احمد غضنفرپور
#بخش_سوم
همانگونه که بسیاری افراد در سنین بالا دچار فراموشی شده و گذشته خود را از یاد میبرند، ملتها نیز با گذشت زمان و رسیدن اتفاقات و تحولات جدید، سیری که بر آنان رفته را از یاد میبرند. اینکه از کجا به کجا رسیدهاند در ذهنها نمیماند و چه بسا روایتهای دیگری جایگزین شود. خاطرات افراد دستاندرکار گذشته، از عواملی است که یاد گذشته را آنچنان که بوده در اذهان زنده کرده و چهبسا نگاه ما را اصلاح کند. سومین بخش خاطرات دکتر احمد غضنفرپور به شرایط پاریس در زمان هجرت امام خمینی به آنجا اختصاص دارد.
در قسمت دوم گفته شد که اعتصاب غذای کلیسای سنمری پایان یافت، ولیکن کشمکشها ادامه پیدا کرد و روزبهروز بر ابعاد آن افزوده میشد. وقتی زمزمه خروج امام از عراق و آمدن احتمالی به پاریس مطرح شد ما نگران بودیم که با این اختلافات که میان روشنفکران مذهبی بهوجود آمده و بهجای همافزایی، همدیگر را خنثی میکنیم چه باید کرد؟ متأسفانه این پیشبینی بعد از ورود امام به پاریس تحقق پذیرفت و سرنوشت انقلاب اسلامی را به گونه دیگری رقم خورد. در بخشهای آینده مفصلاً بدین موضوع خواهیم پرداخت.
قبل از ورود امام خمینی به پاریس واقعهای تکاندهنده رخ داد که به مناسبت اهمیت تاریخی به آن اشاره میشود. تقریباً یک ماه قبل از ورود امام به پاریس یکی از خبرنگاران فرانسوی برای مصاحبه و فیلمبرداری از امام اجازه ملاقات گرفت و به نجف رفت. بعد از ملاقات در حال بازگشت به پاریس بود که توسط پلیس عراق بازداشت شد و حلقه فیلم مصاحبه با امام را از او گرفتند.
در اروپا سروصدای زیادی برپا شد. اعتراضهایی از ناحیه سازمانهای بینالمللی (حقوق بشر، سازمان عفو بینالملل…) صورت گرفت. سرانجام دولت عراق مجبور شد پس از چند روز او را آزاد کند. پس از بازگشت او به پاریس معلوم شد خبرنگار قبلاً پیشبینی چنین برخوردی را کرده بود و کپی فیلم را بهطور مخفیانه به پاریس فرستاده بود.
متن مصاحبه تکاندهنده او بلافاصله در روزنامههای معتبر مانند لوموند یا فیگارو و گاردین۱ به چاپ رسید و موردبحث محافل سیاسی و روشنفکری قرار گرفت. خبرنگار شرح مفصلی از نحوه زندگی، برخورد با مسائل، موضعگیریهای امام نسبت به رژیم شاه و قدرتهای خارجی، مختصری از برنامه آینده و همچنین مسائل خصوصی ازجمله سادهزیستی و آرامش درونی، معرفت و معنویت آیتالله ارائه داده بود. ازجمله مسائلی که برای جامعه غرب تازگی داشت این بود که نوشته بود، ایشان از ابتدا تا انتهای مصاحبه با خونسردی کامل راجع به یکیک موضوعات بهطور دقیق پاسخ میداد، حتی در موضوعات حساس مانند درگذشت فرزندش سید مصطفی خمینی اندک تغییری در چهره و گفتارش مشاهده نشد، آرام، محکم و مستدل به پرسشها پاسخ میداد.
این نحوه برخورد همه را به حیرت واداشت و امام خمینی را در مقام و موقعیت مردان نادر تاریخ و اهل معرفت مانند جنید بغدادی یا سید ابوالحسن مدیثهای که در مرگ فرزندانشان با خونسردی تمام برخورد کرده بودند قرار داد.
انتشار این مصاحبه هیجانانگیز با توجه به زمینههای مساعد قبلی که شرحش آمد، در شناسایی رهبر انقلاب به مردم غرب و شرق بسیار مؤثر واقع شد.
