه شود و عدهای اخراج شوند. اخراجیها کانون بازنشستگان ارتش را تأسیس کردند. اینها توطئهگران کودتای ۲۸ مرداد شدند و همینها بودند که در شهادت افشار طوس نقش داشتند. با این اصلاح راهبردی بود که ارتش میرفت تا نیروی مثبتی بشود؛ مثل حالا که در وزارت اطلاعات قتلهای زنجیرهای طراحی شد. جوانهای ایران کشته شوند, فروهر و پروانه جنبش دانشجویی را کارد آجین کنند, بعد از آن هم یک عده دستگیر میشوند و…
به هر حال مصدق ارتش را ملی کرد و این یکی از افتخارهای ملی ایران بهشمار میرود. خاتمی نیز وزارت اطلاعات را ملی کرد.
قانون انقلاب
نقطهعطف دیگری که دکترفاطمی آفرید واقعه ۲۵ مرداد است. صبح روز ۲۶ مرداد, زمانی که دکترفاطمی بیپروا به اتاق مصدق رفت, به او گفت: «من دیگر نمیخواهم وزیر خارجه باشم, مرا وزیر دفاع کنید». دکترمصدق گفت: «برنامهتان چیست؟» دکترفاطمی گفت: «برنامه من این است که تا ظهر امروز, پنجاه نفر را اعدام کنم». دکترمصدق با صدای بلند فریاد زد: «با چه قانونی؟» دکترفاطمی گفت: «با قانون انقلاب». مصدق گفت: «قانون من, قانون اساسی است, قانون انقلاب نیست». دکترفاطمی گفت: «قانون من, قانون انقلاب است». وقتی دکترفاطمی از اتاق بیرون میرفت رو به دکترغلامحسین مصدق کرد و در همان حال که عصایش را بلند کرده بود گفت: «غلام, این پدر تو ما را به کشتن میدهد, پدر تو همه ما را به کشتن میدهد». مصدق میگوید: «من یک عمر از قانون دفاع کردم. باید بروید با دکترصدیقی (وزیر کشور) گفتوگو کنید و ببینید آیا راهکار قانونی دارد یا نه؟» که من دیگر نمیدانم این پیگیریها به کجا رسید.
با چشمی گریان, تقدیم به عشق
خوب است حادثه جالبی را برایتان تعریف کنم. بعد از پیروزی انقلاب, خط ما این بود که هیچ سِمَتی نگیریم و با دوستان روی اسناد انقلاب کار میکردیم. براساس مطالعات و روند ضرباتی که خورده بودیم به منزل تیمسار آزموده؛ آیشن ایران رفتیم. او رئیس دادگاه مصدق و دادستان ارتش بود. در گاوصندوق منزل او سندی با دستخط دکترفاطمی پیدا کردیم که با خودنویس سبز نوشته شده بود. این سند خاطرات دکترفاطمی در چهلروز پس از کودتای ۲۸ مرداد بود, یعنی چهارم و پنجم مهرماه. دکترفاطمی در بیدادگاه کودتاچیان گفته بود: «اگر دفاعیاتم چاپ نشود و گوش به گوش هم نرسد و در پروندهها مدفون شود, در فردای روشن, این پروندهها بهدست نسل آینده خواهد افتاد و حقایق روشن خواهد شد». امیدواری در نوشتههای او موج میزد که این نوشتههایش راه دوری نمیرود و به نسلهای بعد میرسد. بیان او که از عمق ایمانش نشئت گرفته نشان میدهد که برای تاریخ سمت و سویی قائل بود و به پیروزی حق بر باطل یقین داشت. از آنجا که هرکس با مطالعه این جملهها بیاختیار اشک از چشمانش جاری میشد, لذا این مجموعه در کتابی با عنوان «با چشمی گریان, تقدیم به عشق» در اسفندماه سال ۱۳۵۸ توسط انتشارات «صمدیه» چاپ و توزیع گردید.
استراتژی امیـد
دکتر, عاشق حقیقی بود. در قرآن هم میخوانیم, اینها که عاشق هستند لحظهای ترس و ناامیدی در دلشان راه ندارد. امید دارند, امید به آیندهای روشن. مذهبی بودن صرفاً این نیست که آدم آیه بیاورد و احکام بلد باشد. جوهر مذهبی بودن و دینداری, امیدواری به آینده است؛ دکترفاطمی نماد برجسته استراتژی امید بود. اینکه او چهل روز بعد از کودتا اینگونه جمعبندی بکند, آن هم در شرایط دشوار آن روزها و در دفاعیاتش ثبت کند, نقطه امیدبخش و پراهمیتی برای جوانان امروز است. مصدق هم سال ۴۲ خاطراتش را نوشت ولی دکترفاطمی چهل روز بعد از کودتا دست به نوشتن خاطرات برد. خود او جملهای بدین مضمون میگوید که وقتی آرامش نسبی پیدا کردم پس از شوکی که کودتا وارد کرده بود نشستم به نوشتن خاطرات, چقدر تأسف میخورم از اینکه ادامه پیدا نکرد.
