بدون دیدگاه

هژمونی‌طلبی در برابر آرای مردم

 

لطف‌الله میثمی

انقلاب ایران گرچه توحیدی و اسلامی بود، اما با آرای چشم‌گیر مردم بود که در بهمن ۵۷ پیروز شد و بنیان‌گذار انقلاب در ۱۲ بهمن همان سال در بهشت زهرا گفتند که به اتکای این مردم دولت تعیین می‌کنم. پیشرفت‌های بعدی نیز عمدتاً به اتکای آرای مردم بود.

گرچه قصد ریشه‌یابی بحران‌ها را ندارم، اما اکنون که ۳۸ سال از پیروزی انقلاب می‌گذرد ما عملاً با بحران‌هایی همچون کاهش بسیار آب‌های زیرزمینی، ریزگردها، آلودگی هوا، فساد سیستماتیک که به تازگی در قالب فیش‌های حقوقی مطرح شد، بی‌اعتمادی اجتماعی و شکاف حکومت-ملت روبه‌رو هستیم، اما آنچه در ورای این بحران‌ها قصد نگارش آن را دارم که جای امیدواری دارد و به کمک آن می‌توان بحران‌ها را به خوبی حل کرد، نهادینه‌شدن آرای مردم و استراتژی امید است.

پس از پیروزی انقلاب، جریان‌ها و گروه‌های مختلفی بودند که هر کدام ادعای هژمونی و رهبری بلامنازع داشتند و حاضر نبودند بر اساس آرای مردم و وزن مناسبی که داشتند با دیگر نیروها به تفاهم و اجماع برسند. برای نمونه سلطنت‌طلبان سعی کردند با اقدامات نظامی، اتکا به نیروهای مذهبی که سال‌ها حکومت سلطنتی را به رسمیت می‌شناختند و در نهایت با کودتای نوژه بر دیگر نیروها فائق آیند. این اقدامات گرچه هزینه‌های اجتماعی فراوانی را به جامعه تحمیل کرد، اما موفق نبود.

مجاهدین خلق نیز به رهبری مسعود رجوی مدعی بودند که پیش از انقلاب شهدای زیادی داده و موجب پیروزی انقلاب شده‌اند، بنابراین حق خود می‌دانستند که سرنوشت انقلاب را به‌دست گیرند و می‌گفتند نیروی دیگری آمد و با موج‌سواری انقلاب را از دست ما ربود، حتی آقای عزت شاهی (مطهری) در گفت‌وگویی با چشم‌انداز ایران شماره ۳۸ ادعا کرد که گرچه مجاهدین تحلیل درستی از تغییر ایدئولوژی سازمان در سال ۱۳۵۴ ارائه ندادند و عملکردشان در زندان با دیگر نیروها هم حساسیت‌برانگیز بود، ولی با توجه به شهدایی که داده بودند و اعضای مذهبی‌شان اگر پس از انقلاب دست به اسلحه نمی‌بردند، می‌توانستند به‌تدریج و به‌طور طبیعی حاکم شوند. با این‌حال هرچند هزینه‌های فراوانی را هم خودشان پرداختند و هم به جمهوری اسلامی تحمیل کردند، ولی در نهایت قضاوت عمومی و باور مردم این خشونت‌ها را نپذیرفت. در شرایطی که مردم درگیر دفاع از کشور بودند و با متجاوزان بعثی می‌جنگیدند، مجاهدین با صدام هم‌پیمان شدند و حتی به ایران حمله کردند، اما در نهایت مقاومت مردمی در برابر ایشان ایستاد و با گذشت زمان نیز مجاهدین افول بیشتری کردند و امروزه قضاوت عمومی آن‌ها را نیرویی مردمی نمی‌شناسد.