ورود امام خمینی به پاریس
شرح کامل خروج امام خمینی از نجف و ورود به پاریس در خاطرات آقای دکتر یزدی آمده، که در اینجا از تکرار آن خودداری میشود، ولی خلاصهای از آن برای روشن شدن مسائل بعدی ضروری است که اشاره میشود.
آقای خمینی به عراقیها گفته بودند که بههیچوجه به نجف بر نخواهند گشت. از بصره به کویت و از آنجا به دمشق خواهند رفت و به همین دلیل در هواپیمایی که بعدازظهر همان روز از بصره به بغداد پرواز میکرد برای پنج نفر جا پیشبینی کرده بودند.
بعد از آنکه آقای خمینی پیشنهاد سفر به پاریس را پذیرفتند، در مورد جوّ سیاسی ایرانیان مقیم پاریس صحبت شد. ایشان نگرانی خود را از اختلافات گروهها و اشخاص در پاریس ابراز داشتند و شرط گذاشتند که در پاریس به این دستهبندیها و گروهبندیها کشیده نشوند.
اولین شرط این بود که ایشان در پاریس به منزل هیچکس وارد نخواهد شد؛ بنابراین، باید ترتیبی داده میشد که مکان مستقلی برای اقامت ایشان اجاره شود و اجاره آن را شخصاً خود خواهند پرداخت، بهطوریکه هیچکس نتواند از حضورشان در پاریس بهرهبرداری گروهی و یا شخصی نماید. سپس درباره وضع غذا و خوراک از جهت انطباق با مقررات شرعی سؤالاتی کردند. توضیح دادم که در پاریس اقلیت بزرگی از مسلمان، خصوصاً الجزایریها هستند که مغازههای قصابی و خواربارفروشی و حتی نانواییهای خودشان را دارند و برای تهیه گوشت طبق ذبح شرعی و دیگر مواد غذایی مشکلی نخواهد داشت. به هر حال ایشان گفتند که مرا متشرع میدانند و مسئولیت شرعی آن را بر عهده من وامیگذارند.۲
در این قسمت از سخنان آقای دکتر نکات قابلتوجهی وجود دارد که ضروری است به پارهای از آنها اشاره شود:
نکته اول اینکه امام خمینی که تا این زمان از وجود دستهبندیها و اختلافات جناحهای روشنفکری مذهبی بیاطلاع یا کماطلاع بودند، قبل از آمدن به پاریس در جریان قرار گرفتند و همین امر باعث شد بعد از ورود و قرار گرفتن در متن اختلافها، تدریجاً از اعتماد اولیهشان نسبت به روشنفکران مذهبی کاسته شود و رو به سردی گراید.۳ از اینرو بود که آقای بنیصدر تمایل چندانی برای ورود ایشان به پاریس نداشت، زیرا ماجراهای بعدی را از قبل پیشبینی کرده بود.
نکته دوم اینکه روحیه انحصارطلبی آقای دکتر یزدی باعث شده بود روحانیون همراه امام از ایشان دل خوشی نداشته باشند و از اول خود را برای ستیزهای بعدی آماده کرده بودند. روزی حجتالاسلام فردوسیپور میگفت وقتی از نجف خارج شدیم، حاج احمد آقا به ما گفت مواظب باشید کلاه سرتان نرود. آقای دکتر یزدی و دیگر روشنفکران از ماجراهای نهایی غافل و تنها به اختلافهای درونگروهی خود متمرکز شده بودند و شده بودیم.
سرانجام روز موعود فرارسید. یک روز قبل از ورود امام به پاریس خبردار شدیم ایشان فردا حرکت میکنند و باید مکان مستقلی برایشان در نظر گرفت، زیرا همانطور که آقای دکتر یزدی گفتند ایشان چند شرط گذاشته بودند که یکی از آنها این بود که حتماً باید منزل مستقل باشد. این موضوع ما را در مضیقه سختی قرار داد. در این زمان کوتاه پیدا کردن منزل در پاریس کار آسانی نبود (در شهر پاریس همیشه مشکل میتوان منزل و خانه مناسب پیدا کرد). به چند بنگاه مراجعه کردیم، ولی منزل مناسبی پیدا نشد. آقای بنیصدر پیشنهاد کرد منزلی که ما چند روزی از اقامتمان نگذشته بود و هنوز کسی از آن اطلاع نداشت را در اختیار امام قرار دهیم. با سرعت به جمعآوری وسایل که تازه نظم داده شده بود، مشغول شدیم. پلاک منزل را برداشتیم و به نام امام خمینی نوشتیم.