نقطهعطف راهبردی دیگری که دکترفاطمی به ما نشان داد و برای ما قرنها میماند در روز ترور ایشان جلوهگر شد. وقتی دکترفاطمی را از پلههای اطلاعات شهربانی پایین میآورند, گروه شعبانبیمخ به او حملهور میشوند و او را از همان ناحیهای که جراحی شده بود با ضربات چاقو مجروح کردند. خواهر دکترفاطمی (سلطنت خانم) که زینبوار مدافع برادرش بود, به محض حمله اوباش, خود را به روی دکترفاطمی میاندازد و یازده ضربه چاقو را به جان میخرد و تنها دو ضربه چاقو به دکترفاطمی میخورد. فاطمی در آنجا جملهای دارد که میگوید: «من هم مانند امام حسین(ع) که در راه آزادگی شهید شد, در راه آزادی وطن شهید خواهم شد» و بعد میگوید: «خون من نشان داد که انگلیس را باید در دربار شاه از بین برد».
او خود پیام خونش را داد
بعد از ۲۸ مرداد میبینیم که بین مردم و دربار قهر بهوجود میآید. دوستان مصدق هیچکدام وزیر, وکیل یا مدیرکل نشدند. این وضع ادامه پیدا کرد تا ۱۵ خرداد ۴۲ که اوج قهر بود و حرکت قهرآمیز قیام ۱۵ خرداد و بعد هم انفجار انقلاب در بهمن ۵۷ رخ داد. یعنی مبارزات ضداستعماری عمدتاً تبدیل به مبارزات ضداستبدادی و ضدسلطنتی (منتهی به سلطنت وابسته) شد و این نهالی بود که با خون دکترفاطمی کاشته شد و به درخت تناور و سایهگستری بدل گردید.
اصل بقای عشق
ویژگیهای بارز دکترفاطمی را در محورهای عشق و بینش و راهبرد برشمردم. آنچه از نگاه من در ویژگیهای ایشان به نحو برجستهترین شهود بود و من آن را از همه مهمتر میدانم؛ همان عاشقانه بودن حرکت وی بود. در کتابهای علمی آمده که براساس اصل بقای ماده و انرژی, هیچچیز به خودی خود بهوجود نمیآید و هیچچیز به خودی خود از بین نمیرود. ماده به انرژی تبدیل میشود و انرژی به ماده, ولی یک تبصره را باید به این اصل افزود و آن هم «عشق» است.
اصل بقای عشق یعنی هیچچیزی, هیچ فداکاری و ایثاری و هیچ امیدواری و عشقی از بین نمیرود. دکترفاطمی در بیدادگاه رژیم پهلوی دفاعیات بیپروا و شجاعانهای را قرائت میکند و در آن یاد آور میشود که سخنان و آرمانش به نسل آینده خواهد رسید. رئیس دادگاه, دفاعیات وی را در گاوصندوق منزلش حبس میکند تا کسی به آنها دسترسی نداشته باشد, امّا به اراده الهی و از آنجا که عشق و ایمان هرگز پنهان نمیماند و همچنان بر تارک تاریخ میدرخشد, پس از انقلاب بهدست رهروان عاشق میافتد.
دکترفاطمی از نگاه عشق و امید «آینده» را روشن میدید. امیدوارم شما دانشجویان نیز همچون آن بزرگوار, لحظه را دریابید ولی به لحظه دلخوش نباشید و یا ناامید نگردید, بلکه با امید به فردای روشن, با گامهای استوار و مصمم, قدم در راه اعتلای حقیقت و پاسداری از آزادی و استقلال بگذارید. آزادی و استقلال که ثمره خون بزرگمردانی چون دکتر حسین فاطمی است.
روانش شاد و راهش پر رهرو باد!
* سخنرانی در دانشکده حقوق و علومسیاسی دانشگاه تهران بهمناسبت سالگرد شهادت دکترفاطمی مورخ ۱۹/۸/۸۱