نیروی دیگر جریان چپ مارکسیستی در ایران بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ زیر فشار بودند و ۳۰ تن از افسران حزب توده را اعدام کردند. پس از قیام ملّی ۱۵ خرداد نیز سازمان‌های چریکی زیادی مانند گروه فلسطین، سازمان چریک‌های فدایی خلق، ستاره سرخ و سازمان انقلابی حزب توده مبارزات زیادی کردند و هزینه‌های فراوانی نیز پرداختند و در جریان پیروزی انقلاب نیز ادعا داشتند که در این انقلاب نقش داشته‌اند و لذا باید حقشان به رسمیت شناخته شود، اما به دلیل بینشی که در بخشی از انقلابیون حکم‌فرما بود و برخلاف نص قرآن ایشان بی‌خدا و نجس تلقی ‌شدند و نه یک شهروند جمهوری اسلامی، بنابراین برخی از ایشان راه گنبد و کردستان را برگزیدند و به خط‌مشی مبارزه مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی درافتادند. این خط‌مشی‌ها نیز درنهایت هزینه‌های فراوانی را هم به خودشان و هم به نظام جمهوری اسلامی تحمیل کرد، اما در نهایت موفق نبود.

در میان نیروهای فعال در انقلاب مانند حزب جمهوری اسلامی و جریان بنی‌صدر نیز اختلافات چشم‌گیری وجود داشت که هر کدام مدعی هژمونی بر دیگر نیروها و قدرت‌گیری بود، اما نه حزب توانست شاکله خود را حفظ کند و نه بنی‌صدر موفق شد ادعاهای خود را تحقق دهد. در کنار این نیروها سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز مدعی بود که مملکت را در برابر جنگ تحمیلی نجات داده است و هرگاه انحرافی مشاهده کند، برای حفظ انقلاب وارد صحنه می‌شود و انقلاب را نجات می‌دهد. یکی از فرماندهان سپاه در سخنرانی پیش از خطبه نماز جمعه می‌گفت که ما مخالف نخست‌وزیریِ بازرگان و ریاست‌جمهوریِ بنی‌صدر بودیم و این بدان معناست که تلویحاً با امام زاویه داشتند. طی جنگ نیز معتقد بودند که ما صرفاً یک نیروی نظامی نیستیم و باید پابه‌پای پیشرفت عملیات سهم‌مان در قدرت سیاسی مرکز نیز بیشتر شود؛ که البته عملاً نیز این اتفاق می‌افتاد.[۱] زنده‌یاد حاج داوود کریمی به من می‌گفت که وقتی آقای خامنه‌ای با رأی بالای مردم به ریاست‌جمهوری برگزیده شدند، برخی از نیروهای سپاه به دلیل برخی اختلافات فکری معتقد به حفاظت از ایشان نبودند تا اینکه درنهایت خود حاج داوود نیروهایی را برای حفاظت از ایشان فراهم کرد.

بدین‌سان پس از پیروزی انقلاب تا مدت‌ها نیروها به دنبال هژمونی‌طلبی بودند، اما آنچه در جمع‌بندی خود لحاظ نمی‌کردند قضاوت مردمی بود که انقلاب را به پیروزی رسانده بودند.

در خرداد ۱۳۷۶ حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی با رأی چشمگیر ۲۰ میلیونی رئیس‌جمهور شد، ولی باز هم نیروهای هژمونی‌طلب آن را برنتافته و کارناوال شهرک‌غرب و برنامه تلویزیونی چراغ به راه افتاد. پس از قتل‌های زنجیره‌ای، خاتمی در ۵ مرداد ۱۳۷۸ در همدان گفت که حمله به کوی دانشگاه در ۱۸ تیرسال ۷۸، واکنشی به افشای قتل‌های زنجیره‌ای و اعلام جنگ به دولت بود. به نظر می‌رسد که برخی تحلیلشان این بود که خاتمی در مواجهه با قتل‌های زنجیره‌ای به جای مقاومت استعفا خواهد داد. برخی از نیروهای هژمونی‌طلب که هزینه‌های زیادی نیز برای کشور پرداخته بودند روا نمی‌دانستند که خاتمی با چند لبخند رئیس‌جمهور شود و آن‌ها کنار بنشینند و پیش‌بینی می‌کردند که مانند بنی‌صدر که از کشور رفت خاتمی نیز ظرف چند ماه آینده به هامبورگ –جایی که پیش از انقلاب با آقای بهشتی همکاری داشت- خواهد گریخت. آنچه در محاسبه ایشان جایی نداشت آرای مردم بود و اینکه انقلاب اسلامی و مردمی ما به‌سرعت به قانون اساسی ثمره انقلاب تبدیل شد که آرای مردم در این قانون، جایگاه بسیار والایی داشت.