محل آماده شد و همگی آماده پذیرایی شدیم. فردای آن روز خبر دادند که امام و همراهان راهی پاریس شدهاند. قرار بر این بود که بهجز چند نفر از خودیها، فعلاً کسی از ورود امام مطلع نگردد. بهاتفاق آقای بنیصدر، سودابه سُدیفی و چند نفر از دوستان مانند آقایان دکتر مهدی عسگری، دکتر احمد سلامتیان، دکتر عروجی (جراح)، مهندس رضا بنیصدر، فائق بیریا آیتالهی و ایرج غضنفرپور به فرودگاه رفتیم.
آقایان دکتر حسن حبیبی و صادق قطبزاده جداگانه با کویت و نجف در تماس بودند و قاعدتاً باید در فرودگاه حاضر میبودند، اما از آنان خبری نبود. ما فکر کردیم در ساعت حرکت و یا محل فرودگاه اشتباه شده است، لذا از همان فرودگاه با نجف تماس گرفتیم. سید حسین خمینی فرزند آقا مصطفی گوشی تلفن را برداشت و گفت امام و همراهان حرکت کردهاند، شاید در فرودگاه دیگری به زمین نشسته باشند. بلافاصله به فرودگاه شارل دوگل رفتیم. مسئول فرودگاه گفت یک هواپیما ساعتی قبل به زمین نشست که چند نفر روحانی پیاده شدند و رفتند. ما فکر کردیم امام و همراهان بودند. دوباره به فرودگاه اورلی بازگشتیم. حضرات همه جمع شده بودند. نزدیک ظهر هواپیما به زمین نشست. امام و سید احمد آقا، دکتر یزدی و آقایان دعایی و فردوسیپور پیاده شدند و به سالن فرودگاه آمدند.
آقای دکتر یزدی بلیتها را به پلیس نشان داد و پس از مُهر شدن آنها به طرف ما آمدند. آقای قطبزاده قبل از همه جلو رفت و مصافحهای صورت گرفت. امام لبخند رضایتبخشی زد و احوالپرسی گرمی کرد. پس از او آقای بنیصدر رفت و دیدهبوسی کرد، اما با احوالپرسی مختصر، ولی نه به گرمی آنچه با قطبزاده انجام شده بود. سپس آقایان دکتر حبیبی، دکتر عسگری، دکتر سلامتیان، دکتر عروجی و بقیه افراد یکییکی با امام دیدار کردیم.
امام جز دو نفر اول، دیگران را برای اولین بار بود که میدید و شناخت زیادی نداشت؛ اما همانطور که آقای دکتر یزدی در خاطراتشان اشاره کردند، ایشان در مسیر راه از وجود دستهبندیها و اختلافها آگاه شدند.
از خبرنگاران و فیلمبرداران خبری نبود. قرار بود اطلاعی داده نشود، فقط دو نفر از دوستان برای عکس گرفتن آمده بودند که دوربین یکی از آنها فیلم نداشت و درب دوربین دیگری بسته بود و لذا هیچ عکس و فیلمی از آن لحظات بهجای نماند.
موقع ورود به سالن فرودگاه، لحظهای بود تماشایی. امام با چهره مصمم و جدی، مانند کسی که با لباس رزم وارد میدان کارزار شده باشد قدم برمیداشت؛ کاملاً هوشیار و آماده ستیز و «هر چه بادا باد»
ورود ایشان و چند نفر روحانی در فرودگاه برای مردم آن دیار جالب و تماشایی بود (مردم فرانسه عموماً طرفدار موضوعات تازه و بدیع هستند) در دو طرف امام آقایان قطبزاده و یزدی حرکت میکردند، طوری که مجالی برای نزدیک شدن دیگران نبود. گاهگاهی هم آهسته مطالبی ردوبدل میشد. امام اما کاملاً ساکت بود و با هوشیاری خاصی که داشت به سخنان آنان گوش میداد. (قبلاً گفته شد ایشان از وجود اختلافها و دستهبندیها مطلع شده بودند) آقای بنیصدر و دیگر همراهان دور از آنان حرکت میکردند. حاج سید احمد پشت سر ایشان و گاهی اگر فرصت دست میداد در کنار ایشان قرار میگرفت.
از پلکان پایین آمدیم. به جلو در که رسیدیم، آقای قطبزاده که فکر میکرد زمینه مساعد را آماده کرده به امام گفت منزل برایتان آماده شده بفرمایید. امام کمی مکث کرد. آقای بنیصدر به امام نزدیک شد و گفت ما منزل تهیه کردهایم. امام بلافاصله پیشنهاد بنیصدر را پذیرفت. درست به یاد ندارم ولی مثل اینکه قبلاً در این باره با حاج احمد صحبت شده بود و آنها نسبت به آقای بنیصدر اعتماد بیشتری داشتند. این موضوع را از آن جهت میگویم که چند روز بعد در جلسهای حاج سید احمد به ما گفت آقای بنیصدر را از خود میدانیم. بعد از آنکه امام پیشنهاد را پذیرفت، آقای فائق بیریا اتومبیلش را بهطرف در فرودگاه آورد. امام، آقای دکتر یزدی، آقای بنیصدر و سودابه سُدیفی در اتومبیل نشستند و بهطرف منزل ما حرکت کردند. آقای قطبزاده و حاج سید احمد و دکتر حبیبی در اتومبیل قطبزاده سوار شدند. آقای قطبزاده به من گفت شما هم میتوانید با ما بیایید. یک نفر از وکلا که از دوستان قطبزاده بود هم سوار اتومبیل شد و حرکت کردیم. بین راه دوست فرانسوی قطبزاده از نحوه برخورد شکبرانگیز حاج سید احمد خوشش نیامد و پیاده شد. سید احمد آقا بلافاصله بعد از پیاده شدن او گفت: راحت شدیم، یکی از اَجوج و معجوجها کم شدند!
همگی از بهکار بردن این الفاظ زننده تعجب کردیم. سکوتی معنیدار فضا را دربرگرفت. آقای قطبزاده بلافاصله ما را معرفی کرد و شروع کرد به تعریف کردن از دکتر حبیبی، ضمناً میخواست در ضمن معرفی بگوید این دو نفر مورد اعتماد هستند، اما آقای دکتر حبیبی به ایشان نزدیکتر است. حاج احمد کاملاً خسته به نظر میرسید، گفت از آن محیط گرم و گرفته نجف کلافه شدهایم. چنانچه در حوالی پاریس باغی و فضای بازی بتوان تهیه کرد بهتر از آپارتمان دربسته است. بلافاصله به فکرم رسید نوفللوشاتو که متعلق به همسر دکتر مهدی عسگری را در نظر بگیریم.
وقتی به منزل رسیدیم، امام و همراهان وارد شده بودند. همگی خوشحال به نظر میرسیدند. پذیرایی صورت گرفت. مقداری شوخی علمایی بین حضار ردوبدل شد. امام با چهرهای جدی نشسته بود. ما که در غرب زندگی کرده بودیم با این طرز برخوردها ناآشنا بودیم و برایمان تازگی داشت. به ایشان گفتم اجازه میدهید پردههای اتاق کشیده شود، ممکن است از روبهرو خطری صورت گیرد؟ ناگهان چهره درهمکشیده او باز شد و با خنده خاصی گفتند: اجازه ما دست شماست، هر طور صلاح میدانید. کمی تعجب کردم. تا آن موقع فکر میکردم ایشان با حالت جدی که دارند اهل لبخند و مزاح نیستند. از اینرو این حالت جدی و آن لبخند مرا به تعجب واداشت. همان روز اول مقداری با روحیات ایشان آشنا شدم.
بعدازظهر، دانشجویان و ایرانیان که از آمدن امام خبردار شده بودند با شور و هیجان وصفناپذیری بهسوی منزل روانه شدند. هیچ نیرویی قادر به کنترل کردن آنها نبود. فوجفوج از راه میرسیدند، آنهم در یک ساختمان کوچک که دارای یک سالن و یک اتاق بود. درون اتاقها و راهروها جای سوزن انداختن نبود. پلهها مملو از جمعیت و تا داخل خیابان مردم صف کشیده بودند. همسایهها وحشتزده از خانهها سرک میکشیدند، مانند کسانی که به آنها شوک وارد شده باشد، همگی با حالت اضطراب و ناراحتی نظاره میکردند. پس از اندکی تأمل بنای ناسازگاری و فریاد بلند شد. بنگاهدار خبردار شد و سراسیمه وارد شد. به هر زبانی بود ساکتشان کردیم. به آنان قول دادیم که جمعیت بهزودی اینجا را ترک میکنند. بلافاصله با آقای دکتر عسگری تماس گرفتم و راجع به ویلای نوفللوشاتو که متعلق به همسرشان بود، صحبت کردیم. ایشان موافقت کردند. فردای آن روز سودابه بهاتفاق همسر دکتر (madam colet) برای آماده کردن ویلا به نوفللوشاتو رفتند.
وقتی هجوم جمعیت افزایش یافت، پلیس فرانسه وارد عمل شد و مرا احضار کرد و جویای قضیه شد. موضوع را بهطور مفصل برایشان شرح دادم. رفت و فردا با نامهای از رئیس پلیس فرانسه بازگشت. در آن نامه نوشته شده بود آقای خمینی یا باید خاک فرانسه را ترک کند یا از فعالیت سیاسی خودداری نماید. همراه آقای قطبزاده نزد امام رفتیم و متن نامه را ترجمه کردیم. ایشان در کمال آرامش مثلاینکه هیچ مسئله مهمی اتفاق نیفتاده، پاسخ داد: بگویید من دست از فعالیت علیه این رژیم فاسد برنمیدارم و خاک فرانسه را ترک میکنم، ولی بدانید فرودگاه به فرودگاه میروم و علیه این رژیم مبارزه میکنم. پیغام به پلیس داده شد، ولی بلافاصله همگی وارد عمل شدیم. قطبزاده بلافاصله با مسئولان فرانسوی، خبرنگاران و وکلا و آشنایان خود تماس گرفت و دولت فرانسه را به تکاپو واداشت. آقای سلامتیان که با رهبر سوسیالیستهای فرانسه، آقای میتران و بعضی از معاونان او در ارتباط بود، از آن طریق وارد عمل شد. دیگران هم بهنوبه خود مشغول شدند، این تلاشها نتیجهبخش بود. بالأخره دولت فرانسه کوتاه آمد.
دولت فرانسه بعد از این استقبال بینظیر و آن اطلاعات دقیق که توسط دوستان ما دریافت کرد، انقلاب اسلامی ایران را جدی گرفت و پیروزی آن را حتمی دانست و به این نتیجه رسید که باید برای حفظ منافع آینده خود به تدارک و زمینهچینی و ارتباطات جدید سیاسی دست زند.
وقتی مطمئن شدیم پلیس برای حفظ نظم و امنیت وارد عمل شده به سازماندهی مشغول شدیم.▪
پینوشت:
- توضیح اینکه در آستانه نوروز ۵۷ اعتصاب غذای گسترده ۲۹ روزهای در بندهای زندان قصر انجام شد که درنتیجه آن وضعیت غذا و ملاقات و کتاب و روزنامه بهتر شد. در همین راستا بود که روزنامه گاردین به درون زندان آمد و گفتوگوی امام خمینی با لوموند به فارسی ترجمه شد و در اختیار زندانیان قرار گرفت. واکنشهای جناحهای مختلف زندان به این مصاحبه مطلب مستقلی میطلبد. شخصی که در جریان این گفتوگو حاضربوده میگفت وقتی امام به سؤالهای خبرنگار لوموند جواب میداد قطبزاده که مترجم این گفتوگو بوده دائم لغت بارکالله را تکرار میکرده؛ یعنی تصور نمیکرده که امام به بهترین وجه جواب بدهد.
- شصت سال صبوری و شکوری، دکتر ابراهیم یزدی، ج. ۳، ص. ۱۱۸ روز در نوفللوشاتو.
- در بخشهای بعدی بهطور مفصل شرح داده خواهد شد.