آقای خاتمی در سالگرد پیروزی دوم خرداد، طی مراسم عظیمی در بین هواداران خود در دانشگاه تهران، گفت هر نیرویی، دوم خرداد را به‌نحوی تفسیر می‌کند، ولی به نظر من ویژگی دوم خرداد ۱۳۷۶، اعتقاد به قانون اساسی و قانون‌گرایی بود و مردم به این مقوله رأی دادند. در قانون اساسی، هم «آری» به بسیاری از ارزش‌ها همچون استقلال و آزادی وجود دارد و هم «نه» به بسیاری از ضد ارزش‌ها همچون شکنجه و خودکامگی؛ یعنی، مردم صاحب مانیفستی به‌نام قانون اساسی شده بودند که خواسته‌های ایجابی و سلبی مردم در این قانون آمده بود و لذا تمایل داشتند که روابطشان را بر اساس قانون تنظیم کنند و از خودکامگی بپرهیزند. کما اینکه شعار مردم در روز رأی‌دادن به جمهوری اسلامی، «جمهوری اسلامی آری، حکومت خودکامه هرگز» بود. در خرداد ۱۳۸۰ علی‌رغم اینکه خاتمی رقبای زیادی داشت و پیش‌بینی می‌شد که اجازه پیروزی او برای بار دوم را نخواهند داد، اما این انتخابات نیز با تأیید ۲۲ میلیونی مردم روبه‌رو شد و مقام رهبری آن را تنفیذ کرد. خاتمی در مراسمی در دانشکده فنی گفت در این مدت هشت سال، چند انتخابات رفراندوم‌گونه انجام شده است و قانون‌گرایی و اصلاحات بن‌بستی ندارد و من هم اگر لازم باشد، جام شوکران را خواهم نوشید. به نظر می‌رسید که تنها مشکل، تن‌دادن برخی نیروهای هژمونی‌طلب به قانون‌اساسی، آرای مردم و تنفیذ مقام رهبری بود تا بتوانیم در بستر وحدت به‌دست آمده مسیر توسعه در راستای قانون‌اساسی را طی کنیم.

ملاحظه می‌کنیم هرچه از عمر جمهوری اسلامی می‌گذرد، آرای مردمی در نیروهای این کشور نهادینه‌تر شده است تا جایی که یکی از وزرای اسبق گفته بود که اگر اصلاح‌طلبی و قانون‌محوری برای بار سوم با چنین آرای چشمگیری تکرار شود، باید در ایدئولوژی خود تجدیدنظر کنم و نظر مرحوم امام مبنی بر اینکه میزان رأی ملت است را بپذیریم. مرحوم امام گفته بودند حتی اگر مردم استبداد را هم بخواهند، ما نمی‌توانیم آن‌ها را به زور باز داریم.

انتخابات نهمین دوره ریاست‌جمهوری در خرداد ۸۴ به بهترین وجه انجام شد و آقایان هاشمی، کروبی، احمدی‌نژاد، معین و لاریجانی با یکدیگر رقابت کردند و هریک بخشی از رأی مردم را به خود اختصاص دادند و انتخابات به دور دوم کشیده شد. تحلیل‌گران سیاسی بر اساس نتیجه این انتخابات تحلیل کرده بودند که در ایران اسلامی، هیچ نیرویی قادر نیست به‌تنهایی بر مملکت حکمروایی کند و باید با سایر نیروها از در تفاهم درآید. این بار نیز قانون اساسی و آرای مردم،‌ حرف اول را می‌زد و مملکت در راستای اجرای بدون تنازل قانون اساسی پیش می‌رفت.

اگرچه خاتمی در طول هشت سال قدرت به‌ قول خودش همه حقایق را به مردم نگفت، اما دروغ نیز نگفت و در این راستا محبوبیت بسیاری یافت؛ لذا راهبرد هژمونی‌طلبی از راه‌های غیرقانونی تضعیف شد.

در خرداد ۱۳۸۸ مشارکت مردمی به اوج رسید و حدود ۴۰ میلیون رأی به صندوق‌ها ریخته شد که بی‌نظیر بود. سخنرانی آقای احمدی‌نژاد در ۲۴ خرداد ۸۸ در میدان ولیعصر و خس و خاشاک خواندن مردم و تظاهرات ۲۵ خرداد در تهران در واکنش به آن اهمیت آرای مردمی را مشخص کرد و رهبری نیز در سال ۹۲ آرای مردم را به حق‌الناس تعبیر کرد. همچنین در انتخابات یازدهمین دوره ریاست‌جمهوری در ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ با حق‌الناس‌نامیدن آرا، مردم پای صندوق آمدند و حماسه‌ای را رقم زدند و در ۲۵ خرداد در سراسر ایران، جشن و پایکوبی بی‌نظیری برپا شد. پیش‌بینی می‌شد که مردم به نامزد جریانی رأی دهند که به مردم یارانه می‌داد درحالی‌که این نامزد تنها ۳ میلیون و ۶۰۰ هزار رأی را به خود اختصاص داد و مردم عملاً به نامزدی رأی دادند که به‌ دنبال تعامل با دنیا و دورکردن سایه جنگ از کشور بود.

در انتخابات ۹۴ نیز با وجود رد صلاحیت‌های گسترده، مردم با توسل به قانون اساسی و ظرفیت‌های آن پای صندوق آمدند و سرنوشت خود را رقم زدند. این در حالی بود که هم در ۹۲ و هم در ۹۴، برخی هژمونی‌طلبان، مسیر دیگری را پیش‌بینی می‌کردند.

چه بخواهیم و چه نخواهیم هرچه می‌گذرد، قانون اساسی ثمره انقلاب و آرای مردمی نهادینه‌تر می‌شود و هژمونی‌طلبی از راه‌های غیرقانونی و غیرمردمی در شیب نزول قرار می‌گیرد و این روند تنها نقطه امید ما در مقابل تمامی بحران‌های پیش رو به‌شمار می‌رود.

تنها دغدغه من –با توجه به سوابق سیاسی‌ام- این است که هرچه پیش می‌رویم، دو روند متضاد درگیر بسط و گسترش هستند؛ نخست حرکت مردمی است که روزبه‌روز به حرکت سیاسی-قانونی خود وفادارتر می‌شوند و این روند را به صلاح جامعه و نظام و مردم می‌دانند. ایشان آرای خود را حق‌الناس قلمداد می‌کنند، آن را تنها راه می‌دانند و برای دفاع از آن انگیزه‌مندتر می‌شوند. از سوی دیگر، روند دیگری در نظام جمهوری‌اسلامی وجود دارد که هرچه پیش می‌رویم، به‌سمت فضای امنیتی و نظامی و بسته گرایش بیشتری می‌یابد. نگرانی اینجاست که این دو روند مبادا در نقطه‌ای تلاقی کنند که تلاقی خشونت‌بار و پرهزینه‌ای خواهد بود. باشد که طراحان استراتژیک در تمامی سطوح با اقدامات بینشی، روشی و منشی خود بکوشند تا از بروز چنین تلاقی‌ای پیشگیری کنند.

[۱]  رجوع شود به گفت‌وگوی مستندسازان جنگ با حجت‌الاسلام حسن روحانی و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در شماره‌های ۹۵ و ۹۶ نشریه چشم‌انداز ایران.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط